حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

ساقی ساقی

و سَقاهُم ربُّهم شَراباً طَهوراً (21/ انسان)

در کربلا عجیب تر از هر ابتلائی و امتحانی تشنگی بود. «که ابتلاء، محک عیار عبودیت انسان است»

تشنگی ظاهری دارد و مثل هر چیز دیگر باطنی...

اثر ظاهری تشنگی، همان نیاز به آب و ضعف قوای بدنی و کم شدن سوی چشم است.

و اما معنای باطنی تشنگی شاید نیاز حقیقی به معبود و اله العالمین است.

که ناشی از دور افتادگی انسان از آن حقیقتــــــــ است و جز با لقاء او نیز برطرف نمی گردد...

و گاهی بستری برای بُروز پیدا نموده که « اِنّ لِرَبِّکُم فی اَیامِ دَهرِکُم نَفحاتٍ»(میزان الحکمه ح7101)

و چه بستری بهتر از کربلا آنهم کنار ولی خدا !

در صورت بروز چنین کششی و چنین عطشی که اجین با جان انسان است...

همانطور که در تشنگی ظاهری انسان سراغ آب رفته و از ساقی تقاضای آب می کند، در تشنگی باطنی نیز بدنبال ساقی است تا وی را سرشار از بندگی کند و نیز در پی جامی است که سرمست از جمال حق گردد... که «شاید با چنین عطشی ساقی خود بخود رخ بنمایاند!»

سلوک اهل کربلا از زمانی شروع شد که دیگر ماندن آنها و کشته شدنشان قطعی شده بود و سالک کوی دوست آگاهانه پذیرفت در چه راهی قدم می گذارد و چه عاقبتی را برگزیده... و شاید از همان موقع تشنگی ظاهری نیز شروع شد.

کشش کربلائیان نیز در همان لحظه متوجه جان ساقی شد، جان ساقی چشمه جوشان معرفت می نمود و جاذبِ سالکِ واله... «که عشق آسان نمود اول»

ولی برای رسیدن به چشمه ساقی تعلقاتی و تعیناتی مانع است.. «ولی افتاد مشکلها»

و اما چه میشود کرد جذبه آن چشمه و تحریک این عطش، گذشتن از تعلقات را «احلی من العسل» نموده...

و با اندک اراده ای دیگر می شود بر لب چشمه ساقی فرو نشست.

اهل کربلا توفیق یافتند...

ابتدا سراغ چشمه جوشان ابالفضل العباس(ع) رفته که «ابالفضل کعبه اولیا است»

و در پس او به چشمه ابی عبدالله(ع) بار یافتند.

 اگرچه عباس(ع) ساقی بود لکن خود نیز ساقی داشت و «ساقی ساقی، حضرت حسین علیه السلام بود» 

و امام حسین علیه السلام چشمه جوشان معرفت بخشی بود. شهدای کربلا غرق در آن چشمه شدند و بهره ای بس عظیم از حقیقت چشیدند و ...

یالیتنا کنا معهم فافوز فوزا عظیما

نظرات 8 + ارسال نظر
شهاب الدین پنج‌شنبه 24 آذر 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام کریمی جان سریع درستش کن احلی من العسل نه اهلی

با سلام و تشکر
بله سبق قلم شد!!
حلو یعنی مزه شیرین همچون عسل (لاروس)
و نیز حلوا نیز از این ریشه است
ممنون

mahdi شنبه 26 آذر 1390 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.extreme.loxblog.com

سلام
و چه زیبا خداوند ظاهر و باطن را در کربلا یکی کرد...

با سلام و تشکر
و ماندگاری این تشنگی ظاهری
خود نشان از باطن زیبا و پیچیده این واقعه است
و عبودیت ماندگار است

مهدی شنبه 3 دی 1390 ساعت 06:31 ب.ظ

سلام

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .

با سلام
زندگی یعنی

«گِلی در دست تو

هر طور که می خواهی

آنرا شکل بده

تو محصول شکل خودت هستی

و

اشک و لبخند

عقل و عشق

تلخ و شیرین

شکست و پیروزی

اندوه و نشاط

هرکدام ابزاری برای شکل دهی توست»

شهاب الدین یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام
چیزی شده آقا مهدی ؟ کامنتت بوی نا امیدی میداد ظاهرا وقتی مینوشتی از چیزی ناراحت بودی ... برای هر چیزی به اندازه ارزشش وقت بذار و غصه رو از خودت دور کن ...
غصه خوردن نصف پیری است ( حضرت امام علی علیه السلام ) و در حدیث دیگر فرمود : هر گاه چیزی را که خواستی نشد به آنچه که شد راضی باش ...
موید باشی ...

ضحا دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 06:57 ب.ظ http://lohezoha.blogfa.com

یالیتنا کنا معهم فافوز فوزا عظیما

تقابل تشنگی ظاهری و باطنی

تقابل ساقی آب و معرفت

نکته های قابل تاملیست که در متن زیبای شما موج می زند.

ممنون از حسن نظر شما

مهدی سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 10:16 ق.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام آقای شهاب الدین با تشکر از توجه شما ،
نه من خدا رو شکر فعلا مشکل افسردگی مزمن ندارم فقط فکر کردم که جمله زیبایی بود و حرف دل بیشتر جوانان اونو نوشتم من چطور میتونم ناراحت باشم در حالی که قبل از اینکه چیزی از خدا بخوام زودتر از درخواست من اون چیز رو بهم داده و برای من فقط شرمندگی میمونه در ضمن اگر من مشکلی داشته باشم اگر تمام دنیا هم جمع شوند نمی تونن به من کمک کنند مگر اینکه خدا بخواد ولی این توجه شما به اطراف قابل تحسین است بعضیها آنقدر خودخواه هستند به جز خودشون چیزی نمیبینند و اصلا به اطراف توجه ندارند فقط به فکر هوس های خودشون هستند...

چرا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 10:17 ب.ظ

چرا تشنگی باطنی در میان جامعه ما وجود ندارد یا کم وجود دارد چرا شهادت طلبی به پست طلبی بدل شده
چرا چرا چرا

با سلام احتمالا از خوانندگان خاموش وبلاگ بنده ( وبلاگ خودتان)هستید مثل خیلی های دیگر که صرفا برای مطالعه به این وبلاگ گذر می کنند!!
شایدم ترسی از نظر گذاشتن دارند!!
مثلا ترس از شناخته شدن و ...
یا ...
در هر صورت اگر این سوال از آه دل شما و سوزش قلبتان ناشی می شود بنده نیز با شما هم آوا هستم
شاید دنیا رو ورنداز کردن و دنیا طلب شدن و در صدد اصلاح برنیامدن
دلیل باشد
شاید نیاز به دم مسیحایی حسینی به زهیری باشد
شاید نسیمی در حال وزیدن باشد
در هر صورت اینجا نقطه صبر است
و افسوس از دور افتادگی
شاید دستگیری پیدا شود
شاید ابالفضل چشمه ای نشان دهد
شاید شاید شاید

ممنون از لطف شما جناب چرا
اینهم بگویم اینوسط اهل علم و قدرت بدستان بیشتر گرفتار و مسئول خواهند بود.....

شهاب الدین پنج‌شنبه 8 دی 1390 ساعت 11:01 ق.ظ

بسیار بنده رو خوشحال کردی ... با اینحال توقعات ما از حضرت حق گا هی چنان بالا میره که تو گویی انگار (العیاذ بالله ) او در برابر ما مسئول است نه ما ... مگر ما در عبودیت چه کرده ایم که از خدا انتظار داریم هر چه خواهیم برای ما بر آورده سازد ؟ و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل ...
در مورد تحسینت نسبت به توجه من به شما باید عرض کنم که احساس مسئولیت و وظیفه ای بود که به انجام رسید ( بنگر به مسئله وظایف برادران دینی نسبت به یکدیگر در روایات شریف ) ...
به هر حال برای شما و سایر جوانان آرزوی موفقیت و کامیابی دارم و فرمود که دو چیزند که انسان وقتی از دستشان بدهد قدرشان را میداند ( جوانی و سلامتی انسان پیر قدر جوانی و بیمار نعمت سلامتی را به خوبی درک میکند ) و به قول خودت ( در وبلاگت ) انسان نباید طوری زندگی کند که وقتی پیر شد " ای کاش " تکه کلامش باشد ...
والسلام علی عباد الله الصالحین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد