حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

صفت آزادگان

 هوالحی

گفتم حالا که قراره کمی از دسترس خارج شوم و کمتر دستم به دوستان برسه و برعکس، چه خوب که در وبلاگ یقه گیری کنم!  

مطلبی متناسب با حال و هوای بهار آماده کردم؛ امیدوار مفید باشد. با تذکار این نکته که تندخوانی ممنوع! شروع می کنیم(این رو هم اضافه کنم که مخاطب این وجیزه خودم هستم): 

 

گردش روزگار و آمد و شد زمستان و بهار، پیش از تاثیرات این­جهانی و مادی برزندگی این کره خاکی، تصویری است استعاری از حالات درونی انسان و مَثَلی است از برای حقیقت دنیا و زنهار به اهل آن: که ای اهل دنیا مَثَل دنیا همچون مَثَل بهار است و زمستان؛ تغییر آب و هوا منشأ بهار است و با اندک زمانی به زردی و نیستی می گراید.

حال­که بر احوال بهار اطلاع یافتی بدان که ماجرای دنیا و ماندن در دنیا نیز چنین است. پس دل­ بستن و شادی به آن نشاید. از طرفی دلسردی و بدحالی در زمستان نباید، چه بزودی بهار فرا رسد! 

 

اعلموا انماالحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما...(ملاحظه شود در قرآن کریم بهمراه تفسیرش: حدید/۲۰) 

 

به قول سعدی(علیه الرحمه) این درخت سرو است که نسبت به تطورات و تغییرات روزگار همه وقتی خوش است: 

«حکیمی را پرسیدند: چندین درخت ناموَر که خدای عزوجل آفریده است و برومند، هیچیک را آزاد نخوانده­اند مگر سرو را که ثمره­ای ندارد! در این چه حکمت است؟

گفت هر درختی را ثمره معین است، که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان...

برآنچه می گذرد دل منه که دجله بسی

پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

گرت زدست براید چه نخل باش کریم

ورت چو دست نیاید چو سرو باش آزاد»

گلستان، باب هشتم. 

 

در کنار بارگاه امام الرئوف، امام آزادگان حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثناء دعا گوی همه دوستان خواهم بود ان­شاءالله.  

همه وقتی خوش باشید!

یک سالگی حقیقت جو

یا مقلب القلوب  

 

سال نو مبارک، بهار مبارک... 

در بهار شاید بوی خدا بیشتر به مشام برسد! 

در بهار انگار خدا می خواهد خودش را به نمایش بگذارد! 

ای خدای عزیز، ای خدایی که از همه ما هوشمندتری! همانطور که در بهار، طبیعت را زیبا می گردانی..

روح ما، شکل ما، قلب ما را نیز زیبا کن، همچون زکریاء زنده دل، همچون اصغر زارعی، همچون... 

و به وقت و عمر و کار ما برکت عنایت کن. 

سال نو را به همه دوستان و همه عزیزانی که در مطالعه و مناظره وبلاگ مشارکت داشتند، صمیمانه تبریک عرض می کنم. امیدوارم سالی پر برکت داشته باشید که از برکت نباید غفلت نمود...  

 

اما بعد؛ با تحویل سال، حقیقت جو نیز یک ساله می شود. تشخیص اینکه این تارنما چقدر توانسته در فضای مجازی موفق باشد با مخاطبان فهیم این وبلاگ است و الا طبق قاعده "هیچ ماستبندی ...." یا بدلیل "حب ذات" بنده نیز تمایل دارم به این فعالیت نمره قبولی بدهم... امتیاز دهی واقعی بر عهده شما(حتی شما دوست عزیز!). 

 

و اما راه پیش رو...

در مورد آینده نیز باید عرض کنم که خیلی مشتاقم چند وبلاگ اقماری دیگر در کنار این وبلاگ ایجاد شود و کم کم مباحث به سمت تخصصی شدن پیش برود و البته منتظر ورود جدی دوستان دیگر نیز هستم. برخی از دوستان حوزوی و دانشگاهی قبلا نیز پیشنهاد تخصصی شدن را مطرح کرده بودند و بنده نیز حواله به آینده دادم؛ امید دارم بزودی وقت و حوصله افزون نصیب شود، تا این هدف محقق گردد. از همه اندیشوران جوان حوزوی و دانشگاهی و همه مخاطبان عزیز تقاضا دارم، چنانچه نقد و نظری نسبت به گذشته و راه آینده دارند مطرح نمایند و اگر درد فعالیت فرهنگی مجازی! در خود احساس می­کنند اعلام کنند.  

     حول حالنا الی احسن الحال....

سوال از رئیس جمهور و مهارت تعامل

       «یا خیر المسئولین!»  

 

       بیش از شش ماه است که در فضای سیاسی کشور بحث سوال از رئیس جمهور محترم مطرح شده، بعضی موافق و برخی مخالف این طرح بودند. عده ای طبق معمول دم از شرائط خاص زدند و به مصلحت روزمره خویش پناه جستند. برخی سراغ اهداف پشت صحنه طراحان سوال رفتند و خواستند برچسب شهرت طلبی و ... به طراحان سوال بچسبانند. بعضی گفتند حال که دولتهای سازندگی و اصلاحات مورد سوال قرار نگرفتند چرا باید کاری کنیم تا رئیس جمهور اصولگرا! پایش به مجلس باز شود. عده ای هم اصل سوالات برایشان اهمیت نداشت. برخی ها هم که کلا مشکلی در کشور نمی بینند و اساسا مترصد تشویق و تقدیر از رئیس جمهور هستند و برخی به ابتر بودن نتیجه این طرح اندیشیدند. به هر تقدیر این طرح با ۷۹ امضاء به تایید هیئت رئیسه مجلس رسید و رئیس جمهور محترم نیز برای پاسخگویی به شبهات و سوالات مردم و نمایندگان مردم راهی مجلس شد؛ که به گفته هفت نماینده، ای کاش نمی شد!    

 

       شخصا از اینکه بعد از سی و دو سال از عمر انقلاب این اتفاق رخ داده خوشحالم. اینکه رئیس جمهور برای پاسخگویی موظف به شرکت در جلسه علنی شدند بسیار جای خرسندی دارد و البته جای تشکر از طرفین.    

 

       سوالات مطرح شده اکثرا منطقی و جدی و با احترام پرسیده شد، ولی متاسفانه جوابها در خور و شایسته مقام ریاست جمهوری کشوری متمدن نبود. این اتفاق می توانست از این جهت فرخنده باشد که کم کم مسئولین ما در همه رده ها یادبگیرند پاسخگو و عذرخواه باشند. این پاسخگویی و عذر خواهی مسئولین، بسیاری از شبهات مردم و سوالات خواص را بر طرف می کند و زمینه را برای شفاف شدن فضای سیاسی کشور و رضایتمندی مردم -که بخشی از مشروعیت است- فراهم می آورد و نیز بستری مناسب برای عدالت ورزی و کارآمدی ایجاد می کند. مسئولی که خود را "مسئول" بداند نه رئیس و سلطان، هیچگاه از پاسخگویی در مورد مسئولیتش ناراحت و ملول نمی گردد. اگر مقتدریم، اگر توانمندیم، اگر مشروعیم و اگر قانونمندیم  نباید از چنین طرحهایی بهراسیم.   

 

       مهارت پرسیدن و مهارت پاسخگویی چیزی نیست که با انتظار کشیدن بدست بیاید؛ مهارت ورزی نیاز به تکرار و تمرین عملی دارد. بنابراین نمی توان به انتظار آینده ای بود که در آن ظرفیت و مهارت تعامل قانونی بین مسئولین فراهم آید.  

   

       چنین طرحهایی علاوه بر شفاف سازی فضای سیاست می تواند جلوی عوام فریبی و رفتارهای پپولیستی را بگیرد؛ که البته باید شروطی مانند قانونی بودن، احترام آمیز بودن و... را دارا باشد.   

 

       بنده که از اصل این اتفاق خرسندم و ناجوابهای پاسخگوی محترم نیز از قبل برایم روشن بود، شاید این اتفاق بستری برای بصیرت افزایی باشد...(ویژه برخی از برادران و خواهران .... !) یاحق.

انتخابات؛ هدف یا وسیله؟

  «یا من هو غایة منای» 

 

    دوباره فضای کشور رنگ و بوی انتخابات به خودش گرفته؛ جبهه متحد، جبهه پایداری، صدای ملت، جبهه ایستادگی، مردمسالاری یا اصلاح طلبان؟! کدامیک؟ شما به کدام یکی! رای میدهی؟  

    برخی ها صرف حضور در انتخابات را کافی می دانند؛ این  نگاه شاید به این دلیل باشد که نگاهشان بیشتر معطوف به دشمن خارجی است یا شاید هم... شما چطور؟ بعضی معتقدند زمانیکه کشور به کارآمدی مناسب برسد خود بخود دشمن نیز مایوس خواهد شد. بنابراین آنچه در انتخابات غایت محسوب می­شود انتخاب افراد با صلاحیت بالاست، اما اگر حضور نیز بالا برود نعم المطلوب خواهد بود. من به نگاه دوم متمایلم چون هم حضور درش لحاظ شده هم کارآمدی؛ که البته شخصا احساس می کنم کشور ما در صورت کارآمدی خود بخود حضور مردم و بخشی از مشروعیت را خواهد داشت و اساسا همیشه کارآمدی سیستم، سبب ساز رضایت و حمایت مردم است.  

    اما اگر بخواهم در شرایط کنونی به معیارهایی توجه بدهم که بعد از صلاحیتهای عمومی نمایندگان بیشتر باید بدان توجه نمود؛ باید عرض کنم نامزدهایی که رفتار مصلحت اندیشانه و محافظه کارانه نداشته یا کمتر داشته باشند،به وظایف قانونی و تخصصی خود قاطعانه ملتزم باشند و به جای نظامی، امنیتی و فرامجلسی اندیشیدن به وظایف حرفه ای خود توجه کنند؛ بیشتر مورد نیازند. نماینده­ای که هویت مجلسی خود را شناخته باشد و به همه مردم بیاندیشد(دوباره بخوانید همه مردم!). نماینده­ای که حق محور باشد نه مصلحت محور چراکه تقنین، تعیین محدوده حقوق و تکالیف مردم است و مجمع تشخیص، مسئول تعیین مصلحتها است! نماینده­ای که هویت حزبی او موجب نشود حقوق دیگران را ملاحظه نکند. نماینده­ای که رأیش ممتنع نبوده و حرفی برای گفتن داشته باشد. نماینده­ای که از شجاعت لازم برای ابراز نظر صحیح برخوردار باشد. نماینده­ای که راه و رسم تعامل و پذیرش سلایق مختلف را بداند چون مجلس یعنی تعامل. نماینده­ای که احدی را فراقانونی نبیند. نماینده ای که حداقل در یک زمینه متخصص و یا مجرب باشد و نگاه کلان و بلند مدت به بحث قانونگزاری داشته باشد. 

فعلا در بین اسامی بالا شاید ترکیبی از صدای ملت و جبهه متحد بیشتر از مابقی به معیارهای مذکور نزدیک باشد؛ البته از افراد ذی صلاح دیگر تشکلها نباید غافل بود...

انقلاب اسلامی

      «هو الحق» 

      نظام سیاسی حاکم بر جامعه آنقدر اهمیت دارد که کمتر کسی می­تواند نسبت به آن بی­تفاوت بوده و نقد و نظر خود را متوجه آن نکند. انقلاب اسلامی یکی از مهترین رخدادهای قرن اخیر منطقه بلکه جهان به شمار می رود که نهالی بنام جمهوری اسلامی را پروراند. شعار اساسی این انقلاب توحید بود و به موجودی فراتر از همه موجودات دیگر تصریح داشت: "الله اکبر". شعارهای اجتماعی آن نمایانگر دو اصل مهم و خطیر بود؛ یکی نفی تسلط بیگانه و دیگری نفی استبداد رای در جامعه: "استقلال آزادی"؛ که محصول چنین شعاری ناگزیر مدلی از حکومت را بر می­تافت که اولا این مردم باشند که در آن نقش ایفا کنند و ثانیا الهی و اسلامی باشد: "جمهوری اسلامی"؛ البته در نگاهی عمیق شاید نتوان این دو اصل را از هم جدا نمود. انقلاب اسلامی به کمک حضرت حق و رنج مردم پرچمی را برافراشت که انگیزه ساز حرکت به سوی توحید و اخلاق و انسانیت و عدالت و معنویت و ظلم ستیزی و استکبارستیزی و در یک کلمه اسلام حقیقی باشد. خوب باید دلایل حمایت خویش از یک چنین پرچمی را واکاویم، تا هم عمق دلبستگی­مان به این پرچم مشخص و هم دلیل نقد به شاخ و برگ آن روشن گردد:

ادامه مطلب ...

غل

اُدخُلوهَا بِسَلامٍ آمِنینَ وَ نَزَعنا مَا فِی صُدورِهِم مِن غِلّ اخوانًا عَلَی سُرُرٍ مُتقابلین(حجر/۴۶و۴۷)   

نام: غِل(بکسر الغین)؛ یعنی عداوت و کینه(قاموس، مفردات القرآن)، غَلَّ صَدرُه غِلّا غَلیلًا: یعنی پر از کینه گردید سینه او(فرهنگ جامع نوین). غِل هم­ریشه غُل و زنجیر است! 

محل تولید و رشد: قلب انسان.   

عوامل تولید: حسادت ورزی، خودخواهی، احساس کهتری، رفتارهای بچگانه در روابط و شکست پیاپی، عدم خودیابی، عدم واقع بینی، عدم توکل، عدم جهانبینی الهی عملی، شرک خفی، عدم تعقل، بی استادی و ...   

نتایج: غیبت، توهین، تهمت، تنگ نظری، عدم خیرخواهی برای غیر، پیروزی خود در شکست دیگران دیدن، ندیدن موفقیت دیگری و...   

نحوه کارکرد: جناب "غل" مخفیانه در دل انسان خانه می کند، او را نسبت به دیگری می شوراند تا در صدد تخریب، تحقیر و نابودی طرفش برآید. مادامی که این غل در سینه است آدمی طعم آسودگی را نمی چشد و نیز طعم بهشت را! دائما در دلش همچون آب گردِ درخت می گردد و می چرخد، دل او را آشوب می کند! و آرامشش را می ستاند، خوابش را خراب می سازد!  

برادر حسد است توگویی فرزندش!

پدر غیبت است!

عقل انسان را نقشه چین بار می آورد، نور ایمان را کمرنگ و سلوک را منهدم می سازد!

نفس را به ظلمت رهنمون می شود، تفرقه باطنی می آورد، روی خوش به شیطان نشان می دهد!

در صورت عدم قدرت ظاهری، رفتارِ نفاق گونه می­سازد...

ولی با وجود قدرت ظاهری، حقِ طرف مقابل را پایمال می­کند...

از تشتت درونی، افراد را به تفرقه و تشتت بیرونی می­کشاند، غیبت ساز است، تهمت ساز است...

این مشکل که در مرتبه قلب انسان تحقق دارد خود را با ایجاد شکاف و تفرقه در رفاقت، خانواده و در نهایت سیاست نشان می­دهد..

و از همه مهمتر حسگر حقیقت یابی انسان را کور می­سازد..

با این همه آیا جای آن نیست که عاجزانه برای فرار از این رذیلت فریاد بزنیم:

ولا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا... (حشر/۱۰)  و در قلبهای ما کینه و عداوت مومنین را قرار مده...

دل بی کینه یعنی رها یعنی خود رهایی یعنی نور الهی

یعنی همان دل فاطمه زهرا روحی لها الفداء

اما مقابلینش...؟!!

راستی می­دانی چرا در بهشت هیچ تزاحمی و تفرقه­ایی نیست؟!

و می­دانی راه فرار از این رذیلت قلبی چیست؟