حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

 

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى
زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى
آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى

تاج فرق عالَم و آدم بود ختم رُسُل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى
از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى پرورى
مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى

در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق ، زمحشر بگذرى
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدّم ، گرچه او را دخترى
کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى

با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى 

 

سروده آیت الله وحید خراسانی

مناظره آقای الف با آقای ب؛ درباره عید نوروز

 بنام حق 

 الف: بعضی ها معتقدند این عید(نوروز)، عید اسلامی نیست؛ بزرگداشتش هم چندان مورد توجه قرار نگرفته.

ب: مگر روایت معلی بن خنیس از امام صادق علیه السلام را نشنیدی که حضرت می فرماید: "چون نوروز شد غسل کن و بهترین جامه هایت را بپوش و..."

الف: بر فرض صحت استناد روایت و بر فرض قبول معلی بن خنیس به عنوان یک شخص مورد اعتماد، دلالت روایت نمی تواند این عید را اسلامی کند؛ زیرا نوروز در روایت می تواند روزی غیر از اول فروردین را شامل شود..

ب: اگر نخواهیم با استناد به تک روایت این عید را اسلامی معرفی کنیم، لااقل می توانیم بگوییم این عید ضد اسلامی نیست و چیزی که مغایر اهداف اسلام نیست بلکه همسو با اهداف دین باشد، اگر مستحب نباشد لااقل می تواند مباح و مطلوب باشد؛ خصوصا اینکه عناوین دیگری که در شرع مقدس بعضا واجب است، مثل صله رحم، عیادت، آشتی و .. را ذاتا بهمراه داشته باشد. ضمن اینکه کجا اسلام به عنوان یک برنامه خود را در تعارض با تمام فرهنگها قرار داده، اساسا همینکه می خواهید اسلام را در تعارض با دیگر فرهنگها قرار دهید راه درستی نرفته اید..

الف: اسلام خودش یک فرهنگ است و دو فرهنگ در یک اقلیم نگنجد...

ب: برادر تند نرو اسلام یک برنامه است، البته برنامه فرهنگ ساز؛ ولی شما و امثال شما ابتدا باید این برنامه و شریعت را در بین ایرانیان جا بیاندازید بعد خودش فرهنگ سازی خودش را دنبال می­کند، نه اینکه بخواهید فرهنگ را در مقابل فرهنگ قرار دهید... بنظرم اسلام می تواند موارد بسیار زیادی از فرهنگ ایرانی را در خود هضم کند، موارد همسو کم نیست...

الف: من تند نمیرم شما دارید کند حرکت می کنید، شما می خواهید یک فرهنگ التقاطی از اسلام و ایرانیت بسازید، نتیجه اش هرچه باشد اسلام ناب نیست!

ب: این نوع سخن شما هم خود شاهد خوبی است که دارید تند میروید. حالا کاری با تندی و کندی شما ندارم، ولی اینرا بدانید اسلام از زمان تاسیسش بنیان افکن فرهنگها و آداب و رسوم دیگر نبود، بلکه مهر تایید به خیلی از فرهنگها و روشها زد. اسلام ذاتا در برابر فرهنگ بت پرستی و ظلم ایستاد نه چیز دیگر. در روایتی می خواندم بعد از قدرت گرفتن رسول خدا، حضرت افرادی را برای اخذ زکات و امر به نماز به قبایل مختلف می فرستادند و این مطلب را به مبلغین تاکید می کردند که وقتی به آن قبایل رسیدید بگویید اسلام می گوید نماز و زکات، غیر از این دو مورد مبادا از آنچه دوست دارند منعشان کنید! اگر جنابعالی دقت کنید این روش موید حرف ماست که رسول خدا رسوخ در فرهنگهای دیگر را از موارد مهم و پذیرفتنی شروع می کردند بعد کم کم روح توحید در دیگر آداب و رسوم خود را نشان می داد. این کند روی نیست برادر، فرهنگ التقاطی هم نیست. ضمن اینکه عید نوروز مشروعیتش را می تواند از شرایع گذشته گرفته باشد...

الف: اتفاقا شرایع گذشته که همگی با وجود اسلام نسخ شده اند..

ب: این یک بحث اختلافی است، شما از کجا می گویید که اسلام همه شرایع گذشته آنهم تمام برنامه هایشان را نسخ کرده است؟ فی المثل شیخ انصاری در این مطلب مناقشه کرده است..

الف: من بر مبنای قوم حرف زدم.

ب: مبنای قوم مورد مناقشه است.

الف: در نهایت شما می خواهید بگویید عید نوروز اسلامی است؟!

ب: به هیچ وجه، ولی مدعی ام غیر اسلامی هم نیست در این عید خیلی از آداب اخلاقی، اسلامی و انسانی زنده می شود!

الف: و البته آداب آتش پرستی و نحوست سیزده..

ب: خب هنر من و شما باید این باشد که این فکر غلط را با تقویت دیگر آداب تضعیف کنیم. تا بحث دیگر فعلا خدا حافظ.

الف: خدا حافظ شما، قضاوت با بینندگان و خوانندگان محترم. ؟

فایده گرایی در اینجا؛ تکلیف گرایی در جایی دیگر

    هوالحق 

   

ملاک های چندگانه در صحنه عمل، احتمالا موجب اضطراب فرد و اجتماع می گردد. ملاک فلان کار اجتماعی و بهمان کار اخلاقی و دیگر کار قانونی و سیاسی چیست؟ وظیفه و تکلیف گرایی است؟ یا نتیجه و فایده گرایی؟ یا ملاکی دیگر؟ یا اینکه اساسا ملاک واحدی وجود ندارد، بسته به شرائط می توان در جایی فایده گرا بود در جایی دیگر تکلیف گرا. خب در اینصورت چگونه می توان تشخیص داد که کجا فایده گرا باشیم و کجا وظیفه گرا؟ خود این تشخیص بر مبنای چه ملاکی تحقق می یابد؟ وظیفه گرایی یا فایده گرایی؟ شاید هم گاهی فایده گرایی ایجاب می کند که در برخی اوقات تکلیف گرا باشیم و گاهی تکلیف گرایی ایجاب می کند که فایده گرا باشیم، به عبارت دیگر ما مکلف به فایده گرایی هستیم یا فایده گرایی در این است که تکلیف گرا باشیم؟ ولی هرچه هستیم بالاخره هر فعلی از ما غایتی دارد و هیچ فعلی نمی تواند بی غایت محقق شود. در این صورت می توان دست روی آن غایت نهاد و پرسید ماهیت آن غایت چیست؟ خود فردی؟ خود جمعی؟ خود وحدت یافته؟ خود کثرت بین؟ خدا؟ حقیقت؟ حق؟ تکلیف؟ یا چیزی دیگر... ؟ هر کدام باشد ملاک رفتارهایمان نیز از همان نشأت خواهد گرفت، باید بکوشیم تا به این سوالات پاسخ دهیم تا مثلا در یک فعل قانونی و سیاسی همچون یک استیضاح تکلیف خود را بدانیم که فایده گرا هستیم یا تکلیف گرا...

خیره به خورشید

سلام  

دوباره ایام دهه فجر آمد و رنگ و بوی شهداء در ذاکره جان پیچید و بدلالت؛ شهدای جنگ.

مردانی که بی ادعاء‌ بودند و بی صدا.

مردانی که قبل از شهادت به شهود رسیدند و این برتر است از قتل فی سبیل الله.

مردانی که آگاهانه و مشتاقانه از تمام امور مادی گذشتند که اهمشان جانشان بود.

مردانی که خیره به خورشید شدند. 

مردانی که از خود عبور کردند چه رسد به قدرت! 

مردانی که بوی ایمان داشتند... بوی ایمان!

مردانی که باده رنج سر کشیدند و عشق نیوش کردند. 

عبور از جان یعنی عبور از حجاب خورشید و وقتی خورشید نمایان شد چه جای رنج و چه جای شکوه؟!

عبور از جان یعنی پرده از رخسار ماه کنار زدن و حال چه جای غصه؟! 

یرفع الله الذین آمنوا... 

شاید وقتی پای ایمان و عشق سوزی و تماشای خورشید در میان باشد قدرت و فرهنگ و سیاست و علم و هنر  و اخلاق همگی یک پارچه در خدمت ایمان پاسبان حقیقت باشند که.. 

مبادا بر رخسار حقیقت گردی نشیند. 

مبادا سیاست حجاب حقیقت گردد. 

مبادا علم کاشف از جهل باشد. 

مبادا عدالت به پای قدرت ذبح گردد. 

مبادا ثروت حجت فخرفروشی باشد. 

مبادا قدرت عامل مشروعیت باشد. 

مبادا دین معنویت نیفزاید. 

مبادا دین ابزار دنیا باشد. 

مبادا عقل مانع دین گردد. 

مبادا عقل معنویت سوز باشد. 

مبادا دختری بی جهاز بماند. 

مبادا یتیمی غصه خورد. 

مبادا فقر تئوریزه شود. 

مبادا مادری آه بکشد. 

  

و این ها همه نمی از آثار خورشید است...

کلاه پهلوی، کلاه گشاد انفعال!

   هوالحق 

 

مجموعه کـــــــلاه پهـــــــلوی را به طور منظم دنبال نمی کنم ولی به روند داستانش توجه دارم و چند قسمتی از آن را دیده ام. بنظرم فیلم جالبی است، از این جهت که به ریشه های بحث حجاب و پوشش آقایان و خانمها در آن سالها می پردازد. کلاه پهلوی جزء فیلمهایی است موجب فکر و تأمل بیشتر می­شود. حقیقتاً به بهانه این فیلم جا دارد که قدری فکر کنیم چه شد که وضعیت لباس و پوشش(بخوانید فرهنگ) ایرانیان به اینجا رسید؟ خب اولین چیزی که در این فیلم آنهم با آن دیالوگهای نه چندان دقیقش بعنوان علت این ناهنجاری(یا تبدیل هنجار) به ذهن خطور می­کند وادادگی فرهنگی است که به موجب سستی سیاست­ورزان و تبلیغ موثر و شبهه پراکنی و درنهایت زور، به کرسی وقوع نشست و حاصلش دو تکیه کردن فرهنگ عمومی کشور در روابط اجتماعی شد. من هم دقیقا اینطور می­اندیشم ولی احساس می­کنم ماجرای سالهای پیش و پس مشروطه صرفا به دلیل فریب و تبلیغ و هوای نفس و ... نمی­تواند اتفاق افتاده باشد، چنانچه بنظر می­رسد کلاه پهلوی بیشتر درصدد القاء چنین نگاهی است. ماجرا در لایه­های عمیق تر به برخورد و ملاقات دو فرهنگ متفاوت بر می­گردد. روبنایی کردن امور بیشتر نقش یک مسکّن را خواهد داشت تا مداوای اساسی. در فرایند مواجهه دو فرهنگ متفاوت(به هر دلیلی) آن فرهنگی قافیه را می­بازد که منفعل باشد و در این بین راز اساسی، در فهم و واکاویِ علل روانشناختی و جامعه شناختی و معرفتی همین انفعال، شناخته خواهد شد. در مواجهه دو فرهنگ کدامیک منفعل می­شود؟ چرا؟ اساسا این انفعال چه نوع انفعالی است؟ انفعال روانی و احساسی؟ یا انفعال معرفتی و عقیدتی؟ یا... 

 

به نظرم در این بین، فرهنگی که از ابتدا هوشمند بوده کمترین ضربه را می­خورد. فرهنگ هوشمند فرهنگی است که قبل از تهاجم خصم، خود کمر به اصلاح و اکمال و اتمام اجزاء خود ببندد. آن فرهنگی که قبل از مواجهه از خود نمی­پرسد چرا حجاب؟ و بر طبل تعبد می­کوبد، در هنگام مواجهه با سوال چرا حجاب؟! از سوی فرهنگ خصم، در خواهد ماند و منفعل...  

 

در موارد دیگر هم از جمله نماز؟ عزاداری؟ موسیقی؟ قدرت؟ سیاست؟ جماعت؟ تقلید؟ و ... اوضاع از همین قرار است پرسیدن از چرایی امور اگر داخلی نباشد، نسخه خارجی­اش موجب انفعال می­شود. در بین بزرگان اهل اندیشه شاید بیشتر نگاه استاد مطهری اینطور بود که قبل از هرکسی خودمان باید اصلاحگر و پرسشگر از خود باشیم تا آگاهانه فرهنگمان را پاس بداریم نه متعبدانه محض. از این جهت بود که مرحوم استاد اگر از مسأله ربا و بانکداری سخن می­گفت از مسأله حجاب و مسائل دیگر مثل رجعت و کربلا و غیره هم سخن می گفت و به اعتقادات غلط یا درست در میان آنها تصریح می­کرد. مرحوم علامه عسکری علیرغم اینکه خود تصریح کرده بود که معتقد به زیارت عاشورا است و خود از قرائت آن حاجت روا شده ولی در عین حال با روش تاریخی بخشی از زیارت(بخش انتهایی آن) را مقبول (و یا یقینی) نیافته بود، نتیجه تحقیق خود را ارائه کرد ولی با برخورد بسیار نامربوطی مواجه شد که شد... آقای جعفریان بعد از فوت ایشان مطلبی به پاس ایشان نوشتند و در آن به این مهم متذکر شدند که اگر خودمان آداب و رسوم خود را وانکاویم، در مواجهه با خصم هیچ حرفی برای گفتن نخواهیم داشت.  

 

در ماجرای کلاه پهلوی هم به نظر می­رسد که انفعال یک فرهنگ هزار ساله نمی­تواند صرفاً با اقدامات ملکم خان و تقی زاده و گول خوردن مردم محقق شده باشد، اگرچه آنها موثر بوده اند.  

نکته آخر اینکه در بحث قدرت و سیاست گاهی فقط یک نفرهم مؤثر است ولی در ماجرای فرهنگ اوضاع متفاوت است...  

 

پس بهتر است حال که یک نگاه به گذشته داریم، نگاهی هم به وضع حال و نحوه مواجهه با خود و فرهنگ خود و مردم خود داشته باشیم تا در آینده کلاه گشاد انفعال بر سر نبینیم...

آقا مجتبی؛ دیندار متخلق

هوالرحمن  

 

چه لحظه غم انگیزی بود وقتی خبر وفات آقامجتبی را شنیدم، اشک حدقه زده در چشمم احساسی بود که بخاطر شرایط، امکان بروز بیشتر نیافت...

آقامجتبی برای من الگوی یک مرجع دینی و مردمی بود. مجالس درس و وعظ و اخلاق ایشان بسیار پر بهاء و پر ثمر بود. مجالسی که برچسب هیچ گروه سیاسی و فرهنگی را نداشت... و البته بستری بود برای تربیت و رشد معنوی و دینی افراد برای جامعه دینی...

مجالسی که همچون آغوش گرم پدرانه بروی هر فرزندی از امت اسلامی باز بود. مجالسی که رابطه فرد با خدا را تنظیم می­کرد. مجالسی که دغدغه مهمترین نیاز انسان یعنی نیاز به حقیقت هستی درآن هویدا بود....

مجالسی که عالم محور بود نه مداح محور و فقدان چنین جلساتی متأسفانه فرصتی است برای مجالسی که پر است از بی سوادی و عوام زدگی و سیاست زدگی....

سبک زندگی اجتماعی و روش برخورد ایشان با جریانات مختلف اجتماعی، سمبل رفتار فراجناحی بود که جامعه ما سخت نیازمند چنین نگاهی است... رفتار فراجناحی یعنی بصیرتی که نه گول شعار آزادی را می­خورد نه فریفته شعار عدالت می­شود، زیرا آزادی و عدالت اتفاقا دو مفهومی­اند که فقط در کنار هم معنای حقیقی خود را می­یابند و عوام فریبان در هر زمان به یکی از آندو متوسل می­شوند و در زمان خطر به سوی دیگر می­خزند...

آقامجتبی به حق استادی بی ادعاء بود

 و مأمون اهل ایمان...

او مرجع و مجتهدی باصفا، عالمی جدی، عارفی عاشق و دینداری متخلق بود...

قلبم از یادآوری فراق ایشان فشرده می­شود...