حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

باور به آینه

   

   آینه مثل ما رفتار می کند. هر قدر نزدیک تر باشیم به ما نزدیک تر می شود. هر قدر دور باشیم او هم از ما دور می شود. هر چقدر در او دقت کنیم او هم در ما دقت می کند. عکس العمل آینه نوعی بعدیت نسبت به فعل ما دارد، اما نه بعدیت زمانی...  

هر قدر به آینه نزدیک تر شوی او تو را شفاف تر نشان می دهد و تو یقین می کنی که آینه هست و آینه به تو توجه می کند.  

اما هر چقدر دور تر شوی کم کم شک می کنی، مگر آینه ای هم وجود دارد؟ مگر آینه مرا نشان می دهد؟ مگر... و آینه شفافیتش را نزد تو از دست می دهد، تیره و تار می شود... و بعد باورت تغییر می کند...

حال اگر می خواهی بیشتر از آینه بدانی و می خواهی به تو بیشتر توجه کند و اگر می خواهی آینه را باور کنی به آینه نزدیک شو تا هوشمندی و شعورش را ببینی...

 

گویا باور تو به آینه به نزدیکی تو به او وابسته است!

نظرات 10 + ارسال نظر
مقصودی سه‌شنبه 25 تیر 1392 ساعت 04:59 ب.ظ http://aabnoos.blog.ir

نا گفته هایی از دیدار دو آیت الله :
آیت الله العظمی وحید خراسانی ازسکوت علی(ع) گفتند.ازاعتدال در عین اقتدار.از تکلّف بی‌وقفه امیرمومنان به مراعات حق النّاس. قلب مرجعیت شیعه پر از دردهای نگفته است. مالامال از رنج زخم‌هایی که در این 8 سال به نام روحانیت برحق مردم روا شد.آکنده از درد معیشتی که در غنی‌ترین سالهای درآمدی به سوءتدبیرها وسوءحمایت‌ها بر جان مردم نشست.درتلخی کلام معظم له بخوبی رنج این سالها مشهود بود.اثررنجش این مرجع عالیقدردر چهره آقای هاشمی هم نشست، درست مثل حالت 4 سال قبل ایشان در هنگام اقامه نماز جمعه که با بغضی در گلو گفت : مراجع معظم پشتیبان بی‌منت و توقع نظامند،چرا بایدبرنجند،چرا باید گله کنند و ما نشنویم. چرا ...؟
{پایکاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی}

حامد چهارشنبه 26 تیر 1392 ساعت 11:05 ب.ظ

حاصل خیره در آئینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟

بستگی دارد آینه را استعاره از چه چیز بگیرید

مهدی پنج‌شنبه 27 تیر 1392 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام
نفس را به دریا تشبیه میکنم نور خورشید تا عمق اندکی به دریا نفوذ می کند و آنرا روشن میکند عمق وسیعی از آن در تاریکی محض است نفس هم اینگونه است ما تا عمق اندکی از نفس آگاهی داریم و از دریای عظیم ناخوآگاه خود بی خبریم گاهی صفاتی در نفس به وجود می آید و وارد قسمت های عمیق ناخودآگاه می شوند و ما خیال میکنیم که این صفات درما وجود ندارد ولی هست و ما آز آن بی خبریم ولی خدا به ناخودآگاه ما از ما آگاه تر است.

مولانا هم طور دیگری تشبیه کرده

میلها همچون سگان خفته اند
اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند
چونکه قدرت نیست خفتند آن رده
همچو هیزم پارها و تن زده
تا که مرداری درآید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان
چونکه در کوچه خری مردار شد
صد سگ خفته بدان بیدار شد
صد چنین سگ اندر این تن خفته اند
چون شکاری نیستشان بنهفته اند

مواظب سگهایمان باشیم شاید طعمه تله باشه...

مقصودی شنبه 29 تیر 1392 ساعت 05:02 ب.ظ http://aabnoos.blog.ir

سلام . تشریف بیارید

شمس یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 03:19 ق.ظ

آینه فرصت نگاه از بیرون به پیرامون را برایمان فراهم کرده است. گاهی این فرصت ها دست نمی دهد، گاه بی توجه. غنیمتی است که آدمها بتوانند از بیرون و از چشمی دیگر که به آن اعتماد دارند به خود بنگرند. اما اعتماد!
آیا اعتماد داریم ،آنکه را که در آیینه می بینیم واقعا خود ما باشیم، خود واقعی مان؟؟؟

علیرضا دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 03:47 ب.ظ

تصاویر از آنچه که در آینه میبینیم به ما نزدیک ترند..
اما اشتباهات ما باعث میشه این نکته ی ظریف رو فراموش کنیم و دچار شک و تردید شیم و ناگهان آنچه اتفاق بیفتد که نباید.. می ماند
پشیمانی ولا غیر..

مهدی چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام آقا علیرضا مگه شما از آییه مقعر استفاده می کنی که اشیا رو دور تر نشون میده !

علیرضا پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 10:31 ب.ظ

گاهی متاسفانه بله..

مهدی جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام
این چیزی که میخوام بگم بر خلاف دیگران در جایی ندیدم و نخواندم و حاصل تفکرات خودم است .
صحبت از آینه شد من می گویم موجودات خارج از ما تجلیگاه و یا همان آینه ای هستند که انسان خودش را در وجود آنها می بیند .

وقتی ما به کسی می گوییم که او حسود است در واقع او حسود نیست بلکه ویژگی هایی دارد که باعث متجلی شدن صفت حسادت ما در وجودش می شود و ما صفت حسادت خودمان را در وجود او میبینیم و فکر میکنیم که او حسود در صورتی که ما خودمان حسود تشریف داریم.

و در مورد صفات دیگر هم اینطور است..
هر گونه انتقاد یا پیشنهاد مفید در جهت اصلاح این نظریه نوپا را با آغوشی باز پذیرا هستم مخصوصا شما جناب شهاب الدین

علیرضا شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام مهدی جان
مثال نقض این نظریه شما به نظرم بدین شکل هستش که :
شما فرض کن که کسی رو بهش صفت دزد میدیم ، آیا خودمون دزدیم؟
یا فرض کن دیدیم کسی دو به هم زنی میکنه یا همون اصلا حسادت می ورزه اگه بهش بگیم دو به هم زن یا حسود؛ ما خودمون دو به هم زن هستیم!؟
البته کاملا نفی نمی کنم حرف شمارو.. چون چنین حالتی در خودم ایجاد شده و صفتی رو به کسی دادم که متوجه خودم هم بوده.. ولی نمیشه به صورت یک قاعده کلی قبولش کرد!
به طور کلی فکر کنم شاید اگر شخصی از روی کینه یا بی اطلاعی و غیر وافع ، فعلی رو به کسی نسبت بده چنین قاعده ای برش صدق کنه..
البته نمیدونم درسته یا خیر..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد