حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

سیاست فحاشی یا سیاست علوی؟!

باسمه تعالی.

آنچه در ابتدای جلسه گذشته مطرح شد کمی مربوط به مسائل سیاسی جاری کشور بود که ذهن اکثر دوستان را بخود مشغول کرده بود، بحث بر سر این موضوع دور می‌زد که آیا برای انجام کار سیاسی و جذب و دفع افراد در عالم سیاست جایز است که از روش هتاکی، فحاشی، دروغ بافی، افتراء و تهمت بهره برد تا طرف مقابل نتواند سر بالا بیاورد! متاسفانه در جامعه مذهبی و مداحی ما (نه همه مداحان و ذاکران عزیز و نه حتی اکثرشان) چندیست فحش و ناسزا گفتن امری عادی تلقی شده و از طرفی برخی نومتحجران در توهمات خویش به این نتیجه رسیده اند که با هر روشی باید منتقدان سیاسی را از صحنه روزگار محو نمود ولو با کارهای خلاف اسلام و دین همچون افتراء، توهین و غیبت!

خب برای پاسخ به درستی یا نادرستی این روش کافی است کمی به سیره اهل بیت علیهم السلام و کلمات گوهر بارشان و همچنین کلمات بزرگان دین همچون امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب توجه نمود تا تکلیف برای همیشه برای جوان فعال و حقیقت جوی اسلامی روشن شود، در نهج البلاغه (خطبه 197 یا 204 یا 206 بنابر اختلاف نسخ) حضرت امیر المومنین خطبه ای را برای برخی از یاران خویش همچون عمرو بن حمق و حجر بن عدی و ... در کر و فر جنگ صفین ایراد فرمودند که مضمونش بسیار عمیق و کار گشاست، که برای تبرک وبلاگمان این خطبه کوچک را به طور کامل (با ترجمه استاد حسین انصاریان) میآوریم:

وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ قَدْ سَمِعَ قَوْماً مِنْ اَصْحابِهِ یَسُبُّونَ اَهْلَ الشّامِ اَیّامَ حَرْبِهِمْ بِصِفّینَ اِنّى اَکْرَهُ لَکُمْ اَنْ تَکُونُوا سَبّابینَ، وَلکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اَعْمالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حالَهُمْ کانَ اَصْوَبَ فِى الْقَوْلِ، وَ اَبْلَغَ فِى الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکانَ سَبِّکُمْ اِیّاهُمْ: اللّهُمَّ احْقِنْ دِماءَنا وَ دِماءَهُمْ، وَ اَصْلِحْ ذاتَ بَیْنِنا وَ بَیْنِهِمْ، وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلالَتِهِمْ حَتّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ یَرْعَوِىَ عَنِ الْغَىِّ وَ الْعُدْوانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.

 از سخنان آن حضرت است هنگامى که شنید عده اى از یارانش به وقت نبرد صفّین به اهل شـام دشنام مى دهند: پسند من نیست که شما دشنام دهنده باشید، ولى اگر در گفتارتان کردار آنان را وصف کنید و حالشان را بیان نمایید به گفتار صواب نزدیک تر و در مرتبه عذر رساتر است. بهتر است به جاى دشنام بگویید: خداوندا، ما و اینان را از ریخته شدن خونمان حفظ فرما، و بین ما و آنان اصلاح کن، این قوم را از گمراهى نجات بخش تا آن که جاهل به حق است آن را بشناسد،و آن که شیفتـه گمـراهى اسـت از آن بـاز ایستـد.

در مورد اسناد این خطبه سایت تخصصی نهج البلاغ آورد است: "قبل از سید رضى (جمع آوری کننده نهج البلاغه) و بعد از او عده‏اى این سخن را از امام(ع)نقل کرده‏اند از جمله‏«ابو حنیفه دینورى‏»در کتاب‏«اخبار الطوال‏»صفحه 155 و«نصر ابن مزاحم‏»در کتاب‏«صفین‏»ص‏103 و«ابن جوزى‏»در تذکرة الخواص ص 154."

برای تکمیل کلام و خصوصا برای کسانی که وسواس دارند کلامی رهگشا از رهبر معظم انقلاب نقل می کنیم که در واقع ترجمانی است بر خطبه ذکر شده:

فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته میکند و اعصاب آرام جامعه را به هم میریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین میکند. من میخواهم این پیامى باشد به همه‌ى آن کسانى که یا حرف میزنند، یا مینویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه‌ى اینها بدانند، کارى که میکنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى میکنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را میکنند. من بخصوص به جوانها توصیه میکنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال میکنند این وظیفه است؛ نه، من عرض میکنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است.(بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى  19-12-89)

خلاصه بحث هدفداری مخلوقات بهمراه جلسه آتی در آینده نزدیک روی وبلاگ قرار خواهد گرفت. ان شاء الله.

حرکت (دل‌نوشته)

باید شتافت، باید رفت، باید گریخت. چون در این شتافتن و گریختن و رفتن دوایی است که در غیر آن نیست، چون در نشتافتن و نرفتن و نگریختن سکون است و سستی! و این دو، غل و زنجیر انسانند. سکون عامل گندیدگی روح و جان انسان و سستی عامل سقوط است، آنچنانکه سکون و سستی برای یک کوهنورد خطرناک است.

اگر شالوده انسان در حرکت است پس سکون چرا؟ اگر ظهور استعداد روحی انسان در شتافتن است پس سستی چرا؟ و در نهایت اگر لاجرم به پیشرفتیم پسرفت چرا؟

برکه اگر متصل به یک نهری و رودی نباشد زیبایی و کمال خود را از دست می دهد، می گندد، محبوب نیست چون راکد است، چون بی حرکت است، چون کثیف است.

صبح زیباست چون لحظه حرکت است. غروب زیباست چون سکون بعد از حرکت را در پی دارد. شب زیباست چون به امید حرکت فردا زمان تسکین است. ورزش مفید است چون عامل تحرک است و تحرک خودِ سلامتی است.

زندگی زیباست چون خود بنحوی حرکت است، جنب و جوش است، نوسان احساسات است، به کارگیری عقلانیت است، تحرک جسم است، طلب روزی است، فرو بردن خشم است، ابراز محبت است، احتیاط است، کار کشتگی است، تجربه است، تلخ و شیرین است، تمرکز است، تحفظ است، مسکن است و بالاخره هنر است، و همه این ها، تغییر حال و احوالات است، تغییر مکان جسم و تغییر اخلاق است و تغییر از سکون و قوه به فعل، خودِ حرکت است. پس حرکت زیباست!

نویسندگی حرکت است، پدر شدن حرکت است، تحصیل حرکت است، تدریس حرکت است، کار حرکت است، نماز حرکت است، پشت کردن به معصیت حرکت است، رو کردن به واجبات حرکت است، مهمانی رفتن حرکت است، میزبان شدن حرکت است، کتابخوانی حرکت است، خاطره نویسی حرکت است، مجله‌خوانی حرکت است، تبلیغ خوبی ها حرکت است، زیارت حرکت است و بالاخره تقوا حرکت است!

من حرکت می کنم و اشیاء نیز، زمین و ماه حرکت می کنند و خورشید زیبا نیز، باران حرکت می کند، مورچه حرکت می کند، درخت حرکت می کند، لاک پشت حرکت می کند، جنین می جنبد، الکترون می گردد و در یک کلام هستی حرکت می کند.

ما لابد از حرکتیم! چرا که " الی الله تصیر الامور! " پس حرکت زیباست و سکون زشت، حرکت هدف است و سکون ضد هدف، هدفی مقدمه هدفی دیگر، ما همچنانکه کودک در پس بدنیا آمدن به طور غریزی پی سینه مادر می گردد بدنبال محبوب ازلی خویش در حرکتیم، چرا با اراده حرکت نکنیم؟!

                  نوشتن حرکت است. نیمه شب 6/12/88 ربیع الاول 1431.

خلاصه جلسه 26/1/90- اعجاز قرآن رمز تحریف ناپذیری!

باسمه تعالی

    اعجاز قرآن بعد از دلیل "تواتر" یکی از دلایل مهمی است که بر عدم امکان تحریف این کتاب آسمانی اقامه می شود، یک مسلمان اگر چنانچه به وجه اعجازی قرآن توجه نداشته باشد سیستم معرفتی اش نسبت به قرآن ناقص خواهد بود. اعجاز قرآن کریم از ابتدای بعثت تا کنون یک امر جاری و ساری است که این کتاب را به صورت یک موجود حی و زنده قرار داده است. معجزه بودن قرآن از مواردی همچون اعجاز عصای حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) نبوده است که بعد از وفات نبی الله، دیگر برای مردم قابل دسترس نباشد چرا که:  

اولا؛ قرآن بعد از آنکه توسط رسول خدا به مردم ابلاغ شد، دیگر برای بقای خود نیازی به وجود آن حضرت ندارد بر خلاف اژدها شدن عصای حضرت موسی که به اراده خدا و حضور موسی علیه السلام در زمان خاص نیازمند بوده است.

ثانیا؛ قرآن خود به صراحت کسانی که بعد از شایعه شدن مرگ رسول خدا(در جنگ احد) سست شدند را توبیخ کرده و می گوید: آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمی گردید؟ اَفَاِن مَاتَ او قُتِلَ اِنقَلَبتُم عَلی اَعقَابِکُم؟ (144 آل عمران) که این خود نشان می دهد حجیت و اعتبار قرآن بعد از فوت نبی اکرم نیز پا برجاست.

بعد از بیان این مقدمه کوتاه نحوه استدلال اعجاز قرآن بر عدم تحریف قرآن را بیان می نمایم:

فرض اول: به گواهی خلل ناپذیرِ تاریخ، محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) اسلام را به عنوان دین حق، دین خاتم و اکمل ادیان گذشته معرفی نموده است.

فرض دوم: پذیرش حقانیت اسلام و فهم آن - در زمان حال- وابسته به اعجاز و اعتبار قرآن می باشد.

نتیجه: در صورت فرض تحریف قرآن، اعتبار و اعجاز این کتاب آسمانی ساقط خواهد شد، بنابراین حتی فرض تحریف قرآن را نمی توان پذیرفت چرا که حقانیت و خاتمیت این دین وابسته به اعتبار قرآن است.(بلکه با وجود اعجاز، فرض تحریف پوچ است!)

 کسی که مدعی تحریف قرآن است می باید موارد تحریف را روشن نماید و الا با صرف احتمال نمی شود از کل قرآن دست برداشت، دقت کنید قرآن کتابی است که حاوی بیش از شش هزار آیه آنهم بدون تناقض است، کسی که از روی صداقت سراغش برود هدایت گری، اعجاز و آسمانی بودنش را با دل و جان تصدیق می کند. بیان معارف عمیق و مطالب علمی، روایت زندگی گذشتگان و خبر از آینده آنهم با اسلوبی آهنگین و جذاب و با بلاغت خیره کننده این کتاب را بی نظیر و "زنده" قرارداده است.

 این قصه سر دراز دارد.... از بیان نظرات و اشکالات دوستان حتما استقبال خواهم نمود.

خلاصه جلسه(19/1/90) – شایسته سالاری، شیطان و عقل

بخش اول: در این جلسه بدلیل برخی از مسائل! ابتداء کمی راجع به مسئولیتها در جامعه اسلامی صحبت شد، کلامی از رهبر معظم انقلاب به این مضمون مطرح شد که در اسلام پذیرش مسئولیتها بر اساس شایسته سالاری است و اگر کسی در خود شایستگی عهده داری یک مسئولیت را نبیند(بینه و بین الله) و در عین حال آن مسئولیت را بپذیرد کاری نامشروع و حرام انجام داده است. اساسا تاکید اسلام و روشی که اسلام برای مدیریت جامعه ارائه می دهد بر همین محور دور می زند، همچنین عمده دلیلی که نزد ما شیعیان بر خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام بعنوان دلیل عقلی مطرح شده است همین شایسته بودن علی علیه السلام بر دیگران است، وقتی آب هست خاک طهارت نمی آورد! خوب اگر چنین الگو و دستوری شیوه و سیره مومنان و مسلمانان در تمامی سطوح مدیریتی باشد، طبعا شاهد رشد روز افزون کارآمدی کشور خواهیم بود.  

بخش دوم: هدف خداوند از خلقت ما انسانها چه بوده است؟ و چرا خداوند خود اقدام به نابودی سیاهی ها و شیطان نمی کند تا این انسان بیچاره راحت شود؟ این دو سوالی است که توسط یکی از عزیزان جلسه از طریق ایمیل برای بنده ارسال شد و چون وقت جلسه اجازه نمی‌داد تا به موضوع تحریف قرآن بپردازیم ترجیح داده شد ادامه جلسه حول محور این دو سوال به اتمام برسد، در توضیح سوال اول ابتداءً عرض شد که چون هدفداری یک موجود نشانگر نقص وجودی او برای رسیدن به هدفش می باشد و اینکه خداوند هم کمال مطلق و بی نقص است، بنابراین نمی توان برای خداوند هدفی قائل شد بلکه این خلق و فعل اوست که هدفمند است، خداوند فیض دهنده خیرات است و از افاضه خیرات -اگر حکمت‌آمیز باشد- بخل نمی ورزد لکن این خلق و مخلوقاتش می باشند که به حکم نقص وجودیشان می باید در پی تکمیل و تکامل خود حرکت نمایند. اما در مورد اینکه چرا خداوند شیطان و سیاهی ها را نابود نمی کند تا این انسان بیچاره راحت شود؟ باید گفت اگر خداوند این کار را انجام دهد مثل این می ماند که کسی برای حل یک مساله صورت مساله را پاک نموده باشد. وقتی خداوند برای انسانها در این دنیای غریب، بستر امتحان فراهم نموده تا با تلاش خود به کمال، سعادت و آرامش برسد، دیگر حذف وسائل امتحان حکمت آمیز نخواهد بود! چنین کاری مانند این است که معلمی بگوید من امتحان می گیرم تا خوب از بد جدا شوند اما در عین حال بهمراه سوالات جوابها را نیز به دانش آموزان بدهد، خوب در این صورت دیگر اسمش امتحان نخواهد بود.(ویژه بچه‌های کنکوری!)

به این ترتیب این خداوند است که خود سیاهی ها را در مقابل سپیدیها، شیطان را در مقابل عقل و وجدان و ... آفریده است تا بستر امتحان برای بنده و شما فراهم شود و معلوم گردد کدامیک عمل نیکوتری انجام خواهیم داد. 

اَلَّذِی خَلَقَ المَوتَ و الحَیوه لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلًا....(الملک -2). یاحق.

خلاصه آخرین جلسه سال ۸۹- تواتر قرآن

با سلام خدمت همه دوستان 

جلسه این هفته جمعه ۱۹ فروردین ماه به لطف حضرت حق برگزار خواهد شد. 

موضوع جلسه: تحریف قرآن۲ 

خلاصه جلسه گذشته:  

قرآن کتابی است که زیربنای تمامی معارف اسلامی و تفکر مذهبی ما است و اگر چنانچه خدشه ای بر این زیربنا وارد آید دیگر نباید انتظار معارفی صحیح و محکم از اسلام داشت خصوصا این که تمامی معارف نقلی از جمله خود قرآن مشمول تاریخ هزار و چهارصد ساله شده و دفع شبهه تحریفْ در بادی نظر کمی مشکل به نظر می رسد، علمای اهل تفسیر و علوم قرآنی ادله ای را بر عدم تحریف قرآن بیان نموده اند که ما تا اینجا بحث تواتر را مطرح کرده ایم، تواتر یعنی خبر آوردن یک عده (نه یک نفر) از واقعه و اتفاقی، بدون اینکه شبهه ای مبنی بر همکاری آن عده جهت اخبار کذب و دروغ وجود داشته باشد، ما به گواهی تاریخ و قرائات و نسخ مختلف قرآنی معتقد هستیم همین قرآنی که در دست داریم مشمول تواتر می باشد، پیغمبر اسلام علاوه بر اینکه افرادی وجود داشتند که به راحتی قرآن را حفظ می نمودند با این حال دستور به مکتوب شدن آیات می دادند و بلافاصله بعد از نزول هر آیه نویسندگانی بودند که آیات نازل شده را می نگاشتند از جمله امیرالمومنین علی علیه السلام که اهتمام ویژه ای به ثبت قرآن داشت تا اینکه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و رخداد جنگی که در آن تعداد قابل توجهی از حفاظ قرآن به شهادت رسیدند خلیفه سوم تصمیم به جمع آوری قرآن نمود، اگرچه قرآنی را که مولا علی علیه السلام جمع نموده بود را نپذیرفتند ولی امام علی علیه السلام بر آنچه آن جماعت جمع آوری نمودند نیز مهر تایید نهاد، وجود جماعت مسلمین، از حُفاظ و کُتّاب قرآن گرفته تا مردم عادی که حساسیت ویژه ای به حفظ و نگهداری قرآن نشان می دادند از بدو حضور رسول خدا تا کنون نشان می دهد که احتمال نقص و یا اضافه نمودن به قرآن حکیم نزدیک به صفر است.....  

حکایت حسادت و جهل (بدون شرح)

روباهی را دیدند از خود بی خود شده؛ می افتاد و بر می خواست و می گریست؛  شخصی به آن روباه گفت: چه چیزی موجب خوف و ترس و پریشانی تو شده است؟ 

روباه گفت:شنیده ام شتری را بیگاری(کار بی مزد) می برند؛  

آن شخص به روباه گفت: ای احمق تو چه شباهتی به شتر داری؟ و تو را به شتر چه کار؟ (تو که شتر نیستی تا تو را نیز به بیگاری بگیرند) 

روباه گفت: خاموش باش که اگر افراد حسود از روی غرض ورزی اشاره به من کنند و بگویند این شتر است(نه روباه) و در نتیجه گرفتار شوم چه کسی در فکر من است تا مرا نجات دهد و تا از عراق تریاق (پادزهر) بیاورند؛ مار گزیده خواهد مرد... (گلستان سعدی - باب اول)