حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

انتخاب و یک معما!

اِنَّ رَبّی عَلی صِراط مُستَقیم

اگر شرایط طوری باشد که فقط بین گزینه های زیر مخیر باشید، به چه کسی اعتماد می کنید، چرا؟

  • دین دار بی اخلاق؟
  • بی دین آزاده و با اخلاق؟
  • دین دار حزب­گرای مصلحت اندیش؟

دقت شود منظور از صفات مذکور صفاتی است که از اشخاص پدیدار می­شود نه صفات نفس الامری.

شما می توانید بعد از انتخاب یکی از سه گزینه و بیان دلیل انتخاب خود، گزینه ایده آل خود را هم مطرح کنید.

سی سالگی و رضایت

 هوالحی

هر دهه ای از زندگی انسان مملو از تجربه است، تجربه بازی، تجربه شیطنت، تجربه خطا، تجربه خودشناسی، تجربه غرور ورزی، تجربه خودنمایی، تجربه هم­ ذات پنداری، تجربه کهتری، تجربه رشد، تجربه بیست گرفتن، تجربه شاگرداولی، تجربه تجدیدی، تجربه دعوا، تجربه دوستی، تجربه قهر، تجربه انس، تجربه وفاداری، تجربه حسادت، تجربه غبطه، تجربه شکست، تجربه پیروزی، تجربه مورد حسادت واقع شدن، تجربه لجاجت، تجربه کینه ورزی، تجربه مهر ورزی، تجربه دستگیری، تجربه تصادف، تجربه شاگردی، تجربه استادی، تجربه هنری، تجربه مواجهه با جنس مخالف، تجربه تحقیر شدن، تجربه ریاست، تجربه تحقیر کردن، تجربه نیش زدن، تجربه آزردن، تجربه آزرده شدن، تجربه گرمی و سردی، تجربه یأس و امید، تجربه حرکت و تنبلی، تجربه تحصیل، تجربه ازدواج، تجربه ارتباط با خدا، تجربه دینی، تجربه ارتباط با اولیاء خدا، تجربه تواضع، تجربه ثروت، تجربه بی پولی،تجربه گرسنگی، تجربه تشنگی، تجربه لذت و تجربه رنج.

و هر دهه با کیفیت و کمیت خاص خودش...

همه اینها برای پخته شدن و اشتداد وجود انسان؛ اما شاید دهه چهارم زندگی(یعنی دهه ای که واردش شدم) دهه جمع بندی و نتیجه گیری برای شکل گرفتن روح و روان در چهل سالگی باشد که: کُلٌ یَعمَل عَلی شاکِلَته...

و شاید عبور از دهه چهارم، عبور از قوت جسم و ورود به قوت جان است، تا آمادگیِ برای مرگ...

زمان اندک است و تجربه ها فروان، شاید بجا باشد نوشیدن رنج و لذت به جان...

آنچنان که اولیاء به جان خریدند لذت و رنج را...

یحتمل در معیّت رنج و لذت دقیقه ای­ است؟!

قرعه حضرت سید الشهداء اما، غوطه خوردن در رنجی بود به رضایت...

و چه راه بلندی است این رضایت!

من خوبم و تو بدی!

 به نام حق

برنامه "دیروز امروز فردا" که در ابتداء با هویت آزادی اندیشی و تقابل دو نگاه متفاوت در اداره کشور آغاز شد و بعدها به برنامه ای یک طرفه تبدیل شد، به تازگی دوباره رنگ و لعاب یک گفتگوی جدی و حقیقی را بخود گرفته است. در نوبت اخیر این برنامه جناب آقای شریعتمداری مدیر مسئول (تقریبا) همیشگی کیهان و جناب آقای اصغر زاده، فعال اصلاح طلب دعوت بودند که از جهاتی گفتگویشان جالب بود. دو فردی که یکی به بیماری توهم توطئه و دیگری به وادادگی کشور متهم می شوند، آشکارا دو طیف فکری عمده کشور را نمایندگی می کنند و دو نگاه بنیادین و البته متفاوت به انقلاب، امام و سیاستهای داخلی و خارجی کشور را ترسیم می کنند. از یک طرف آقای شریعتمداری که همواره به طرز اعجاب آوری از مستندات و اتهاماتی سخن می گوید که دوستان وزارت اطلاعات می باید بیایند خدمت ایشان دست به سینه کمی مستند یابی بیاموزند. مثلا اگر سازمان اطلاعات سپاه نتوانسته بفهمد که آقای الف در داخل کشور جاسوس است و نیز وزارت اطلاعات هم از درک این معنا عاجز بوده، ناگهان روزنامه کیهان در صفحه دوم خود به صراحت می گوید که همین آقای الف مامور موساد است! و جالب اینکه آب از آب هم تکان نمی خورد، هم این آقای الف به زندگی معمولی خود ادامه می دهد و هم کیهان سر حرف خود می ماند و هم مسئولان امنیتی که مسئول امنیت اند هیچ اقدامی در دستگیری آقای الف و یا تذکر به روزنامه کیهان در جذب حداکثری اش انجام نمی دهند!

تلاش برای پاسخ به این معادله چند مجهولی در گفتگوی بین آقایان شریعتمداری و اصغرزاده خود را نشان می­دهد و آقای اصغرزاده می­گوید اتهام زنی به افراد و دشمن دیدن همه عالم خود یک فکر خطرناک و بیمارگونه و همان توهم توطئه است که البته علی الحساب کارکرد داخلی برای ایزوله کردن افراد جناح رقیب را داشته است. ایضا برای اداره یک کشور باید خیلی تیزبین تر از این حرفها بود و در سیاست خارجی برای تک تک جملات و موضع گیری ها می­باید حساب و کتابی دقیق و مبتنی بر خرد جمعی لحاظ کرد تا هزینه های وارد شده بر ملت به حداقل برسد. این طرف اما می گوید اولا ما برای اتهاماتمان سند داریم، همه می دانند حتی خود آقای جین شارپ! و... و ثانیا ما برای مقابله با آمریکا با تکیه بر استقامت مردم می توانیم به دشمن نشان دهیم که ما مستقلیم و نیازی به شما نداریم و شما را از اساس دشمن می دانیم و کوچکترین نرمشی را در مقابلتان بر نمی­تابیم و تجربه هم نشان داده است که شما خیر خواه ما نیستید و نخواهید بود...

خوب اگر جان کلام طرفین بحث را همین طور ترسیم کنیم و از مباحث حاشیه ای کمتر سخن بگوییم، و از طرفی این موضوع را پر اهمیت بدانیم، به نظر شما کدام دیدگاه می تواند در سعادت کشورمان موثر باشد؟ البته می دانم که پاسخ به این سوال آسان نیست چون این یک مساله چند وجهی است، مثلا باید بدانیم سعادت یک ملت در چیست؟ امنیت؟ آزادی؟ استقلال؟ رفاه؟ معنویت؟ عدالت؟ مبارزه؟ و..؟ آنوقت نسبت دو دیدگاه مذکور را در رابطه با این مولفه ها بسنجیم و بعد با احتیاط احتمالا بتوانیم پاسخی بدهیم، ولی بهر حال می توان تلاشی نسبی صورت داد بلکه مؤثر افتد...

شایدم در نگاه برخی، مولفه های دیگری هم وجود داشته باشد مثلا اینکه این مولفه هایی که ذکر شد جملگی کلی است و ذهنی و برای تحلیل درست از وضعیت حال و آینده کشور باید جزئی و عینی از افراد و جریانها سخن گفت. برخی می گویند وقتی از این مفاهیم رها شویم و به عینت جامعه نگاه کنیم خیلی راحت می فهمیم که این وجود جریان اصلاحات یا فتنه یا انحرافی است که مانع سعادت کشور است نه چیز دیگر. در مقابل دیگرانی هم خواهند گفت این نگاه توهم توطئه ای است که با وجود سه مجلس و دو دولت و فروش بی سابقه نفت، وضع کشور را در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی و تحریم و فرهنگ و .. به این جا کشانده است و اساسا وجود اصول گریان افراطی غیر پاسخگو مانع سعادت کشور است، گروه سومی شاید تقصیر را به گردن تندروهای دو جریان اصول گرا و اصلاح طلب بنهند و معتقد باشند متعادلین از دو گروه کارگشا خواهند بود.‌‌برخی دیگر نگاه فراجناحی و فرا حزبی دارند و برخی ..... 

بماند!

به نظرم جمع بین آن دو نگاه کلی پیش گفته که در گفتگوی بین آقایان شریعتمداری و اصغرزاده مطرح شد حقیقی و ممکن است، باید با حوصله نقاط اشتراکی این دو نگاه را یافت و نقاط اختلافی را به عنوان متغیر در تصمیمات لحاظ کرد....  

اگر برای پیشبرد اهداف دینی و ملی حوصله نکنیم و وقت نگذاریم و نیاندیشیم و بازنگری و مدارا نکنیم به کجا خواهیم رسید؟ شاید به نقطه نامطلوبی که رهبر انقلاب زنهار دادند گرفتارش نشویم که "من خوبم و تو بدی"، من یکم و تو صفری!!

نوسان دوستی

هوالرفیق

دنیا و آنچه در دنیا است هیچگاه کامل نبوده و نخواهد شد چه رمز فناپذیری همین نقص ذاتی و حرکت به سوی کمال است. دوستی و رفاقت هم مانند هرچیز دیگری در این دنیا افت و خیز و فراز و فرود خواهد داشت. اگر رفاقت و دوستی بر پایه درست استوار باشد نه برای گرو کشی و منفعت طلبی و ..، تحمل افت و خیز و نوسان دوستی ها و رفاقت ورزی ها آسان می نماید. بهر حال هر کسی نقطه ضعفی دارد که احیانا موجب کدورت خاطر طرف مقابل می شود. این لغزشهای رفتاری اگر بدل به خیانت نشود قابل اغماض است، نمی شود بخاطر اختلاف نظرها و تفاوت سلیقه ها اصل رفاقت و خیرخواهی طرفینی را از بین برد. به معنای دقیق تر اصلا رفاقت برای همین بوده که با رفتار نرم از لغزشها و سخت منشی های همدیگر بگذریم و فرجه ای به طرف مقابلمان بدهیم تا خود را بیابد و تعدیل کند، زیرا به هر حال روزی نوبت به خودمان خواهد رسید که به دلیل بد رفتاری اتفاقی دوست چند ساله ای را از دست می دهیم. در روایتی می خواندم که امام علی علیه السلام فرمود: عاجز کسی است که دوستی نداشته باشد و عاجز تر از او کسی است که دوست داشته را از دست بدهد. بهر حال وقتی علقه و روابطی بین دو فرد برقرار شد اصل بر تداوم آن علقه است تا خرق و جدایی. مدیریت افت و خیز دوستی و صبر و تحمل نشان دادن تمرین بسیار خوبی برای ورود به زندگی مشترک زناشویی است، چون به هر حال زندگی مشترک نمی تواند خالی از هر تنشی باشد.

منتها برخی از لغزشها را باید استثناء کرد، در یادداشتهای قبلی برخی از صفات دوست را نام بردم که به ارشاد معصومین علیهم السلام هم مزین بود. آن صفات در واقع از لوازم دوستی بشمار می رود. اگر کسی مدعی رفاقت باشد در عین حال ملتزم به لوازم رفاقت همچون رازداری و حفظ آبروی رفیقش نباشد به نظر نمی رسد از مواردی باشد که توصیه به حفظ دوستی و تداوم رفاقت شده باشد. در چنین مواردی رفاقتی باقی نمی ماند تا حفظ شود.. خلاصه اینکه نوسانات دوستی برای حفظ اصل دوستی باید مدیریت شود اگر منجر به خیانت نگردد...

دین حق، ظهور حق

هوالحکیم

مدتهاست این مطلب فکرم را به خود مشغول کرده که دینداری قرار است چه تغییری در وجود ما ایجاد کند که متاسفانه مدعی دینداری کم نیست ولی عمل دینی چرا! دینی که فطری است، دینی که نور است، دینی که دقیقا مقابل ظلم و ظلمت ایستاده، دینی که وسیله تقرب به نور مطلق است، دینی که بن مایه اش حب و محبت است، دینی که محورش عدل و عدالت است چگونه نتواند متدین را مملو از حب و نور و عدل کند تا رفتارش هم از سر محبت و هم نورانی و هم عادلانه باشد؟ مگر می شود چیزی حق باشد در عین حال ظهور و اثر حقی نداشته باشد؟! در این بین اگر نتوانستیم رنگ و طعمی از این دین بگیریم حکما مقصر خودمان هستیم و باید درصدد تغییر نظر و عمل خویش برآییم.

اگر مصلحت سنجی های شیر پلنگی و بدون ملاک عده ای ظاهر گرا نباشد و اگر حقیقتا طالب حق، طالب حق باشد نه منافق، امکان ندارد دین حق ظهورات حق محور و عدل محور و نورانی نداشته باشد! البته در حوزه فردی توانمندیهای شخص هم در شدت و ضعف این آثار دخیل است، ولی بهر حال هر پدیده ای باید آثار متناسب با خود را داشته باشد. قرار بر این بوده که دین رفتار دینی و عمل صحیح دنیوی و آخروی به ما متدینین بدهد، نه ژست دینی و عمل غیر دینی. دین همه آداب عبادی و اجتماعی خود را در راستای رفتارهای عادلانه و غیرظالمانه تعریف کرده نه صرفا تمسک به پوسته ای بی محتوا. (اِعدِلُو هُوَ اَقرَبُ لِلتّقوی...)

اما در حوزه اجتماع و سیاست هم عدالت و آثار عدالت محورانه از دین است که نمود و چهره دین حق خواهد بود، این نکته را خدمت دوستانی عرض می کنم که خیلی طرف مصلحت را می گیرند و بی توجه به این اصل مهم یعنی "اصل بروز و ظهور حق از دین حق"، حتی اصل عدالت ورزی را هم شامل تخصیص و تقیید مصلحت می دانند! و این نگاه در تمام زندگی فردی و اجتماعیشان جاری و ساری است!

دین دارای لُبّ و مغزی است که موجب فعل عادلانه و صالح می گردد و فعل صالح اَقلا یعنی همان عدالت ورزی. عدالت ورزی در حق دوست، در حق مردم، در حق والدین، در حق اقوام، در حق مؤمنین، در حق دشمن و...

نمی دانم!

شما بگویید: مگر می شود ذات حق ظهور حق نداشته باشد؟

چطور می شود ذات عادل ظهور غیر عادلانه داشته باشد؟

اگر چنین نیست پس قید مصلحت باید همان عدالت باشد نه برعکس!

پس دینداری صرفا حفظ ژست دینی نیست بلکه بروز فعل عادلانه و حق محورانه است!

از خدواند عزیز که عین عدل و رحمت و احسان است می خواهم به همه "ما" توفیق دهد در جهت اصلاح رفتارهایمان اقدام کنیم و مایه پیشرفت دین حق و انقلاب پربهایمان گردیم...

“سرزده” و اخلاق حرفه ای

ان ربی علی صراط مستقیم

ویژه برنامه سرزده که از بخش خبری بیست و سی شبکه دوم سیما پخش می شود از چند منظر اهمیت دارد. یکی اینکه به هر حال کارمندانی که با ارباب رجوع سر و کار دارند در خاطر داشته باشند که اگر این وسط در برخورد با ارباب رجوع، نظارت خدا برایشان بی اهمیت است، شاید در مقابل دوربین رفتن و نگاه میلیونی مردم و احتمالا جریمه حاصله از انعکاس رفتارشان در سیما عاملی باشد که دست از رفتار طلبکارانه نسبت به ارباب رجوع بردارند. دیگر اینکه به هر حال مردم بدانند که ولو در حد بیست و سی سیستم نظارت بر رفتار مسئولین برقرار است. اما وجه اهمیت بالاتر برنامه هایی از سنخ سرزده که البته فقط نگاه منفی هم ندارند و منعکس کننده رفتار صحیح مسئولین نیز هستند، این است که این جور برنامه ها هم برای مسئولین هم برای مردم نوعی آموزش و تمرین اخلاق حرفه ای است. اخلاقی که متاسفانه بین ما نه تنها به فرهنگ تبدیل نشده که از سر تکلف انجام می پذیرد.

تا بحال به اخلاق آنهم از نوع حرفه ایش فکر کرده اید؟  فعل اخلاقی چه خصوصیاتی می تواند داشته باشد؟ نیز رفتار غیر اخلاقی؟

پاسخ به این سوالات در بدو امر آسان بنظر نمی رسد، ذهن انسان سراغ مفاهیم پیچیده و غیر کاربردی می­رود که بیشتر سر کلاس درس باید به آنها پرداخت. اخلاق حرفه­ای می­خواهد کار تعریف اخلاق و انسان اخلاقی را آسان و عملیاتی تر سازد و از حیث رفتاری خاص آنرا بکاود، اگرچه از توجه به مفاهیم و کشف ملاکهای اخلاقی زیستن نمی تواند غافل شود. اخلاق حرفه ای اخلاق را در اخلاق اداره، اخلاق پزشکی، اخلاق مدیریت، اخلاق بازار، اخلاق مشتری، اخلاق ورزشکار، اخلاق دانش آموز، اخلاق معلم و... سر شکن کرده و به این ترتیب وضعیت ملموس تری برای فهم رفتار اخلاقی فراهم می­کند. با توجه به این نکته به طور مثال در اخلاق اداره کارمندی اخلاقی خواهد بود که رفتار ملایم تری با ارباب رجوع داشته باشد. در اینصورت میتوان با اشاره حسی رفتار اخلاقی را از غیر آن تمییز داد و حس مشترک اخلاقی ما انسانها نیز بر آن گواه خواهد بود. برنامه هایی از سنخ سرزده اگرچه باروش آزمون خطا پیش می رود و بسا خود از مباحث نظری مربوط به اخلاق حرفه­ای غافل باشد ولی می­تواند به مرور زمان در حوزه اخلاق حرفه­ای الگو سازی نموده، نیز مفاهیم غبارآلود اخلاق را شفاف تر نماید و تکلف اخلاق ورزی را به فرهنگ رفتار اخلاقی بدل سازد...

دوست حقیقت جو شما چند مسأله و سوال حول اخلاق و اخلاق حرفه ای در ذهنتان دارید و چند راه حل؟ 

چه خوب که در این ماه الهی قدمی در اخلاق برداریم...