حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

تجربه مرگ

اگر می خواهید کمی از تجربه پدیدارشناسانه مرگ تجربه کنید، از تمامی فضاهای مجازی و شبکه های مجازی بدون تأمل خارج شوید. دیده نشدن از سوی دیگران خودش نوعی مرگ است!

داعش و هویت سلبی ما

کنگره و همایشی مفصل علیه دیدگاه تکفیری و افراطی در قم برگزار شد، که خصوصا ناظر بر امور مربوط به داعش بود. ایده ای بسیار پسندیده که سپاس و ستایش و حمایت همگان را می طلبد. اینکه داعش چیست و چه ایده هایی در سر دارد و تفکر داعش بر چه مبانی فکری عقیدتی استوار است امری است که طبعا فارغ از جنبه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی داعش قابل بررسی است. اهمیت این مطلب وقتی خود را بیشتر نشان می دهد که  تفکر شیعی در دنیای اسلام در کنار اهل سنت می تواند مجددا بر هویت فکری عقیدتی خود بیش از گذشته نظر اندازد و احتمالا هویت فکری خود را در حوزه های مختلف کلامی، فقهی، اخلاقی و سیاسی بازیابی و بازسازی نماید.

ایده اولیه این همایش مقابله با تفکر تکفیری و افراطی داعش معرفی شده است. درجایی خواندم که حتی شعار "ادیان علیه تکفیر" هم مطرح است. چیستی تکفیر و افراط و تعیین ملاکی دقیق برای تعیین مصداق این هردو از موارد مهمی است که می تواند مطمح نظر قرار گیرد. به نظرم هم افراط و هم تکفیر گونه ای از نسبیت را همراه خود دارد. در روایتی  معروف که درباره نسبت سلمان و ابوذر آمده است: " اگر ابوذر آن چه در قلب سلمان بود می دانست هر آینه او را می کشت"،  نوعی تکفیر از ناحیه ابوذر نهفته است و سپس اقدام عملی(قتل). بنظر می رسد دایره تکفیر بین مراتب اهل ایمان هم قابل  فرض است. بنابراین نیاز به سنجه و ملاکی عینی است. ظاهرا ملاک عینی در حریم نگه داشتن و تکفیر نکردن افراد، صرف گفتن شهادتین است که یک ملاک فقهی است، ولی بنظرم اگر بخواهیم شهادتین را ملاک قرار دهیم می باید از مابقی ملاک هایی که در روایات و بعضا مذمتهایی که در آیات در مورد برخی افراد وجود دارد تبیین درست ارائه دهیم. نکته دیگر اینکه در مواجهه با افرادی خارج از دین اسلام از مسیحیان و یهودیان و ایزدیها و دیگران ملاک شهادتین کافی نیست و باید ملاکهای دیگری همچون ملاکها و قواعد اخلاقی در کار باشد. در مورد افراط هم که نسبی بودنش محرز است. افراط نسبت به چی و چه کسی؟ چه افعالی نمایانگر افراط است؟ ملاک افراط گرایی در اسلام چیست؟ مثلا آیا قتل و غارت به سبک داعش صرفا نمایانگر افراط است یا ریختن آبرو و توهین نیز چنین است؟

باری، آنچه مد نظر این کوتاه نوشت است نحوه برخورد ما با هویت فکری و عقیدتی و حتی سیاسی خودمان در مواجهه با اندیشه داعش است. پدیده داعش مقابل دیدگان ما است احتمالا همگی بالمره داعش را لعن و نفرین می کنیم و از اعمالش بی زاری می جوییم. یکی از بزرگان فکر و دین گفته بود اعمال داعش به اعمال قاتلین سید الشهدا می ماند، شاید از جهت بی منطقی و جهالت و رذالت و ...

اکنون بهترین فرصت برای بحث دوباره از "هویت سلبی ما" است. می توان تقابل را این طور ترسیم کرد که ما یعنی اهل تشیع، اهل تسنن وحتی ادیان دیگر در یک طرف و داعش در طرف مقابل. یعنی "ما و داعش". هویتی که به نحو سلبی "ما" را تشکیل می دهد ظاهرا نباید هیچ خلط و مزجی از عقیده و فکر و عمل داعش داشته باشد. از این  رو می توان هویت سلبی خود را به قواره داعش و در آینه داعش به نظاره نشست و با صدای رسا گفت: "ما" داعش نیستیم. این جای شکر دارد که ما بطور قطع و یقین می توانیم از بخشی از هویت خودمان سخن بگوییم. در این راه اما با مشکلاتی هم باید دست و پنجه نرم کرد.

اینکه داعش مدعی بازگشت به مدل زندگی هزار و چهارصد سال گذشته است. اینکه داعش اصل جهاد ابتدایی را قبول دارد. اینکه هرکس با داعش بیعت نکند حرمت ندارد. اینکه اصل برده داری را غیر زمانی می داند. اینکه مشروعیت خود را در قدرت دیده است و بیعت را به مثابه تکلیف می طلبد. همگی جای کار نظری و علمی دارد و جای این سوال که این همه آیا از هویت "ما" خارج است؟ یا آنکه بدون طرد کلی چنین دیدگاهی جای چون و چرا و ارائه تفسیر متفاوت از آنچه داعش می گوید همچنان برقرار است؟ نکته دیگری که می توان افزود مسئله "مصلحت" در اندیشه مفتیان داعش است. اینکه مصلحت چه دامنه ای را در بر میگرد و آیا خود مصلحت دارای لگام و قیدی هست یا همه قیود را در می نوردد؟ مطابق آنچه که از مفتیان داعشی در صفحات مجازی قابل رصد است، فتوا به جهاد نکاح خود زائیده مصلحت است. یعنی اینان می گویند چون ما شرایط جهادی داریم، در این شرایط ویژه هیچ اشکالی در چشم پوشی از عده طلاق وجود ندارد و زن می تواند بلافاصله بعد از جدا شدن، با فرد دیگری عقد بخواند. اشکالی که "ما" می توانیم طرح کنیم در دو ناحیه قابل بررسی است: یک. اساسا هیچ مصلحتی قادر نیست جهاد نکاح را مباح کند؟ دو. یا آنکه مصلحتی که داعشیان تصور کرده اند اساسا مصلحت نبوده است و الا اگر مصلحتی در واقع وجود داشته باشد حلیت جهاد نکاح خالی از توجیه نیست. اینها را می توان علاوه بر مسئله تکفیر و افراط در بازشناسی اندیشه خود در پرتو حمله به تفکر داعش طرح کرد. یکی دیگر از اقدامات داعش که ریشه در اندیشه فقهی دارد، نحوه برخورد با زنان و دستور اجتماعی بر نحوه پوشش خاص با تمام حدود و ثغورش برای زنان است. آیا چنین دیدگاهی را می توان از "هویت خود" دور دید؟ یا تفسیر و تعبیری دیگر می طلبد؟

به هر حال باید به این سوال به طور جد اندیشید که آیا هویت ما در هر دو لایه اندیشه و عمل به طور کلی از هویت داعش جدا است؟ و هر مبنا و نظریه کلامی و فقهی  ای که به تکفیر و افراط بیانجامد محکوم به بطلان است؟ آنچه بعنوان پاسخ، اکنون در فضای فکری  فرهنگی کشورمان مطرح است انکار کلی اندیشه و عمل داعشی است، ولی به نظر می رسد برای رسیدن به این پاسخ قاطع که "هویت ما" در تباین کلی با "هویت داعش" قرار دارد، راه نرفته و یا کمتر رفته داریم. ناگفته پیدا است آنچه در این نوشتار مد نظر است، تحلیل داعش از حیث مبانی فکری و عقیدتی است نه وابستگی احتمالی داعش به این و آن و مسائل اقتصادی و نظامی اش.

کمی پرستش

 

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ 

 سوره توبه / 31

[هم اینان‏] علما و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا اربابان خود گرفتند، با آن که دستور داشتند جز خداى یگانه را که معبودى جز او نیست نپرستند. او منزه است از آنچه شریکش مى‏سازند(ترجمه بهرامپور).   

 

این آیه می فرماید عده ای علما و دانشمندان و راهبان خود را ارباب، یعنی پروردگار خود قرار دادند، درحالیکه ظاهرا هیچ عبادتی در قبال آنها انجام نداده بودند. سرّ این مطلب را امام صادق علیه السلام در روایتی بیان کرده است:

اما و الله ما صاموا لهم و لا صلوا و لکنهم احلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا فاتبعوهم و عبدوهم من حیث لا یشعرون. (نقل از تفسیر نمونه)

به خدا سوگند آنان (یهود و نصارى ) براى پیشوایان خود(علما و راهبان) روزه و نماز بجا نیاوردند(عبادت نکردند) ولى پیشوایانشان حرامى را براى آنان حلال ، و حلالى را حرام کردند و آنها پذیرفتند و (بدون دلیل)پیروى کردند و (از این جهت) بدون توجه، آنان را پرستش ‍ نمودند.  

تکامل، پول، بدون شرح!

شنیده بودم یکی از نقدها به داروین این است که آقای داروین مطابق دستگاه استدلالی شما وجوه تکاملی انسان در انتخاب طبیعی هیچ ربطی به مقدار تکامل اخلاقی انسانها نداشته است یعنی با وضعیتی کمتر اخلاقی و یا حتی غیر اخلاقی هم وجود انسان با نگاه تکاملی شما توجیه پذیر بود. مطابق دیدگاه شما اخلاق و یا ایثار توجیه تکاملی نمی یابد.   

مدتی بعد شنیدم که عده ای اهل "تکامل" گفته اند رشد اخلاقی انسان ها را هم می تواند "تکاملی" دید.مثلا تعداد نه چندان کمی از افعال اخلاقی را می توان به وضعیت خاص انسانها در مواجهه با جنس مخالف و نحوه خاص به صید در آوردن جنس مخالف توجیه کرد. یعنی برای به چنگ آوردن جفتی بهتر راه حل میان گونه دوپا (انسان) هم از سنخ جنگ و قتل بوده است هم از سنخ بهتر نشان دادن در مقابل ماده یا نر و این بهتر نشان دادن در طول تاریخ نقطه های آغازین اخلاق کنونی را برساخته است...

اکنون می گویم، صرف نظر از تفصیل بحث تکامل که دراز آهنگ است، می توان اخلاق ورزی عده ای برای رسیدن به "پول بیشتر" را توجیه کرد! (جزئیاتش بماند) حالا این نوع اخلاق ورزی و دین ورزی چه ژنهایی برای نسلهای آینده می سازد، خدا می داند.

آسانسور روان

معمولا فکر می کنیم که تو این دنیاییم و باید از اینجا برویم یا بالاخره می رویم...  

گاهی هم ممکن است چنین بیاندیشیم که اینجا نیستیم، بلکه فقط به اینجا توجه داریم.  

این توجه ما بوده که باعث شده خود را در اینجا تصور کنیم و توجه چیزی غیر از خود ما است...

استانداردهای دوگانه

برخورد دوگانه با موضوع واحد آنهم در مقابل اعین و افکار عمومی نتایج سوئی به همراه دارد: 1- کم شدن امید. 2- زائل شدن عدالت. 3- ایجاد زمینه لجاجت نسبت به تمکین قوانین و قواعد اجتماعی. 4. سوگیری و دو قطبی شدن جامعه. 5. بی اعتمادی. 6. تولید ساکتین آینده و ....

تشخیص استانداردها دوگانه در تصمیم گیریها خیلی عجیب و غریب نیست. چنین تشخیصی مخصوص عده ای خاص نیست. نمی شود مردم در امر الف صاحب تشخیص باشند ولی در امر ب با همان مشخصات الف، صاحب تشخیص نباشند که این خود یک استاندارد دوگانه و برخورد متفاوت با مردم است.

استفاده از الفاظ کلی نمی تواند موضوع خاص را که قابلیت ارزیابی عینی و مشخص دارد بپوشاند. این مغالطه است. وقتی یک موضوعی در کشور یا در زندگی قابلیت دارد با ملاک ها و شاخصهای عینی ارزیابی شود، نمی توان با حرف و سخنرانی رفع و رجوعش کرد.

استاندارد دوگانه از خصوصیات مستکبرین شمرده شده است. حداقلِ آن، به نظرم سقوط عدالت است. سخن سدید و نیکو، سخنی است که حاوی حکمت و عدالت باشد و اگر قرار است سخنی از سر مصلحت گفته شود دست کم نباید ظالمانه باشد. برخوردهای دوگانه آنهم در آنات متوالی بعید است که اولا عادلانه و ثانیا مصلحت جویانه برای حفظ امری مهم تر باشد.

یکی از صفات حق تعالی "معتمدالمومنین" بودن است. یعنی حق تعالی که در اوج حکمت و علم است در افعال خود، موجب سلب اطمینان مومنین به خود نمی­شود. (Trust) یا اعتماد یکی از مهمترین مولفهای ایمانی است و به نظرم ربطی هم به ایمان مسیحی و ایمان اسلامی ندارد. هر ایمانی قطعا بر اعتماد استوار است. چگونه است که مصلحتهای پیاپی برای نسخ افعال و کارهای مقتضی عدالت، موجب از بین رفتن این اعتماد نمی شود؟ اگر پیروی از مصلحتهای پیاپی زائل کننده اعتماد است، چه جای مشروعیت و چه جای عدالت؟

بنزین آلوده، بورسیه های غیرقانونی، نویزهای سرطان زا، تولید هواپیمای ملّی، رانتهای برنگشته میلیاردی، بیمه ایران، کارتهای هدیه برای نمایندگان، خزانه خالی، تورم پنجاه درصد، ماشین های نهاد ریاست جمهوری، دانشگاه ایرانیان، واردات رانتی ماشین های خاص، رانتهای حاصل از گرانی ارز، گرانی سرسام آور مسکن و خودرو، رکود بلند، دور زدن ارز بازاری و ارز مرجع، بابک زنجانی، روغن پالم، پاسخهای تحقیر کننده به منتقدین، دروغهای شاخ دار، ادبیات سخیف و ... به نظر اموری نیست که نشود با ملاکهای عینی به ارزیابی آن نشست و یا آنکه با حرفهای کلّی سعی در عبور از آن نمود و در مقابل با شاغول و کولیس به عیوب "دیگران" پرداخت...

اگر عملکرد "دیگران" قابل بررسی عینی است، "مابقی" هم هینطور

اگر بیت المال و حقوق مردم اهمیت دارد، این موارد هم همینطور

اگر مبارزه با فساد مهم است، فساد اینچنینی هم همینطور

فایده گرایی در اینجا تکلیف گرایی درجای دیگر، یعنی همان استاندارد دوگانه.....  

 

برای نظردهی از موزیلا استفاده شود