حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

روزه شبیه مرگ است

هوالرَّب

صائم، تکلیفاً از برخی کثرات دست می شوید و طبعا با خود و داشته های اندیشگی و ایمانی خود مواجه می شود.

حال یا می هراسد و آرزوی کثرات می کند یا مانوس می شود.

مرگ نیز چنین است.

مدتی پیش به این فکر می کردم که روزه چه شباهتهایی با مرگ دارد، آیا اساسا بین  این دو شباهتی در کار هست یا نه؟ به شخصه معتقدم روزه از جهاتی شبیه مرگ است. در مرگ قرار است یک اتفاق عمده بی افتد، قطع رابطه با مجموعه متنوعی از هستها. دست شستن از کثرتها و مجموعه علاقمندی ها. حداقل ما که به عنوان یک ناظر خارجی نسبت به مرگهایی که در اطرفمان می بینیم، چنین درکی را از مرگ دیگران پیدا می کنیم که مردگان دیگر هیچگونه ارتباطی با همسر و فرزند و خانه و مال و ثروت و قدرت و تفریح و لذت خود ندارند و بکلی هویتشان از این وابستگی ها جدا می شود. شاید رمز اینکه وقتی به مرگ می اندیشیم دچار دل فسردگی می شویم همین باشد که با تحقق مرگ خود را در شرایطی تصور می کنیم که گویا قرار است از محبوبهایمان جدا شویم و قرار است دیگر لذت اینجهانی نبریم. قرار است لذاتمان و وابستگی­ هایمان منقطع شود. قرار است با چیز دیگری مانوس باشیم و چون آمادگی و انس نداریم دچار وحشت می شویم. به زبان عرفانی، شاید مرگ عبور اجباری از کثرت به وحدت باشد و برای کسی که با وحدت انسی ندارد مرگ وحشت زا است.

وحشت  از نبود انس است. ما با خود و با وحدت و تعالی و معنویت و اندیشه و خدا انس نداریم، پس در مواجهه با آن دچار وحشت می شویم. ولی با دنیا و لذات و کثرتها (و نه حتی لذات منفی دنیا) انس داریم و از فراقشان وحشت می کنیم. در این میان روزه چگونه می تواند شبیه مرگ شود؟

روزه هم تمرین ترک کثرتها و وابستگی ها است. با این تفاوت که مرگ تمرین نیست و اختیاری نیست ولی روزه اختیاری است. به نوعی شاید بتوان گفت هر نوع عبادتی یا هرگونه عملی که در آن هم حسن فاعلی(نیت، ایمان) و هم حسن فعلی(عمل صالح) رعایت شده باشد، عبور از تعلقات و کثرات به یک امر معنوی رخ می دهد و در بدو امر وحشت زا خواهد بود. اگر روزه وحشت آفرین است ، نشان از این است که هنوز عادت نکرده ایم ترک حیوانیت کنیم، یعنی ترک گناه و ظلم و بعد از آن ترک اکل و شرب و نکاح و...

در اوایل ماه وقتی روزه می گیریم وحشت می کنیم و شاید کمی دلگیر شویم. به تفکر فرو می رویم. نفسمان بین علو و دنو سرگردان می شود که چه راهی برود؟ انس با وحدت یا انس با متعلقات مادی. اگر انس با وحدت را برگزینیم گویا با روزه گرفتن می میریم! اما مرگی توأم با حیات. به نظرم، ما با هرگونه توجه به وحدت و هرگونه عبادت حقیقی می میریم! چون پشت به لذات و کثرات می کنیم. مردن در اینجا انس با معنویت و انس با تنهایی یا انس با وحدت و پشت کردن به اشیاء معنی می شود. با هر عبادتی(و یا هر تفکری عمیقی) می میریم و تمرین انس با وحدت می کنیم.  

برای نظر دهی از موزیلا استفاده شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 07:25 ق.ظ

سلام
آنکه میوه درخت آگاهی و بینائی را خورد در اضطراب رهایی رها می شود.

جوهری که هویتش را نشناخت جوهر رنج است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد