حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

ملاک ولایتمداری در عصر غیبت

« هو الولـــــی » 

  

 طرح بحث: پس از فرض اثبات اصل ولایت فقیه باید بدانیم کیفیت مدیریت شخص فقیه چگونه باید باشد؟ وظیفه فقیه و وظیفه مردم چیست؟ حق فقیه و حق مردم کدام است؟ و با چه معیار و ملاکی ولایتمداری مردم قابل فهم است؟ آیا ولایت فقیه در عمل همان دیکتاتوری است؟ و چه عاملی استبداد فقیه را نفی می کند؟  شاید راز عدم استبداد فقیه در عصر غیبت در فهم جایگاه حقیقی ولایت فقیه و چیستی و برد حکم ولی فقیه نهفته باشد، که از چنین فهمی ملاک صحیح ولایتمداری نیز شناخته خواهد شد.....

 

یک. بعنوان اولین نکته لازم است بدانیم مبتنی بر آنچه در مرحله اثبات نظریه ولایت فقیه مطرح می شود حوزه نفوذ و تسلط فقیه در زمان غیبت حوزه عمومی و اجتماعی است نه حوزه فردی و شخصی افراد. بنابراین احکام فقیه در بازه سیاست کشور و هر آنچه مربوط به عموم مسلمین است غیر از جهاد ابتدایی و.. نافذ خواهد بود و مسائلی همچون حریم خصوصی افراد، فروش خانه شخصی، طلاق همسر و ... مادامی که ربطی به اجتماع و مصلحت قطعی جامعه نداشته باشد از دایره نفوذ احکام فقیه خارج است. 

 

دو. طبق آنچه مرحوم امام خمینی(ره) در ابتدای کتاب ولایت فقیه خویش مطرح نموده اند، ولایت فقیه یعنی "حکومت" و حکمرانی فقیه. بنابراین آنچه برای مردم لازم الاجرا بوده و وحدت بخش جامعه است پذیرش "احکام حکومتی" شخص فقیه است نه الزاماً اطاعت از نظرات و سلایق شخصی فقیه. (یکی از مویدات دیگر ما در اینجا علاوه بر تعریفی که از امام ذکر شد استفتاء جدید مقام معظم رهبری است که چندی پیش در سایت ایشان بعنوان "استفتاء جدید" درج شد و بنده صفحه مربوط به این استفتاء را ثبت کرده ام) به عبارت دیگر مردم نسبت به حکم فقیه "تکلیف" به اطاعت دارند (اگرچه حتی حکم را قبول نداشته باشند) ولی در حوزه نظرات شخصی و سلایق فقیه "حق" مخالفت و حق بیان آزادانه نظرات خویش را دارند. بنابراین افرادیکه بدلیل علاقه زیاد به شخص فقیه تمامی نظرات و سلائق ایشان را برای خود لازم می دانند حق ندارند سلوک شخصی خویش را بر دیگران تحمیل کنند، چراکه حد نصاب ولایتمداری همان پذیرش عملی احکام حکومتی فقیه است. 

 

سه. البته باید دانست که "حکم فقیه" بر مبانی مستحکم دینی و عقلی استوار است و فقیه حق ندارد بی توجه به مبانی دینی حکمی را صادر کند. چراکه اساسا حضور فقیه در راس حکومت به همین حکمت بوده که با توجه به مبانی شرع مقدس حکمرانی کند و پاسدار حدود الهی باشد. نه اینکه نظر شخص خود را به عنوان حکم بر مردم تحمیل کند که در این صورت از ولایت ساقط خواهد بود.  

 

چهار. طبق آنچه امام خمینی(ره)  و مقام معظم رهبری و دیگر  بزرگواران مطرح کرده اند "ولایت فقیه" یعنی "ولایت قانون". بنابراین تعبیر دیگری از ولایتمدرای همان قانونمداری خواهد بود و هرکس در هر لباس و در هر جریان سیاسی اگر قانونمدار نباشد ولایتمدار نیز نخواهد بود. دایره الزام عملی همان قانون است، وحدت بخشی آحاد جامعه به قانون است و بعبارت دیگر فصل الخطاب قانون است. (تعبیری که مقام معظم رهبری بارها در بیاناتشان از جمله در نماز جمعه ۲۹خرداد۸۸  بدان تصریح کرده اند) 

 

پنج. اساسا اینکه امام می فرمود ولایت فقیه دیکتاتوری نیست یعنی: اولاً الزام آوری فقیه در محدوده حکم او است نه نظرات و سلایق شخصی وی چه حکم او مستند به مبانی الهی است. ثانیاً خود فقیه نیز ملزم به رعایت قانون همانند آحاد افراد جامعه است. و از آنجاکه ولایت فقیه یعنی ولایت قانون پس ولایت فقیه دیکتاتوری نیست. 

 

شش. خب اگر کسی وظیفه خویش را در مقابل حکم و سلیقه رهبری بداند و رهبری نیز به وظیفه الهی و مردمی خویش آگاهی داشته باشد در اینصورت مردم و مسئولان کشور وظیفه خود را آگاهانه وآزادانه انجام می دهند و هر زمانکه اقتضا کرد تغییر مسیری  یا جلوگیری از انحرافی صورت بگیرد رهبری وارد شده و حکم می کنند. به نظر می رسد معنای حقیقی آزادی اسلامی (نه لیبرالیسمی) در حوزه اجتماع نیز همین باشد که مردم آزادند تا کار خود را انجام دهند مگر اینکه حکمی از جانب فقیه صادر شود. (البته مابقی الزامات دینی از جمله محرمات و غیره .. و الزامات قانونی سر جای خود باقی است همچنانکه در کشورهای غربی آزادی محدود به قوانینشان است) 

 

هفت. تفتیش عقاید از افراد جامعه در مورد اعتقاد به ولایت فقیه کاری بیهوده و بی ملاک است (و گاهی ابزاری است بدست افراد سودجو تا خود از قِبَلِ تشبث به ولی فقیه به نوایی برسند) چراکه اولاً آنچه در حکومت و زمامداری مهم است التزام عملی به قوانین و نیز به احکام حکومتی است. ثانیاً اعتقاد و یا عدم اعتقاد به ولایت فقیه موجب خروج از دین و اسلام نیست.(فتوای رهبری) لذا فرق است میان اعتقاد و التزام، آنچه در عرصه حکومت معتبر است همان التزام عملی است و اعتقاد ذهنی هیچ بهره دنیوی و نیز اخروی ندارد و حتی اگر کسی مخالف هم بود(چنانچه معاند و توطئه چین نباشد) می تواند و باید با امنیت کامل به زندگی خود بپردازد. 

 

نتیجــــه: اگر ولایتمداری را حداقل به همان اندازه ای که بزرگان و نظریه پردازان آن اعلام کرده اند درست بفهمیم و اگر نظر و سلیقه شخصی فقیه را به جای حکم او تفسیر نکنیم و نیز اگر ولایتمداری را التزام به احکام فقیه و یا همان قانونمداری بدانیم، به معنای حقیقی اعتدال سیاسی و آزادی اسلامی نزدیک شده و موجبات توهم استبداد فقیه را زدوده ایم. در اینصورت جامعه در فضای منطقی تری به سمت پیشرفت حرکت خواهد کرد و افراد بیشتری در زیر چتر ولایت تعریف خواهند شد. در نتیجه بجای خط کشی های بی خود میان مردم و تفتیش عقایدشان، وقت و هزینه خود را صرف انجام فعالیتهای مفید برای پیشبرد اهداف کشور خواهیم نمود.    

    


  تذکــــــر:

آنچه در این مقاله بررسی شد محدوده الزام آور حکومت فقیه بود. به عبارت دیگر مقاله حاضر در مقام بیان الزامات مردم و فقیه در حوزه عمل بوده است و الا حفظ حرمت رهبری و فقهاء سر جای خود از اهمیت بالایی برخوردار است چراکه اساسا تزریق معنویت و دین به جامعه از طریق فقهاء و علمای جامعه صورت می پذیرد و عزت و صلابت یک قوم ـ در مقابل دشمنان قسم خورده اش ـ درگرو عزت بزرگانش خواهد بود، منتها این معنا نباید تصویری استبدادی از ولایت فقیه برای عده ای ترسیم کند.
یاحـــــق
نظرات 12 + ارسال نظر
hamid جمعه 27 آبان 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

باسلام.... چرا مسئولین حرف شنوی لازم ازرهبر حاضر راندارند وبی توجهی میکنند ودر قبال ان رهبر فقط با تذکر لسانی با انها گوش زد میکندمثلا همان اختلاس چند هزار میلیارد تومانی وامثالهم اگر همین اتفاق در یکی از کشور های خارجه مثل چین وغیره بیافتد حداقل مسئولین مقصر را اعدام میکنند ولی در کشور ما چنین نیست چرا؟متشکرم.

با سلام

به نظر بنده اگر و فقط اگر یک سوم حرفهای ایشان در کشور عملی شود (چه نزد مردم چه مسئولین چه روحانیت چه مداحان و چه...) اوضاع خیلی بهتر از اکنون خواهد بود.

در مورد اختلاس هم ایشان به مطبوعات گفتند نسبت به این موضوع با احتیاط رفتار کنند تا موجب سوء استفاده دشمن نشوند
ولی وظیفه مسئولین قضایی را با شدت و حدت تذکر دادند و فرمودند دست مفسد اقتصادی از بیت المال مسلمین باید قطع شود

بنابراین پرونده اختلاس قاعدتا با جدیت در حال پیگیری است و البته مانیز منتظر نتیجه اش هستیم..

ممنون از شما

دوست شما جمعه 27 آبان 1390 ساعت 01:27 ق.ظ

سلام
بنده موافق شما هستم برخی افراد
خودشون رو به هرقیمتی ولو بقیمت حذف دیگران به ولایت منتسب می کنند
و فکر میکنند از همه بهترند
و معمولا باعث دوری دیگران از سیستم میشن
آنچنان کارآمدی هم ندارند
اگر خیلی ولایتین بیاد بدونن ولایت مداری یعنی چی
والسلام

شهاب الدین جمعه 27 آبان 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

با سلام خدمت حضرتعالی
انصافا شما در مقاله نویسی خیلی با استعداد هستی و قلم خوبی داری ان شاء الله خدا به این قلم برکت بده ...
سخن شما سخن صحیحی است ولی متاسفانه برخی از مغرضان آگاه ( یا بهتر بگویم آگاهان مغرض ) یا برخی از دشمنان در مقام شبهه افکنی در مورد ولایت مطلقه فقیه (که معنایش همان اختیارات تام فقیه است در حوزه حکومت و نه سلایق شخصی و یا هواهای نفسانی همانطور که اشاره کردید ) میگویند اگر ولایت مطلقه فقیه را بپذیریم معنایش این است که فقیه می تواند اصلی از اصول دین را تغییر یا حکمی از احکام خدا را تعطیل کند !!
که جوابش هم واضحتر از آن است که بیان شود فقیه وظیفه اصلیش پاسداری از دین خداست و جلوگیری از نقض حبل الله است حال اگر چنین چیزی در مورد فقیه تجویز شود خب خود فقیه در واقع به دین خدا حمله برده و دیگر دینی باقی نمیماند که که او بخواهد پاسدارش باشد ...
اما جناب کریمی اینکه فرمودید ولایتمداری یعنی همان ولایت قانون نکته کوچکی در اینجا هست که باید ذکر کنم آنچه که در قانون ما در مورد اختیارات ولی فقیه آمده ناظر به موارد غالبی است لذا ممکن است مسئله ای پیش بیاید که فقیه با توجه به ولایت مطلقه ای که دارد و با مد نظر قرار دادن مصالح جامعه و در چارچوب اسلام ورود پیدا کند و اتفاقا آن مورد خاص در قانون هم پیش بینی نشده باشد ... در مورد نکته 7 هم سخن شما درست است که در حوزه حکومت تنها معاند نبودن و التزام عملی مردم معتبر است ولی اینکه اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت فقیه بهره اخروی هم نداشته باشد جای تامل بلکه منع دارد و حرف درستی نیست .
و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب ...

با سلام خدمت شما دوست عزیز

الحمدلله شما لطف دارید وما توفیقی الا بالله؛ همواره محتاج خیرخواهی شما هستم که این خیرخواهی نسیمی از رحمت الهی است.

اینکه بنده گفتم ولایت فقیه یعنی ولایت قانون از بیانات خود رهبری و حضرت امام بود. از خودم چیزی نگفتم. فقیه فراقانونی نیست بلکه این حکم فقیه است که بلحاظ رتبی بر قوانین معمولی فائق است و حکم تعریف دارد و حتما می باید مبتنی بر مبانی دینی و عقلی باشد که خودحکم نیز از این لحاظ قانون است.

اینکه شما می فرمایید صرف اعتقاد بهره اخروی هم دارد باید دلیل بیاورید چراکه اتمام و اکمال دین به پذیرش ولایت علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین علیهم السلام است.
ضمن اینکه ولایت فقهاء ولایت ظاهری است نه باطنی!!
البته شرائط بحث در رسانه را نیز در نظر بگیرید.

با تشکراز شما.

احمدی یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 10:26 ب.ظ

با سلام.
1.آیا مادام العمر بودن ولی فقیه باعث ایجاد نوعی استبداد نمیشود؟
2.در قانون اساسی نظارت بر ولی فقیه بر عهده مجلس خبرگان است،اما همواره در خاتمه جلسات این مجلس، اعضا نزد ولی فقیه میروند و به نوعی گزارش کار میدهند،به جای آنکه شخص ولی در جلسات حاضر شده و فعالیت های خود را گزارش دهد.آیا این مورد باعث نمیشود که عملا رهبری در مظان غیرقابل انتقاد بودن قرار بگیرد؟

3.همانطور که مستحضرید عده ای از علما اصل ولایت فقیه را قبول ندارند.استدلال این حضرات برای رد این اصل چیست؟
(سوالات 1و2 استفهام انکاری نیست.) باتشکر

با سلام

۱- ولی فقیه مادام العمر نیست بلکه مادام الشرائط است (دقت کنید) و خبرگان و مردم وظیفه نظارت بر بقای شرائط فقیه را دارند.

۲- اینکه در خاتمه خبرگان به خدمت رهبری می رسند نوعی اکرام و احترام از نوع همان احترامی است که در انتهای مقاله به آن اشاره کردم و بیشتر کارکرد خارجی در مقابل دشمنان دارد و از این جهت که به نفع کل کشور است انجام می پذیرد. لکن تا جایی که بنده اطلاع دارم خبرگان به طور شفاف نظرات خودشان را به ایشان انتقال میدهند و در جلسه خبرگان نیز مطرح می کنند ضمن اینکه ایشان رسما اعلام کرده اند که انتقاد را می پذیرند و بارها در مقابل جوانان و دانشجویان پاسخگو بوده اند.

۳-بحث مقاله ما بعد از فرض اثبات ولایت فقیه بوده است و به مباحث عملی می پردازد. البته ظاهرا تمامی فقها اساس ولایت را برای فقیه قائل هستند مثل ولایت در افتاء و ولایت در قضاوت و ... بطوریکه برخی بزرگان فقه فرموده اند اگر کسی ولایت برای فقیه را قائل نباشد بویی از اجتهاد نبرده است؛ لکن آنچه متفاوت است دایره نفوذ ولایت است برخی نگاه حداقلی داشته اند و برخی نگاه حداکثری.

با تشکر از شما احمدی عزیز

علیرضا چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 05:10 ب.ظ

با سلام

از مقاله زیباتون کمال تشکر را دارم
توی مقاله بعضا از کلمه حکومت و در آخر حتی از لفظ حکومت فقیه استفاده کردید
حالا سوال من اینجاس مگر نه اینکه برپایی حکومت اسلامی نیازمند حاکم است و مگر نه اینکه حاکم حکومت اسلامی باید معصوم(یا همان امام )باشد !؟اگر منظور از حکومت این باشد که پس تکلیف حکومت امام زمان (عج)چه میشود؟؟
ممنون میشم جواب بنده را بدید

سلام
تشکر از شما علیرضای عزیز و محترم

حکومت فقیه با استناد به کلام معصومین اثبات می شود و در حدود همان کلام معصوم نافذ خواهد بود

یعنی طبق آنچه علما فرموده اند این امام معصوم است که اذن حکمرانی را به فقیه داده است

البته بحث ما از فرض قرار دادن اثبات ولایت فقیه شروع می شد

در هر صورت از لطفت ممنونم
امیدوارم با فهم درست از ولایت بتوانیم کشوری مستقل، آزاد و اسلامی داشته باشیم و به وحدت برسیم

فرخزاد دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://hekmatemoghani.mihanblog.com

والله باید بگویم که صاحب جواهر (ره) فرمود کسی که ولایت فقیه را نفهمد بویی از فقه به مشامش نرسیده و این مصداق مخالفان این نظریه است. اما از این سخن این مسئله استنباط می شود که فقط کسی که فقه را می داند اشکال فقیه را می تواند یا بهتر بگوییم اصلا مجاز است بگیرد. مسئولان ما مثل اینکه فقه را بهتر از حضرت آقا می دانند که حرفهای ایشان هم نقد می شود هم شنیده نمی شود و هم شنیده می شود و فقط بنر و اعلامیه میشود. اگر امام (ره) هم در زمان حال بود همین وضعیت مظلومیت آقا(دام ظله) را داشت.

فواد پنج‌شنبه 15 دی 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://jahad-ir.mihanblog.com/

1-"هر آنچه مربوط به عموم مسلمین است غیر از جهاد ابتدایی و.. نافذ خواهد بود و مسائلی...."
نظر حضرت آقا و مرحوم آقای خویی غیر از این است و این دو در شرایطی اذن جهاد ابتدایی را نیز برای ولی فقیه ثابت می دانند .

2- "همان التزام عملی است و اعتقاد ذهنی هیچ بهره دنیوی و نیز اخروی ندارد و حتی...."
بفرمایید از کجا می گویید حتی هیچ بهره دنیوی و اخروی ندارد ، به نظرم این جمله با عقاید ثابته شیعه ناسازگار است . بسیار .

اینکه شما رهبری (ولی فقیه) را به قانون مدون فعلی محدود میکنید از جهاتی مشکل دارد :
اولا در صحیفه نور حضرت امام ، تصریح ایشان است که قانونگذار دست و پای فقیه را بسته است .
ثانیا احکام حکومتی ولی فقیه که تا به امروز گره گشا بوده است عملی است قانونی ، اما برای آنجایی که قانون توان لازم را در برپایی مطلوبات ندارد ، البته شما این را نفی نکرده اید اما بدون اشاره به آن بحثتان ناقص است .

3- آنچه در این مقاله بررسی شد محدوده الزام آور حکومت فقیه بود
بسیار جمله خوبی است ، یعنی این کف جامعه آرمانی است و مطلوب بسیار بیش از آن است

یادمان نرود که امام فرموده است : ولایت فقیه همان حکومت رسول الله است همان حکومت ائمه علیهم السلام است .

با سلام و تشکر از شما جناب آقای فواد
قبل از پاسخگویی به شما جوان محترم باید عرض کنم فضای وبلاگ بستری است برای محک اندیشه ها یا شما بفرمایید تضارب اندیشه ها بنابراین بنده از مشارکت شما در بحث خرسندم

۱- بله جهاد ابتدایی رو بنده از نگاه حضرت امام نوشتم و البته نظر آقا یادم رفته بود ولی در هر صورت حضرت آقا نیز محدودیتهایی برای فقیه در مسائل اجتماعی قائل هستند مانند جمله اخیرشان مبنی بر عدم حق داشتن رهبری در دخالت در امور مجلس این جمله را در سایتشان بیابید.
البته قبلا نیز ایشان جملاتی در این زمینه فرموده بودند

۲- برادر محترم؛ التزام عملی به احکام فقیه در زمان غیبت مورد نظر ائمه اطهار علیهم السلام بوده است و این اعتقاد ذهنی به ولایت ائمه معصومین است که معتبر بلکه آخرت ساز است که البته آنهم تا به مرحله عمل نرسد آنچنان موثر هم نیست ولی فی الجمله خوب است؛ ولکن آنچه در مورد ادله اثبات ولایت فقیه مطرح است پذیرش حکم فقیه است و خود این پذیرش مبتنی به اعتقاد قلبی و ذهنی به کلام معصوم علیه السلام خواهد بود؛ ضمن اینکه تا جایی که بنده مطالعه داشتم هیچ فقیهی راجع به اعتقاد ذهنی به ولایت فقیه سخنی به میان نیاورده بلکه اساس مباحث ولایت در مورد پذیرش؛ محدوده و برد احکام فقیه است

ضمن اینکه کجای مقاله بنده فقیه را به قانون فعلی محدود کرده؟!! لطفا دقتتان را بالا ببرید وقتی حکم فقیه با همان تعاریف داخل مقاله معتبر شناخته میشود دیگر این انتساب شما به بنده معنا نخواهد داشت؛ ظاهرا شما نمی توانید بین حکم فقیه و قانون مدون ارتباطی برقرار کنید.

ضمن اینکه بنده نیز تصریح حضرت امام را آورده ام که ولایت فقیه یعنی ولایت قانون یا همان حکومت قانون! در مقاله لینکهای بیانات حضرت امام و حضرت آقا آمده است لطف کنید مراجعه کنید

۳- در جامعه آرمانی هم -که شما تعریفی ازش ارائه ندادید- باز محدوده الزام آور تمکین به حکم فقیه مطرح است و شاید مابقی راشما بخواهید به دیگران تحمیل کنید! رهبر معظم انقلاب فرمودند فصل الخطاب قانون است و خودشان نحوه ورود حکم فقیه به قانون را بیان فرموده اند به سایتشان مراجعه کنید

شما هم یادتان نرود که خمینی کبیر گفت حکومت فقیه همان حکومت قانون می باشد؛ علاوه بر اینکه ظاهرا شما حکومت ائمه علیهم السلام را حکومت قانون نمی دانید!!! که انتهای کلامتان را با این جمله از حضرت امام تمام کردید!!

در انتها باز کلام رهبر انقلاب را تکرار می کنم که ملاک التزام کامل به ولایت فقیه پذیرش احکام حکومتی است!

راستی آیا حضرتعالی می توانید با این بیانی که از ولایت دارید بین ولایت و استبداد فرقی قائل شوید؟!
شما برای اینکه از لیبرالیسم مبتنی بر اومانیسم فرار کنید به جبرگرایی در جامعه رسیده اید در حالیکه اصلا از کلام امام و رهبر انقلاب چنین چیزهای بر نمی آید! و مقاله حاضر با توجه به کلمات خود این بزرگواران راهی میانه را مابین لیبرالیسم و استبداد نشان داده است که مع الاسف کشور عزیز ما همواره از همین دو طیف ضربه خورده است کسانی که خیلی سنگ لیبرالیسم را به سینه می زدند و کسانی که خیلی سنگ جبرگرایی اجتماعی را به سینه زدند. به اقتضای اختصار به همین مقدار بسنده می کنم....
با تشکر از شما

فواد سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://jahad-ir.mihanblog.com/

"هر صورت حضرت آقا نیز محدودیتهایی برای فقیه در مسائل اجتماعی قائل هستند مانند جمله اخیرشان مبنی بر عدم حق داشتن رهبری در دخالت در امور مجلس این جمله را در سایتشان بیابید"
1- پس می شود لطفا حکم حضرت آقا را در مورد قانون مطبوعات در مجلس ششم را تبیین بفرمایید !؟ آیا این دخالت در مجلس نبود ؟ مشکل شما این است که از صحبت های ایشان آن اندازه که مایل هستید برداشت می کنید و از هوش و ذکاوتی که برخوردار هستید استفاده لازم را نمی کنید . پس دخالت می کنند ، جایز هم هست ، قانونی هم هست ؛ باید حرف را با هم دید تا درک درست بیابیم.


"ولکن آنچه در مورد ادله اثبات ولایت فقیه مطرح است پذیرش حکم فقیه است و خود این پذیرش مبتنی به اعتقاد قلبی و ذهنی به کلام معصوم علیه السلام خواهد بود؛"
2- حرف بنده نیز همان است که اینجا مرقوم فرمودید ، یعنی "... این پذیرش مبتنی به اعتقاد قلبی و ذهنی ..." اگر به پیام اول دقت کنید مورد نظر بنده نیز همین است که البته در متن صحبت های شما خبری از آن نیست .


"... رهبر معظم انقلاب فرمودند فصل الخطاب قانون است و خودشان نحوه ورود حکم فقیه به قانون را بیان فرموده اند به ...."
3- آفرین ، تمام حرف بنده نیز همین است ، پس چرا در متن اصلی وبلاگ به ورود فقیه اشاره ای نشده است ؟


تا اینجای بحث سعی بر ملاطفت بود ، هر چند نواخت های شما را برای خدا بی جواب نخواهم گذاشت :
ما کجا از جبر گرایی سخن به میان آوردیم ؟
کجای متن پیام بنده رنگ استبداد داشت که شما اینچنین سوال می کنید ؟

زود نتیجه میگرم به اقتضای اختصار :
1- کسی با پیش فرض هایش عالم را تفسیر می کند و در مقام قضاوتِ سخن، می نشیند ، از نظر بنده رای او صائب نیست یا بفرمایید کامل نیست به معنای
جامع و مانع ؛ اصولا شما با ذهنیت خود جواب می دهید ، سعی در فهم جان کلام گوینده ندارید – از مطالبتان اینچنین برداشت می شود والله اعلم -

2- اشکال اساسی بنده بر مطلبتان "عدم جامعیت" بود . یعنی برای توضیح و تعریف مطلب چیز های زیادی از قلم افتاده بود و البته چنین تعریفی به سوبرداشت منجر می شود ، امری که با آن دست و پنجه نرم می کنید .!

3- سعی کنید به آنچه که میگویید پایبند نیز باشید ! چرا که استبداد را نفی میکنید اما سراسر سیاق و روحیه کلامتان موج می زند از همان که شعار مرگش را می دهید .
و در آخر سر لطف کنید دقتتان را نیز بالا ببرید ، چرا که بنده در مطلب قبل نیز تصریح کردم که :
" البته شما این را نفی نکرده اید اما بدون اشاره به آن بحثتان ناقص است"


-- خارج از مسائل مطرح شده دوست دارم نکته ای بیافزایم :
اینکه گفتم : "محدوده الزام آور کف است و مطلوب آرمانی بیش از این است"
یعنی بیائیم از نکات خشک و بی روح و منورالفکری غربی دست بشوییم و سر بر آستان تسلیم و ایمان و حقیقت عبودیت گذاریم . صد البته اینها از دهان ما بزرگتر است اما دلیل نبود و نفی آنها نیست ؛ دایره ولایتمداری بسیار فراتر از تمکین قوانین است – قوانین ظاهری – البته ولایتمداری نیز سرسپردگی است به ولی خدا و قوانین الاهی ، بیش از این طول نمی دهم . اما خود را در انحصار اصطلاحات و کلمات قلمبه و سلمبه امروزی نمی بینم تا که بخواهم جواب چنین سوالاتی را بدهم -- "راستی آیا حضرتعالی می توانید با این بیانی که از ولایت دارید بین ولایت و استبداد فرقی قائل شوید؟!" --
با تشکر
والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام و تشکر از شما جوان محترم که بنده را از تازیانه رحمت الهی یعنی «نقد» بهره مند کردید و لکن امید حقیقتجویی از شما دارم که حتما اینطور هستید.

۱- اشکال شما به متن بنده «عدم جامعیت» بود
جواب من به شما این بود که بنده حکم فقیه را در مقاله معتبر دانستم اما شما نتوانستید بین حکم و قانون ارتباط برقرار کنید
دقت کنید هر حکمی معارض قانون نیست تا الزاما بحث برسر تعارض باشد اینجا بحث سر الزام آوری حکم بود مطلقا یعنی چه معارض با قانون مدون باشد چه نباشد

۲- اعتقاد قلبی متوجه معصوم و کلامش می باشد که آخرت ساز و کمال شخص مسلمان شناخته می شود پذیرش حکم فقیه مبتنی بر قبول قول معصوم علیه السلام است

۳- وقتی می گویید الزام آوری حکم فقیه کف جامعه آرمانی است و توضیح نمی دهید سقفش چیست؟! «سوء برداشت» طبیعی میشود برادر! خصوصا اینکه با آن جمله حضرت امام سخنتان پایان می برید راستی نگفتید حکومت ائمه حکومت قانون است یا ....؟ در هر صورت با توضیح شما بنده کلام شما را تصدیق می کنم و از گمانم دست بر میدارم دست و پنجه بنده نیز با افراد جاهل و مغرض است و الا شخص آگاه و بی غل بعد از توضیح طرف دست از «سوء برداشت» برمی دارد!!

۴-اینکه می گویید «اصولا شما با ذهنیت خود جواب می دهید » آیا خودتان با ذهنیت دیگری جواب می دهید؟!! این اصولنش رو از کجا آوردید نکند شما هم از روزنامه خاصی متاثرید که به نحوه موجبه کلیه راجع به افراد قضاوت می کند و بلدم نیست تکذیبیه چاپ کند!

شما که ادعا دارید بنده جان کلام دیگران را نمی یابم حتما شما خیلی دقت می کنی! در مقاله بنده چقدر دقت فرمودید مگه بنده نگفتم در صورت مصلحت قطعی جامعه حتی در مسائل خصوصی هم می تواند ورود کند؟!!!! این علت ورود حکم رو بیان نمی کند؟!(تفویت مصلحت قطعیه)

مگه بنده ننوشتم «هرجا انحرافی و تغییر مسیر رخ دهد فقیه ورود پیدا میکند» ؟!! این یعنی دقت بالای شما؟!!

در ضمن ورود رهبر انقلاب در مجلس ششم اساسا ورود حکمی نبود تا بتواند مخصص حرف جدیدشان باشد(ضمن اینکه فعل مخصص قول نیست! خصوصا اینکه قول موخر از فعل باشد) چرا که ایشان اشکال قانونی به قانون اصلاح داشتند و نمایندگان قانونا نمی بایست در آنوقت که تازه قانون اصلاح شده بود دوباره ورود پیدا کنند.

۵- راستی اگر دو انسان عبد و تسلیم در جامعه آرمانی شما! باهم نزاع کردند فصل الخطاب چیست؟!!!!!!!!!!!!!

۶- اشکال شما در عدم تحلیل درست از این کلمات است رهبر انقلاب: «فصل الخطاب قانون است» و نیز کلام امام: «حکومت فقیه حکومت قانون است» چرا که... بماند
والسلام علیکم

psychologist چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام من از بعد روان شناسی وارد میشوم

انواع رهبران

بدون توجه به شیوه رهبری، رهبران از قدرت خود برای تأثیرگذاری بر نتیجه تلاش گروهی بهره‌‌برداری می‌کنند. بر این اساس، رهبران خصوصیات و مشخصاتی را به نمایش می‌گذارند که از طریق آنها می‌توان شیوه رهبری آنها را شناسایی و طبقه‌بندی کرد. سه تیپ اصلی رهبر شناسایی شده است: یک رهبر مقتدر بر گروه تسلط دارد، حاکم است و آن را به سوی مقاصد و اهداف خود، بدون توجه به هماهنگی این اهداف با اهداف اعضای گروه هدایت می‌کند. یک رهبر مردمی، یک گروه را بر اساس اهداف اعضا، هدایت می‌کند و به آنها اجازه می‌دهد تا نتایج خود را شکل دهند. یک رهبر آزاد دستور نمی‌دهد و به اعضای گروه اجازه می‌دهد "طرح‌های خاص خود را اجرا کنند".
شواهد نشان می‌دهد که نه روش اقتدار و نه روش آزاد، همیشه مؤثرتر از دیگری نیستند. هر روش تحت شرایط خاصی بهتر عمل می‌کند. «کلید اثربخشی هدایتگری، هماهنگ نمودن شیوه مناسب با محیط گروه است». بنابراین اگر اعضای گروه خیلی وظیفه‌گرا هستند، احتمالا با رهبری آزاد بهتر کار می‌کنند. اما اگر اعضای گروه نمی‌توانند به نحو مؤثری متکی به خود کار کنند، شیوه رهبری آزاد فاجعه‌بار است. به همین ترتیب، یک رهبر مردمی با گروهی خوب کار می‌کند که به حداقل سرپرستی نیاز داشته باشد. تحقیقات انجام گرفته درباره شیوه رهبری، پیشنهاد می‌کند که موضع قدرت رهبر، وظیفه‌ای که باید انجام گیرد و نیازهای گروه تعیین کننده روش و زمان مناسب برای یک رهبر جهت سازگار نمودن شیوه رهبری خود با نوع گروه است.

شما کدام تیپ را ترجیح میدهید؟

با سلام و تشکر
صرف نظر از این که این شواهد و تحقیقات و ...
را از کجا آورده باشید

در کل بیان شیوایی بود
باید بیشتر فکر کنم
ممنون
شاید دوستان دیگر به بحث کمک کنند

psychologist پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام در تکمیل نظر قبلی این را هم اضافه میکنم
رفتار و مهارت‌های رهبران اثربخش
برای اینکه رهبری در یک گروه کاری یا در گروه منسجم اثربخش باشد، لازم است؛ بعضی از ویژگی‌های شخصیتی را داشته باشد، رفتار و اعمال او درست باشد و همچنین، از مهارت‌های رفتاری خاصی نیز برخوردار باشد. تعدادی از صفات و رفتارهای رهبران اثربخش شامل موارد زیر است:

صلاحیت فنی: رهبر اثربخش باید در زمینه‌های مربوط به شغل و حرفه خود، دانش و اطلاعات کافی داشته باشد.

بینش نسبت به مردم و موقعیت‌ها: رهبرانی که از بینش خوبی برخوردار هستند، معمولا؛ واگذاری مسئولیت‌ها به افراد را به درستی انجام می‌دهند؛ امکانات آموزشی مناسب‌تری را برای آنان فراهم می‌آورند؛ نسبت به احساسات افراد نیز حساس‌ترند.

استواری در شرایط سخت: عملکرد رهبران اثربخش، حتی در شرایطی که حجم کار زیاد است و اوضاع و احوال نیز از ثبات لازم برخوردار نیست، از استواری و ثبات لازم برخوردار است.

جبران سریع شکست‌ها: این رهبران از قابلیت انعطاف خوبی برخوردار هستند و سریعا شکست‌ها و مشکلات را جبران می‌کنند.

سلام و تشکر
اضافه کنم به شرائط شما:
تبدیل تهدیدها به فرصت

mahdi جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام رد اصل ولایت فقیه فقط با یک آیه

ان الحکم الا لله

این آیه نشان میدهد که فقط خداوند صلاحیت دارد که حکمی صادر کند یا حکم خدا توسط ولی خدا صادر میشود که ولی هم توسط خود خدا تعیین میشود به غیر از این موارد هیچ حکمی شرعی نیست .

با سلام
اتفاقا حکومتهای خود کامه و طاغوتی با همین یک آیه رد میشوند
و بازم اتفاقا که افرادی که مباحث نظری ولایت فقیه را دنبال می کنند
استدلالشان را معمولا با همین یک آیه شروع می کنند
اگر حکم فقط حکم خداست
و اگر خدا حکم کرد علی علیه السلام ولی باشد
و اگر علی علیه السلام حکم کرده مالک اشتر والی مصر باشد
فثبت المطلوب....

mahdi جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 05:23 ب.ظ

مدرکی وجود ندارد که حضرت مهدی (ع) جناب آقا رو به عنوان ولی امر مسلمین انتخاب کرده باشد.

ببینید حضرت امام که بحث ولایت فقیه را مطرح کردند نگفتن که امام معصوم شخص افراد را به عنوان ولی قرار داده است بلکه بدلیل برخی روایات همچون توقیع شریف
فاما الحوادث الواقعه فارجعو الی رواه حدیثنا .... فانهم حجتی علیکم و انا حجت الله علیهم

نصب عام فقها نه نصب خاص و اسمی فقها را داشته اند
یعنی آن بزرگواران صفات فقها را بیان کرده اند و انتخاب یا کشف فقیه خاص مربوط به مردم یا خبرگان مردم خواهد بود
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد