حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

قضیه شتریه

گاهی بر پشت حیوانی مانند شتر، پرنده ای می نشیند و کرمهای لانه کرده در بدن حیوان را می خورد. این یک لطفی است از سوی پرنده. اگر شتر صبر و تحمل نکند پرنده می ترسد و می پرد و شتر از دست کرمهای بدنش نجات نمی یابد و از آن ناحیه آزار می بیند. شتر برای رهایی از جانوران موذی لازم است مدتی را بدون حرکت تند، و غیر عادی به تحمل بنشیند؛ تا پس از مدتی کار پرنده به ثمر بنشیند...  

 

در مباحث عرفانی موضوعی به نام قضیه شتریه مطرح است. انسان برای پاک شدن از رذائل نفسانی خویش لازم است خود را در معرض اخلاص و عبودیت قرار دهد و مدتی مراقب باشد، از کوره در نرود و عجله نکند تا آن بستر اخلاص و عبودیت که مثلا در ماه رمضان یا ایام دیگر با آدابی خاص تبلور می یابد، کارگر بیافتد و آینه وجود انسان از غبار غفلت پاک شده و معرفت ادامه یابد...  

 

آن ابزار تطهیر، کار خود را بلد است؛ مهم عدم اضطراب و تزلزل و تشویش و تردید از ناحیه شخص قابل است...

باور به آینه

   

   آینه مثل ما رفتار می کند. هر قدر نزدیک تر باشیم به ما نزدیک تر می شود. هر قدر دور باشیم او هم از ما دور می شود. هر چقدر در او دقت کنیم او هم در ما دقت می کند. عکس العمل آینه نوعی بعدیت نسبت به فعل ما دارد، اما نه بعدیت زمانی...  

هر قدر به آینه نزدیک تر شوی او تو را شفاف تر نشان می دهد و تو یقین می کنی که آینه هست و آینه به تو توجه می کند.  

اما هر چقدر دور تر شوی کم کم شک می کنی، مگر آینه ای هم وجود دارد؟ مگر آینه مرا نشان می دهد؟ مگر... و آینه شفافیتش را نزد تو از دست می دهد، تیره و تار می شود... و بعد باورت تغییر می کند...

حال اگر می خواهی بیشتر از آینه بدانی و می خواهی به تو بیشتر توجه کند و اگر می خواهی آینه را باور کنی به آینه نزدیک شو تا هوشمندی و شعورش را ببینی...

 

گویا باور تو به آینه به نزدیکی تو به او وابسته است!

من شیفته تو شده ام

 

 ماه خدا

تو ماهی هستی که در ذاکره جان من نجوا می کنی: "دیگری هم هست". 

براستی؛ دیگری هم هست...  

و این راز شهادت وجودی و آغاز معرفت نسبت به اوست. 

و اما پایان معرفت کجاست؟

و تو چگونه مرا بدان رهنمون می شوی؟ 

من شیفته تو شده ام 

تو مرا از خود غافل می کنی 

تو مرا به خود وا می داری 

....

کدام ارزش؟

هوالحق 

یکی از نامزدهای محترم ریاست جمهوری در صحبتهایش بارها تاکید می کرد که گفتمان اسلام ناب و تکیه بر ارزشها را نمایندگی می کند. ایشان عقیده داشت هر وقت ما دست از ارزشها کشیدیم دچار مشکلات شدیم. از همین روی دولت احمدی نژاد هم زمانی مشکل پیدا کرد که از ارزشها فاصله گرفت. سوال اینجاست این چه ارزشی است که ایشان و امثالشان به دنبال آن هستند؟ در یادداشت «این خوبه به این رای بدید» عرض کرده ام که مفهوم ارزش یک موطن ندارد بلکه ارزش در اخلاق، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و .. می تواند مصادیق مختلفی بیابد مثل راستگویی، عدالت، توزیع عادلانه ثروت، آزادی، استقلال، تورم تک نرخی، قدرت خرید بالا و ... همه اینها می توانند از منظری دارای ارزش باشند. این دوستانی که دائم دم از ارزشها می زدند و خود را نماینده اسلام ناب می پنداشتند، حالا که وقت کافی برای رصد شعارهای خود دارند، باید مشخص کنند که منظور از ارزش در گفتمانشان چیست؟ یکی از بزرگانی که پشت سر این نامزد محترم قرار گرفتند و ایشان را دارای بیش از حد نصاب صلاحیت دانستند همواره می گویند برای ما ارزشهای اسلامی و پیاده کردن احکام اسلامی مهم است. بنده تقاضا می کنم از مریدان و رای دهندگان به دیدگاه ایشان بفرمایند منظور از "ارزشهای اسلامی" چیست؟ مصداق ارزش نزد این آقایان دقیقا چیست؟ شنیده بودم که این بزرگوار تئوریسین گفته بودند اگر دم از گرانی ،تورم بزنیم و شعار سلام بر زندگی یا مصالحه با خارجی‌ها سردهیم باخته‌ایم.. خیلی برای بنده جالب است بدانم وقتی اقتصاد برای اینها می شود ماده گرایی و باخت و انحراف فکری چه ارزشهایی را الهی و اسلامی می دانند؟ مگر اسلام از دیدگاه این آقایان دارای ابعاد مختلف نبود؟! خب لابد اگر به این دوستان بگوییم حالا که شما برای یک نوع ارزشهای خاصی قیام کرده اید که معلوم نیست چیست، بگذارید اقتصاد و هنر و ... دست غیر شما باشد مثلاً دست سکولارها باشد؛ خواهند گفت شما اسلامشناسی تان در حد دکتر شریعتی است، اسلام در همه زمینه ها نظر دارد و در همه امور حرف برای گفتن دارد. اسلام در اقتصاد و رفاه و فرهنگ و هنر و سیاست و معنویت و ... همه چیز نظر دارد. بنده هم در جواب خواهم گفت: اگر این چنین است -و ما هم به همین معتقدیم- و اگر اسلام فقط یک سری ارزشهای انتزاعی مد نظر شما را ندارد پس چرا کسانی که از اقتصاد و رفاه سخن می گویند را رمی به انحراف فکری و ماده گرایی و امثال این تعابیر می کنید؟! اسلامی که شما معرفی می کنید یک جا باید هنر خود را نشان دهد دیگر... به نظر می رسد اسلام مد نظر شما کاملاً از کارامدی تهی باشد! وقتی بحث از علوم انسانی به میان می آید، مدعی می شوید ما علوم انسانی اسلامی داریم. یعنی در تمامی حوزه های علوم انسانی از اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی و سیاست و ... اسلام ایده دارد. اما وقتی صحبت از یک برنامه کاربردی برای اداره کشور به میان بیاید، می روید سراغ ارزشهای انتزاعی و ذهنی خودتان، این یعنی فرار از ادعاء! بنظرم شما هنوز از سطح ذهن به سطح عین نزول نکرده اید. به قول استاد شهید: اسلام دین عینت گرایی است نه دین ذهنیت گرایی. تکیه بر ارزشهای مد نظر شما بود که کشور را به این ورطه کشاند. ارزشهایی که با گزارشی از خواب فلان عالم اهوازی دیگران را تحریک به رای دادن می کند. ارزشهایی که از طریق راه هایی که قطعا حجیت ندارد به مخاطبین القاء می شود. ارزشهایی که یک خط کش حق و باطل دارد و خودش را همیشه طرف حق معرفی می کند. این طرف، باطل هم که باطل است(یعنی کل طیف اصلاح طلبان به اضافه کل طیف موفقان آقای هاشمی). بین حق و باطل(یعنی آقایان رضای و ولایتی و قالیباف و غرضی) هم که عود به باطل می کند، ته کاسه می ماند یک نفر و یک موسسه و چند نماینده مجلس و هرکسی که به اینها رای بدهد! ارزشهای مد نظر شما با اهل سنت برادر می شود ولی با جناح مخالف خواهر هم نمی شود! ارزشهایی که وحدت– وحدتی که حضرت امام اینقدر رویش تاکید داشت- را هم به کناری می نهد. ارزشهایی که هنوز شخص رئیس جبهه پایداری را به یک نامه تبریک همراه با طعنه و کنایه هم به رئیس جمهور منتخب وانداشته است. ارزشهایی که گزارش آقای احمد توکلی از قتل ستار بهشتی در مجلس را برنمی تابد و آنرا موجب تضعیف نظام می داند. راستی چه طور در حکومت امیرالمومنین یک زن کافره حقوقی دارد ولی در نگاه ارزشی این آقایان حق گزارش خوانی از مرگ یک مسلمان منتقد هم وجود ندارد! به نظر می رسد وقتی سردمداران این طیف می گویند ما به کسی رای می دهیم که ارزشها را زنده کند یعنی ارزشهایی که بیشتر رنگ تعبد و عبودیت و تکلیف به خود دارد ولی خیلی جالب است که اگر فقط همین معنا مد نظرشان باشد یعنی فروکاهش دین به جزء دین(ارزشهای تعبدی یا ارزشهای خاص) و فروغلتیدن به همان دیدگاهی که اسلام را غیرسیاسی و غیراقتصادی و غیر... می داند. پس کی این آقایان سراغ ارزشهای اقتصادی می روند؟ کی سراغ ارزشهای اخلاقی می روند که هر مصلحتی نتواند آنرا نسخ کند؟! چه وقت سراغ ارزشهای اجتماعی می روند و برای آزادی همه افراد در پرتو حفظ حقوق دیگران ارزش قائل می شوند؟ چرا زلف ارزشها را با زلف عدم کارآمدی گره می زنند...

برد بصیرت و مسئولیت

 هو البصیر

زندگی انسان پیوسته در حال انتخاب افعال خاص در حال گذر است.انتخاب انجام و یا ترک فعلی البته مبادی خاص خود یعنی مجموع تصورات و اعتقادات، احساسات، تمایلات، شهوات و نیز جنبه تحریکی و مانعیت موارد خارج از انسان را دارد. برایند همه این عوامل و بواعث منهای مواردی که باعث فعل اکراهی یا فعل اجباری می شود را می توان مبادی فعل ارادی و اختیاری انسان دانست. وصف بصیر را بعد از تحقق این فعل ارادی و اختیاری می توان به صاحب فعل اطلاق و یا از آن سلب کرد.  

بصیرت در جایی خود را نشان می دهد که فعل انسانی از سر اراده، اختیار و آگاهی باشد طوریکه در دراز مدت حکمت و آثار مثبت فعل، خود را نشان دهد و الا صاحب فعلی که در ثانیه یا روز یا ماه یا سالی بعد خطا بودنش روشن می شود دیگر محکوم به بصیرت نیست. بعبارتی دیگر شاید بتوان فعل را قبل از انجام متصف به تکلیف و وظیفه کرد ولی فعلی که بخواهد ظهور و بروز بصیرت باشد فقط بعد از انجام و به ثمر نشستن نتایجش قابل تشخیص است. می توان اینطور گفت که بعد از انجام عمل به عمق آگاهی و بصیرت حین العمل پی خواهیم برد. جالب است که هر وقت سخن از بصیرت به میان می آید مثالهایی آورده می شود که یک تاریخ مشخصی از آن گذشته است و شخص گوینده در مقام داوری افعال و نتایج افعال انسانها را با مبانی کلامی و فقهی خود می سنجد و آنها را به بصیرت و ضد آن متصف می کند.

پس بصیرت چیزی کلی و مطلق نیست که بتوان با چیدن چند جمله ظاهرا زیبا خود و اطرفیان خود را متصف به بصیرت کرد. برای صدق بصیر بر مصداقی خاص لازم است برد آن و نتایجش را مورد ارزیابی قرار داد و سپس حکم کرد. بصیرت نسخه ای برای حال نیست بلکه عمق نگاهی است که در آینده خود را نشان می دهد. شخص بصیر و فعل صحیح در پرتو آینده قابل شناختند. افعال و احکام اهل سیاست کنونی نیز در پرتو زمان قابل ارزیابی خواهد بود، البته از آنجا که تشخیص میزان بصیرت شخص، چند متغیره ای است و بخشی از آن وابسته به مبانی کلامی و فقهی و اخلاقی قضاوت کننده است، صحت آن مبانی هم در شدت و ضعف حکم به بصیرت مدخلیت دارد. نمی توان گفت چون فلانی به بهمانی می خواهد رأی بدهد بصیر است و فعلش صحیح بلکه باید منتظر ماند و نتایج رأیش را دید. این البته خارج از الزمات دینی و اخلاقی است که اوضاعش متفاوت است. از این روی کسانی که چند سال گذشته به شخصی رأی داده اند بصیرتشان و عمق نگاهشان در نتایج تصمیمشان که اکنون به رأی العین قابل مشاهده است ارزیابی می شود نه در نقطه تصمیم و فعل گذشته.  

دقیقا به همین دلیل پاسخگویی در پی عمل و به بار آمدن نتایج عمل به عنوان یک وظیفه خود را نشان می دهد و شخصی که همچنان معتقد است مجموعه منسجم اعمال گذشته اش برای رای آوردن فردی و رای نیاوردن فرد دیگر از سر تکلیف و بصیرت بوده است و در عین حال از پاسخگویی و مسئولیت پذیری فرار می کند در واقع با زبان بی زبانی می گوید که فعل گذشته از سر بصیرت نبوده که اگر بود بردی در خور می داشت و پاسخی مناسب. غصه اینجاست که بازهم همان خطای گذشته در سناریویی دیگر در حال وقوع است و بازهم سخن از تکلیف بمیان آمده است.  

به همین قیاس اگر بصیر به استدامه بصیرت قابل شناخت است، قانون گرایی و مسئولیت پذیری هم در استدامه آن قابل شناخت است، لذا کسانی که دم از تکلیف و بصیرت آنهم بدون تداوم و بدون مسئولیت پذیری می زنند در واقع خود و مردم را دچار مغلطه کرده اند.

بصیرت در نقطه تصمیم شناخته نمی شود.

بصیرت در گذر زمان و مشاهده نتایج تصمیم نمایان می شود. بصیرت همزاد دور اندیشی است.

تصمیمات گذشته مسئولین و سیاستمداران(در همین چهارسال گذشته و..)  به این معنا قابل نمره گزاری است.

سلامت تصمیم گیری کنونی افراد به این معنا قابل تشخیص است.

اعتماد و بی اعتمادی به تصمیمات و برنامه ریزی افراد برای آبادانی آینده کشور به این معنا محقق می شود.

مومن دو بار گزیده نمی شود....

این خوبه به این رأی بدید!

ان ربی علی صراط مستقیم 

 

مدتها است در کشور ما برای رأی گرفتن از انسهایی که دل در گرو وظیفه ظاهرا شرعی دارند و اصطلاحا به تکلیف گرا موسوم اند گفته می شود که مثلا آقای الف خیلی انسان خوبی است و از مابقی اصلح است، ما و شما به لحاظ شرعی مکلفیم به ایشان رأی بدهیم. حتی برخی از آقایان به اصطلاح اسلام شناس در مواردی خوابی از امام زمان علیه السلام مطرح می کردند که حضرت در عالم رویا به یکی از علما گفته اند که به فلانی رأی بدهید.. خب کسانی هم که تکلیف گرایی را یک ارزش می دانند و عمیقا به این شیوه معتقدند بلافاصله و بدون تردید هم به آقای فلانی رأی می دهند. خب از نگاه مصلحت اندیشان هر چقدر تعداد این سنخ از تکلیف گرایان بیشتر و بیشتر شود به صلاح کشور است، این برخی البته در تربیت افراد تکلیف گرا، خود فایده گرایند و تکلیف گرایی در رأی دادن را به سود روابط سیاسی و حزبی خود و به نفع هم فکران خود می دانند. در این شیوه حتی اگر همان آقای فلانی بزعم خودشان دچار انحراف و کج روی و فساد و بی بصیرتی هم شد، بازهم ماجرای تکلیف گرایی تکانی نمی خورد. چون در یک مقطع وظیفه داشتند آنطور عمل کنند در یک مقطع دیگر طور دیگر... و از آنجا که تکلیف گرایان عملاً معتقدند در هر لحظه بهترین عمل را انجام می دهند دیگر جایی برای پاسخ گویی هم نمی ماند. پاسخگویی به که؟ برای چه؟ وقتی تکلیف انجام شده جایی برای پاسخگویی یا حتی عذر خواهی هم نمی ماند. در این نگاه اتفاقا کسی که تکلیفش را انجام داده نزد خداوند مأجور هم هست. خب این نگاهی است که در بین لایه های دینداران البته با الگو و سبک هیئتی جاری و ساری است و از این جهت پایگاه خوبی برای جمع کردن دوباره رأی به نفع گروهی خاص هستند، آنقدر که اسلام شناسان را از قم به تهران می کشند تا تکلیف این مقطع حساس مجددا روشن شود. تکلیف این مقطع حساس چیست؟ اگر سری به سایتهایشان بزنید خواهید دید که تلکیف این است که به فلانی دیگری رأی بدهید چون ما پشتش هستیم، ببخشید چون اصلح است، یا کلا چون خوب است، یا چون تکلیف است و اگر تکلیف نبود ما هم به میدان نمی آمدیم. یا چون اگر ایشان رأی نیاورد آقای ب رأی ها را جمع می کند و کیان قدرت و کشور به هم می ریزد و فساد همه جا را می گیرد، در این صورت شما بیایید و بین بد و بدتر این بد را که در مقابل بدتر خوب است انتخاب کنید. چه کنیم چون مقطع خیلی خیلی حساس است چاره ای نداریم جز اینکه به آقای الف رأی بدهیم ولی چون تکلیف گرائی و بصیرتشان لحظه ای است و اصطلاحا دور اندیش کوتاه مدت اند، هیچ تضمینی هم برای اینکه چند ماه پس از انتخاب آقای الف چه قرار است بشود ندارند... 

 

در تکلیف گرایی این مدلی اینکه چه بلایی سر اقتصاد و فرهنگ و حتی دین بیاید هم لحاظ نمی شود یا به وضوح لحاظ نمی شود، بلکه فعلا تکلیف ملاحظه می شود. تکلیف هم که اکثراً تقلیدی است.... به همین جهت است که در نگاه این دوستان تکلیف گرا حتی یک ماه پس از به قدرت رسیدن آقای الف هم قابل پیش بینی نیست که چه اتفاقی قرار است بر سر ممکلت بیاید.. کاندیدایی بسان یک هندوانه زیبای در بسته! این تمام طول و عرض برنامه این دوستان برای کشور است.  

 

حال بیایید وصف خوبی را تحلیل کنیم. اگر خوبی را یک مفهوم ارزشی بدانیم و ارزشها را به ارزشهای فردی و اجتماعی و سیاسی و ... تقسیم کنیم، پس خوبی در هر بعدی معنای متفاوتی خواهد داشت. خوبی اگر وصف کاندیدای ریاست جمهوری قرار می گیرد حتما علاوه بر خوبی فردی باید شامل خوبی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و... هم بشود و خوبی در این ابعاد یعنی سابقه اجرایی، تخصص و اطلاع و حسن مدیریت و تعامل و مسئولیت پذیری و قانونگرایی و.. اگر خوبی به این معنا باشد برای شناخت این فرد به ناچار دو راه وجود خواهد داشت: یکی تن دادن به یک نظام حزبی و تکیه به سوابق و کارنامه و تعهد آن حزب خاص که مع الأسف در کشور ما چندان رونقی ندارد. برعکس، اینکه فردی از میان توده ها برخیزد به عنوان یک ارزش معرفی می شود. فردی که نه کادری دارد و نه برنامه ای و نه تخصصی و نه... ولی چون از میان توده ها برآمده مورد تایید و تمجید قرار می گیرد( و حائز این صفات می شود: مومن، انقلابی و مورد اعتماد ) و البته نتیجه اش را هم در خراب کردن کشور و حامیانش پس می دهد. اشتباه اینجا است که از میان مردم برخواستن(که البته بسیار هم در این وصف تردید وجود دارد) ملاک تام و تمام عده ای می شود که کم هم اثر گذار نبودند و نیستند.  

 

راه دیگر تکیه بر سوابق خود شخص در عرصه های مدیریت کلان کشور است... نه راه دیگر، حتی اینکه کسی بگوید من در عرصه های مختلف مدیریت کشور برنامه دارم و می خواهم فلان کار و بهمان کار را انجام دهم بازهم قابل اعتماد نیست. یعنی برنامه داشتن اگرچه لازم است ولی کافی نیست و باید سابقه اجرایی افراد را دید. اینکه ما به کسانی اعتماد کنیم که هیچ تضمینی برای مسئولیت و پاسخگویی خود نمی دهند و هیچگاه هم عذرخواهی نمی کنند، کاری جز سپردن کشور به دور باطل آزمون و خطا و از بین بردن فرصتها و افزایش درد و رنج انسانها کار دیگری نکرده ایم... ما نباید هربار دولتی خام را سر کار بیاوریم تا پخته شود. ما نباید به بهانه تکلیف گرایی از نتایج آشکار انسانی و اسلامی و عادلانه زیستن غافل شویم.