حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حبس نفس و دانستن

بنام حق 

یکی از آداب ارباب ادیان اعتکاف و گوشه نشینی و سر در گریبان فرو بردن است. ادیان شرقی که اساسا رنگ و بوی فردیت دارند، بودیسم و هندوئیسم از این دسته اند. در میان ادیان غربی نیز یهودیت که عرفان خاص خود را دارد و مسیحیت ادعای رهبانیت داشته است. قرآن کریم در مورد برخی از اطرافیان عیسی علیه السلام می گوید رهبانیتی از جانب خود ابتداع کردند ولی حقش را رعایت نکردند. اسلام علیرغم اینکه به گفته مرحوم طباطبایی اجتماعی ترین دین است، هیچگاه غافل از جنبه های فردی و گوشه نشینی نبوده است. اعتکاف و نماز شب یکی از این آداب است.

گویا در اعمالی مانند اعتکاف، فردیت و توجه به درون بیشتر نقش دارند تا اجتماعیات. می توان پذیرفت که از دیدگاه اسلام پیشرفت اجتماعی در گرو خود مراقبتی و توجه به درونیات است و آداب فردی یک سره بی ارتباط با اجتماع وضع نشده اند. ولی به هر حال اسلام هم پای آدابی را امضاء کرده است که در بدو امر حیرت آور اند. خواندن نماز در نیمه های شب وقتی همه چشم فرو بسته اند و دست شستن از خواب شیرین و توجه به حق تعالی. و یا گوشه نشینی در مسجد و بریدن از لذات ظاهری و روزه داری و مراقبه و در یک کلام حبس مقطعی نفس.

در این حبس نفس معارفی قابل برداشت است. معارفی که اصلا پیشینی نیستند و فقط در صورت انجام فعل است که ظهور می یابند. یعنی معرفتی که محصول عمل است و قبل از آن هیچگاه حاصل نمی شود. به نظر می رسد پیش از انجام چنین مراقبت هایی سراغ عقلانیت حداکثری رفتن احتمالاً جواب نمی دهد بلکه راه را بر عاملان خواهد بست. به نظرم عقلانیت حداکثری هیچوقت راه به چنین آدابی نمی برد. چون قبل از چنین اعمالی باید بیش از بیست پیش فرض معرفتی را به اثبات برساند سپس سراغ عمل و آداب دینی برود که بعید است به سر انجام برسد. ولی گویا کسانی که تن به چنین اعمالی داده اند خود دارای گونه ای خاص از ادراک اند به این مضمون که برخی از معارف اساسا با استدالالگری حاصل نمی شوند و فقط بعد از انجام مراقبت و عمل دینی و عرفانی حاصل می آیند. به این ترتیب برای چنین افرادی گویا ادب و آداب خاص دینی و عرفانی، خود جزء منابع معرفت اند و توسل به آنها توسل به منبع شناخت است و نیاز به پیش فرض دیگری ندارد. در این دیدگاه برای شکوفا شدن این منبع شناخت باید تن به عمل سپرد و حبس نفس کرد و این حبس نفس باید با فضیلتی به نام ایمان و امید به موجودی که خدا می نامندش همراه باشد. علاوه بر اینها باید از برخی لذائذ مادی دست شست تا غفلت از ماده و توجه به معنا حاصل آید. در این نگرش بعد از رعایت مو به موی چنین دستورالعملهایی حس الهی در انسان زنده می شود. و چنین حسی میوه هایی مانند باورهای گسترده تر و عمیق تر درباره خدا و هستی و زندگی و مرگ می آفریند، باورهایی که توجیه شان وابسته به همان فعالیت حس الهی است.

در این میان اعتکاف ، حبس نفسی است که میوه اش باورهای تازه تر و عمیق تر درباره خدا و هستی و زندگی و مرگ و اجتماع است. در پرتو چنین باورهایی است که زیست دینی معنا می یابد و شخص باورمند، مملو از معنا و حیرت و اعجاب و خودنگری و خدا اندیشی و بهجت و آرامش می شود...  

**

چنانچه بخش نظردهی مشکل دارد از موزیلا فایرفاکس استفاده شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
حامد س سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 02:31 ق.ظ

به نظرم عباداتی که منحصرا فردی هستند، یک تجربه شهود ناقص اجباری از طرف شارعند. شاید سالک رو کفایت میکنند که مثلا انقدر در قرآن به حضور قلب در نماز سفارش شده

به نظر من هم اون تجربه و اون شهود مغز دین محسوب می شه
شاید در دو کلمه بشه خلاصش کرد عشق و سپس اطاعت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد