حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

روان درمانی عارفانه یا طراحی استراتژیک؟

یا معروف العارفین 

"روان درمانی عارفانه مولانا که اوج آن در قصه شاه و کنیزک نمایان شده است نشان از آگاهی ژرف و گسترده او از لایه ها، ساختارها و دهلیزهای در هم تنیده روح و روان انسان است. مولانا در شناخت ریشه ای مشکلات، ناامنی ها و ناملایمات روانی از علائم سطحی و نشانه های ظاهری عبور کرده و به منابع اصلی و عوامل پدید آورنده‌ی کاستمندی های روح آدمی، دست یافته است. او در عین برخورداری از شناخت شهودی و معرفت الهامی از انسان با مدد جستن از وقایع روزمره آنهم به شکل نمادین پرده از اسرار درون بر می دارد تا طبیبان روح و تن را از ظاهر بینی و معلول نگری آزاد سازد. 

                 بی خبر بودند از حال درون               استعیذالله مما یفترون  

 این حکمت موزون به طبیبان ظاهرنگر و روان درمانگرهای تنگ نظر و کوته اندیش تذکر می دهد علت بیماری و اختلال نه تنها در علائم و منافذ خروج مشکل بلکه در منابع و عوامل تولید آن نهفته است. و باید نقبی به درون زده شود تا نیازها و انگیزه های درونی که در لایه های زیرین ناهشیار نهان شده است کشف و برملا شود....." (برگرفته از کتاب "عشق درمانی" - دکتر عبدالعظیم کریمی)  

 راستی:  

۱) اگر عرفان ناب و روان درمانی، پی جوی درون انسانها هستند و فرهنگ و سیاست سوار بر این اعتقاد!  

۲) اگر نماینده عرفان اسلامی(مولانا) دست انسان هوشمندِ خلیفه الله محور و فرهنگی را گرفته و به وادی علتها سوق می دهد!  

۳) اگر روانشناسی و روان درمانی روز، مُهر تایید(بلکه تلاش برای تقلید) بر آراء این نماینده عرفان می زند! 

۴) اگر روان درمانی و روانشناسی عرفانی همان انسان شناسی حقیقی است!  

۵) اگر سیاست و فرهنگ آینه انسان شناسی یک قوم می باشد!  

 پس :  

 ۱) چرا همواره سعی داریم جلوی معلولها را بگیریم(در جاییکه شرع سکوت کرده) و پی جویی علتها را به وقت مقتضی(الله العالم) حواله می دهیم؟ آیا پی جویی از علتها تغییر در استراتژی را طلب نمی کند؟ 

۲) چرا همواره از انسانها سلب می کنیم و آنچنان چیزی نمی دهیم؟ آیا این از شناختمان نسبت به انسان ناشی می شود؟  

۳) چرا برای حل مشکلات، بر آنها درپوشی به پهنای فیلترینگ اطلاعات می زنیم تا نبینیم مشکلات از کجا ناشی می شود؟!  

۴) چرا منع می کنیم تا حریص شوند و معارف ناب و انسان ساز را جبر می کنیم تا متنفر شوند؟ 

۵) چرا رویکرد سلبی مان به رویکر ایجابی مان می چربد؟ 

۶) چرا حفظ ظاهر مردم خیالمان را از دینی و توحیدی بودن آنها راحت می کند؟!  

 کمی وقت بگذاریم و "نقبی به درون بزنیم" نگارنده اگرچه احتمال یافتن نظر دقیق تر و پژوهشی تر در مورد کلام بالا را رد نمی کند و از روی تمایل نقل قول نموده لکن بر روند و جهت نمودار زیرین تاکید حداکثری می ورزد.(میتوان به نمودار زیر اضافه نمود و دقیقتر نمایش داد)   

-->>انسان شناسی ------------>> لایه فرهنگ ---------->> لایه سیاست --->> 

<<---------------------------------------<<<-------------------------------- <<<< 

حال اگر برنامه‌ریز و استراتژیست فرهنگی غافل از این ارتباطاتِ نمایش داده شده، بخواهد مدلهای فرهنگی و سیاسی ارائه دهد و فی المثل مدلی برای بخشی از فرهنگ ارائه دهد که متناسب با نفس شناسی و روانشناسی توحیدی انسان مسلمان نباشد(نه به معنای رایجش که نقل مجالس شده که غربی نباشد نه بلکه منظور دقیق بودن است) ناخواسته به تخریب گرایشهای توحیدی و فطری و بیزاری و تنفر از تعالیم انسانی و اسلامی (در دراز مدت) کمک نموده است که طبعا خروجی انسانی آن، فرهنگ و سیاست متناسب با خودش را در روزگاران آینده طلب خواهد کرد.  

یاحق  

از نقد و پیشنهاد دوستان حقیقت‌پوی خودم لذت خواهم برد

نظرات 21 + ارسال نظر
رفیق قدیمی شنبه 14 آبان 1390 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام
با مطلبی که گفتی کاملا موافقم و بنظرم همین به اصطلاح شما لایه ها و حجابهایی که روی انسان شناسی و اسلام شناسی کشیده شده بنا به مصلحت اندیشی های فردی یا گروهی- مقطعی یا دراز مدت - بیشتر ظاهری کاریکاتوری از عرف یا حتی عقاید وایدئولوژی ترسیم شده که این در خیلی از مسائل نمود پیدا کرده شاید مهمترین دلیلش هم نداشتن منبع در بطن زندگی هاست- اتصال به استاد برای عموم مردم ساده نیست. الان خیلی از دختر های جوون نماز نمی خونن ولی زیارت عاشورا یا حدیث کسا می خونن- حجاب ندارن ولی دعای کمیل می خونن!!! چون کاریکاتور توسل رو دریافت کردن نه اصل توسل. تو پسرا هم همینه پسره با دوست دخترش شب قدر قرار میذارن برن مراسم و واقعا هم مراسم رو میرن اما ....
مثال زیاده که خودتون بهتر میدونید اما همونطور که گفتی وقتی به نیازهای ذاتی صحیح برخورد نمیشه و راهکار اسلامی ارائه نمیشه یا بعضا راهکارها با همون عقاید کاریکاتوری تصمیم سازی میشه به اینجا میرسیم که هستیم- شاید هم هدف زمینه سازی برای ظهور هست که حضرت تشریف بیارن واسلام جدید رو معرفی کنن!!!
یا علی

با سلام و تشکر از محبت شما

باید به مطالب شما اضافه کنم که جریان فرهنگ ساز و سیاست ساز نیز در این کژی دخالت دارند چون از انسانشناسی درست نا آگاهند

و معمولا هنرشان در مجبور کردن دیگران به خوبی متوقف می شود
و یا ...
یا حق

یوز العلماء و المجتهدین شنبه 14 آبان 1390 ساعت 08:31 ب.ظ

سلام با عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت مسلم غریب کوفه سلام الله علیه
آن کسی که میخواهد یک استراتژی فرهنگی برنامه ریزی کند اگر بر مبنای دین حرکت کند بر مبنای انسان شناسی صحیح هم حرکت کرده ( انسان شناسی مقدم بر فرهنگ دینی نیست اخص از آن است تامل شود ) ممکنه حرف شما رو خوب متوجه نشده باشم بنا بر این تذکر بده اگر واقعا اینجوره
کتاب انسان شناسی چاپ دار الحدیث کتاب زیباییه ( مثل بقیه کتابهای حدیثی فرمود : لو علم الناس محاسن کلامنا لاتبعونا ) حتما این کتاب رو بخون ...
و صلی الله علی الباکین علی الحسین ...

با سلام و تشکر از شما
باید عرض کنم در حوزه علوم انسانی وقتی با پیش فرضهای کار شده و هوشمندانه دین جلو رویم یعنی همان نظر دین و خدا در مورد انسان
ولا غیر
اما فرقی هست بین اینکه ما راه انسان شناسی را بامتد علمی و پیشفرض دینی برویم با اینکه صرفا بگوییم دین چنان گفته و چنین

در اولی به زبان استاندارد جهانی قابل انتقال به غیر مسلمین رسیده اید
ولی در جایی که از تعبد دینی سخن می گویی باید مخاطبان خود را فقط از بین متدینین به اسلام ببینی

البته این مباحث خیلی مفصل است و کار زیادی می طلبد
ولی باید بگویم اساسا زبان دین زبان تعبد است اگر چه غیر آنرا نیز شامل می شود
لکن زبان علم زبان استدلال و اثبات با قابلیت جهانی شدن شما میتوانی معارف عمیق دینی خود را به زبان اهل دنیا به دنیا عرضه کنی
و این رمز حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی است
محاسن کلام اهل بیت علیهم السلام باید برای ناس قابل درک و فهم آماده شود

ممنون

ضحا شنبه 14 آبان 1390 ساعت 09:37 ب.ظ http://lohezoha.blogfa.com

با سلام
باید بگویم در روانشناسی هم رویکردهای مختلفی نسبت به درمان انسان ها وجود دارد:
به طور مثال:
رفتاردرمانی می گوید اگر علائم حاصل را درست کنیم، رفتار فرد خود به خود درست می شود.
در شناخت درمانی کمی عمیق تر میشویم و بر باورهای فرد تمرکز می کنیم.
تا آنجا که در معنا درمانی فرد به فلسفه ی بودن و رنج کشیدنش پی می برد.
و بسیاری از درمان های دیگر....
پس نشان می دهد روانشناسی آنچنان که می نمایاند سطحی نیست...
بستگی دارد هر کس چه رویکرد درمانی را بر می گزیند؟

باسلام
بله رویکرد ها و روشهای درمانی متفاوت است لکن
اگر تاکید صرف مثلا به رفتار درمانی یا ظاهر درمانی داشته باشیم
همان چیزی که در این سی سال بر رویکردهای دیگر چربیده است
بعید است نتیجه حاصل شود
همانطور که میتوان از کف خیابان و انتقاد و اعتراض روز افزون و آمارهای روابط نامشروع و .... نتیجه این روش را رویت نمود

علاوه بر اینکه اساسا آن دسته از روانشناسانی که بر رویکرد رفتار درمانی تاکید داشته اند قاعدتا از پس چنین نظریه ای بدنبال درمان مردم بوده اند نه اینکه صرفا بر اصلاح ظاهری رفتار بدون در نظر گرفتن بازخوردهای روان درمانی خود اصرار داشته باشند
اگر این چنین نیست اصلاح کنید

علاوه براینکه رویکرد گزارش شده در این وبلاگ همان روان درمانی عارفانه و نفس شناسی با رویکرد عشق محور بوده است که مغز دین بشمار می رود(هل الدین الا الحب آیا دین جز محبت است؟)
و اساسا معتقد است برخورد درمانی و تربیتی نبی الله با مردم غیر معاند بر همین روش بوده است

انبیا برای درمان مردم جان آنها را هدف قرار میدادند و در پی آن رفتار صحیح تقاضا می نمودند
و این همان راز بی اثری اعمال ورفتار انسان درصورت بی توجهی به منبع حقیقت است!!!
این مباحث می باید بیشتر از این چکش بخورد و در میدان اندیشه ها محک بخورد. نگارنده ادعای عصمت ندارد
از توجه تان متشکرم

یوز العلماء یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 08:27 ب.ظ

کریمی جان ! با سلام اگر بخوای با متد علمی پیش بری و به اصطلاح استاندارد های غرب رو بپذیری دو اشکال مهم به وجود میاد ۱-آیا استانداردهای غرب صحیحند؟ ( هذا اول الکلام )
۲ - ملاک صحت استانداردهای غرب چیست ؟ ما وقتی میگوییم دین را به بشر بشناسانید مسلما مبانی تفکر دینی و پایه های جهان بینی الهی هم مدنظر است
مضافا بر اینکه این کلام شما که زبان دین زبان تعبد است لا یرجع الی محصل ( حاصلی ندارد ) بهتر نیست گفته شود : زبان دین زبان علم مطلق و لا یزال مبدا هستیست ؟ ( فهمش رو به ذکاوت شما و دوستان دیگر واگذار میکنم )
و از همینجا روشن میشود که وقتی میگوییم ملاک و معیارصحت دین است یعنی چه ...
حضرت امیر المومنین علی علیه السلام میفرمایند :
علم بر دو قسم است فطری و اکتسابی علوم اکتسابی اگر با علوم فطری هماهنگ نباشد سودمند نخواهد بود ( حکمت ۳۳۸ نهج البلاغه )
( علومی که انسان در نفس و طبیعت خویش راه یافتن آن را می یابد مطبوع و علومی که با بحث و درس بدست می آید مسموعند )
نکته : و آیا بخش اعظمی از دین جز فطریات است ؟
فعلا یا حق ...

با سلام به شما که اثبات گزاره های خود را به ذکاوت دیگران وا گذار می کنید!!

زبان دین در حوزه های
اخلاق
روابط اجتماعی
فقه و احکام فردی و اجتماعی
رفتار عبادی افراد و ...
همگی تعبدی است یعنی امر است از جانب مولا و می باید پذیرش باشد از جانب عبد!

از جلمه صلوا - اعدلوا - غضوا - اجلدوا - اقعطوا - واتقوا - اعملوا - آمنوا
لاتشرکو - لاتزنو - لایسخر - لایغتب - لا تاکلوا - ....
و این برای متدینین به آن دین گواراست ولی دیگران چی و یا دینداران متزلزل چی؟

و اینکه ما خلت الجن و الانس الا لیعبدون و ...

شما می خواهید الگوی فرهنگی تربیتی اجتماعی اقتصادی و ..
ارائه دهید و با دستور! همه افراد-حتی غیر مسلمان- را مجاب کنید؟!
خب در این صورت شما مبلغ دین خواهید بود و اساسا معنای محصلی از علوم انسانی را درنیافته اید

کسی نگفت تعبد نباشد و یا تبلیغ نباشد بلکه گفتیم روش علمی باشد همان چیزی که نداشتنش تاکنون باعث عقب افتادگی ما شده است

کسی نگفت روش روش غربی باشد! روش باید روشی استاندارد و قابل
قابل اثبات به روشهای برهانی تجربی استقرا و ... باشد.
والا زبان تعصب و تعبد خواهد بود

در ضمن دین ما فطری است قبول این فطری بودن را برای دیگران اثبات کنید....
با تشکر
یاحق

شهاب الدین (یوز العلماء سابق ) دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

با سلام
مگر در بسیاری از موارد که با روش علمی مطلبی اثبات شده مورد قبول دیگران هم قرار گرفته ؟ اینجا انصاف افراد است که کار میکند و الا خیلی از مسائل و احکام عملی دین ( احکام شرعی مخصوصا در مقوله محرمات ) الان تا حدودی دلایلش به وسیله علم روز کشف شده ولی ...
علاوه بر این بسیاری از علماء و فضلاء ما در بسیاری از مباحث ( اگر نگوییم همه شان ) با استدلالهای متین و براهین قوی مطلبی رو اثبات کردن و به قول استاد شهید مطهری رحمه الله شما نمیتوانید مطلب یا مسئله ای پیدا کنید که جواب آن در اسلام عزیز وجود نداشته باشد
مضافا بر اینکه خود غربی ها الان به نقش اساسی دین در تمام حوزه ها و مراحل زندگی انسان اذعان دارند
( کما اینکه می بینیم افراد زیادی از محققین غرب در مساءل روانشناسی دین مشغول تحقیق بوده و هستند که مثالش در بین متاخرین پروفسور پل جی واتسن است ) در واقع منظور من از اینکه پایه های جهان بینی الهی نیز باید برای مردم جهان تبیین شود یک قسمتش این است که شما بفهمانی به دیگران که دین فقط تعبد محض نیست و هر چه هست از روی علم و حکمت ( و به تعبیر علما در جهت مصالح و مفاسد است )
سوال دیگرم که بی پاسخ ماند این است که به فرض که شما یک روش رو به عنوان استاندارد پذیرفتید ( حالا چه غربی چه شرقی ) معیار صحت این روش چیست ؟
عقل ؟ آیا اینجا حدیث ان دین الله لا یصاب بالعقول معنا پیدا نمیکند ؟ ( این یک سوال است شما نظر دهید )
یا علم ؟ که اگر علم هم باشد خطا بردار است به شدت هم خطا بردار است تحول و تکامل علوم شاهد این مدعاست ... ( البته شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی به قوت خودش باقیست = مزاح )
فعلا کافیه آقای کریمی دوست خوش فکر من !!
وفقکم الله ...

با سلام خدمت حضرت شما
برادر از دقتهایی که می کنی لذت می برم
احیانا شما که تفکیکی نیستی؟
اگر از شهید مطهری موید میاری چه طور ممکنه بخاطر خطا داشتن عقل و علم ار روش عقلی و علمی دست برداری
استاد مطهری کسی بود که بخاطر برهان عقلی ظواهر و حتی نصوص روایات و آیات را تاویل می برد
بله شهید مطهری برد عقل و علم دستیافته بشر را تا جایی می دانست که نقل را نیز به محک آن قرائت می کرد

من نگفتم دین تعبد محض است بلکه گفتم لسان دین لسان تعبد است و واضح است که هر دینی به اهل ایمان خودش دستوری سخن می گوید و اساسا حقیقت اسلام همان تسلیم معرفی میشود

اما چون به اعتقاد ما این است که دین اسلام کامل است ما میتوانیم مبانی و ملاکهای دین را به صورت علمی با همان روش تجربی و ... اثبات کنیم

برای درستی روش تجربی و استقرا به کتاب المنطق مرحوم مظفر رجوع کنید

اگر اینطور باشد که شما می گویید از کجا معلوم فهم شما و روش شما در دین فهمی درست باشد؟!

مهمان هستم بیشتر از این نمی توانم بنویسم
متشکر
یا حق

شهاب الدین (یوز العلماء ) سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام علیکم
خب اینجا دیگر غوغایی از بحثه که مراد از عقل چیست و برد حجیت آن تا کجاست ؟
بعض الافاضل اینجا کلامی دارند و میفرمایند : عقل در دو مقام قابلیت دارد که از آن بحث شود :
۱- از این حیث که مدرکات عقلی مفید قطع (یقین ) باشند که اینجا منشا حجیت رجوع میکند به قطع .
۲ - اینکه حکم عقل کشف از حکم شرع ( و به عبارتی قول معصوم ) کند که اینجا حجیت رجوع به سنت میکند .
پس عقل به خودی خود مفید ظن است ( و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا ) و یا در بعضی موارد مفید ظن هم نیست مضافا بر اینکه وقتی میگوییم عقل حاکم است آیا منظور این است که عقل در برابر شرع بازاری باز کرده یا منظور همان کاشفیت از حکم شرع است ؟
اما حرف شما در مورد تعبدی بودن لسان دین تکرار همان حرف سابق بود اشکالی ندارد بگذارید لسان دین دستوری باشد اما وجه دستوری بودن اگر تبیین شود مشکلی برای پذیرشش نخواهد بود علاوه بر این همانطور که گفتم در صورت اثبات مسائل با روش علمی باز تضمینی برای پذیرشش از سایر افراد بی دین وجود ندارد ( هوای نفس افراد را هم عرض کردم در نظر بگیر ) و الا ما داریم سیل افراد مختلف از ملل مختلف به سوی اسلام عزیز رو می بینیم آیا همه اینها با روش علمی به حقانیت اسلام رسیده اند ؟
در واقع من دعا میکنم شما از این نظرت برگردی چون خیلی نظر خطرناکیه
استقرا هم حجت نیست چون ناقص آن بی فایده و تام آن نیز تقریبا محال است ( حالا خوبه شما امسال یه منطق مظفری تدریس میکنی که بخوای برای خودت موید بیاری = مزاح )
حرف آخرت هم از آن حرفهایی است که ( به تعبیر علما یضحک به الثکلی است ) یعنی مادر بچه مرده را می خنداند چرا که مستلزم پذیرش قرائت های مختلف از دین است ( اینبار جدا فافهم )
در مورد دانشمندان غرب هم ان شا ء الله باز هم مثال میزنم در آینده ...
السلام علی من اتبع الهدی ... ( سلام بر آنان که از حق پیروی کنند و در مسیر هدایت گام بردارند )

با سلام خدمت شما
یک ) بنده با شما دعوای اصولی ندارم چون اون قطعی که شما از آن سخن می رانید قطعی است که در دایره فروع بررسی می شود و شامل علم و جهل مرکب نیز می شود فارجع المدخل فی اصول الفقه علامه شعرانی

دو) موضوع ما تبلیغ دین نیست موضوع ما بسط علوم انسانی است که با پیشفرضهای کارشده و هوشمندانه اسلامی پایه گذاری می شود شما از بحث دور افتاده اید به آثار شفاهی آیت الله لاریجانی رجوع کنید

سه) مشکل شما این است که هنوز جایگاه علم و علوم انسانی را درنیافته اید و همچون تفکیک اندیشان آن را در تقابل با دین تعریف می کنید این ابتدایی ترین طرز تفکر نسبت به رابطه علم و دین است به آثار آقای جوادی رجوع کنید

چهار) شما هنوز نسبت بین فرهنگ و سیاست و دین و علم را بخوبی درک نکردید و مراتب و تاثیر و تآثر هرکدام بر دیگری را بی خوبی درک ننموده اید به آثار آیت الله خامنه ای رجوع کنید

پنج) شما حتی از قرائت های مختلف نگرش روشنی نداری خیلی چون من کلمه قرائت را آورده ام چنین نگرشی پیدا کردی؟!!
شما امام خمینی را متدین و مرحوم آقای حلبی را نیز متدین می دانید در حالیکه فهم یکی از دین موجب ایجاد جمهوری اسلامی می شود و فهم دیگری ایجاد انجمن حجتیه را رقم می زند و نیز آیت الله وحید را که اساسا با پذیرش ولایت فقیه به آن معنایی که امام ره از آن داشتن مشکل دارد و ..... آیا این وقوع قرائات نیست البته بحث بنده اصلا این نبود برادر کمی مطالعه و توجه و دقتتان را بالا ببرید
دوباره مقاله را بخوانید شما از مقاله بنده این همه برداشت غلط اندر غلط دارید وقتی می گویم انسان خلیفه الله محور یعنی چی؟
وقتی می گویم روان درمانی عارفانه یعنی چی؟

شش) اگر حوصله منطق مظفر رو نداری باز منطق فارسی آقای غرویان رو مرور کن شاید نظرت در مورد استقرا عوض بشه راستی به کتب مرحوم شهید صدر نیز رجوع کن

هفت) در نهایت قبل از اینکه دیگران را بی خود و بی جهت به تفکر خطرناک متهم کنید کمی دور و بر خودتان را نگاه کنید حد اقل به آثار مجتهدین طراز اول کشور از جمله آیت الله لاریجانی و دیگران در مورد علوم انسانی رجوع کنید بلکه تلنگر بخورید و از خواب بجهید

هشت) بحث تبلیغ دین نبود ولی باید بگم برادر گرامی شما سیل مسیحی شدن مردم رو نمی بینی؟ مگه همین چند ماه پیش آقا وحید
نسبت به این موضوع اخطار نداد
مگه حرف آقای جاودان مبنی بر سنی شدن اکثریت شهرهای شیع نشین جنوب کشور رو نشنیدید
مگه نسبت سه برابری جمعیت مسیحیان بر مسلمانان را نمی بینید
اصلا مگه سیطره اقلیت یهودیان بر کل جهان نمی بینید ابزار یهودیان مگر جز تولید علم تولید هنر تولید فکر تولید اقتصاد تولید فرهنگ و .... بود؟
به خودت بیا مگه امام صادق و امام رضا علیها السلام با کفار و مخالفین خودشان با زبان خودشان سخن نمی فرمودند
جنابعالی باعرض معذرت دچار مغلطه شده اید که علم و عقل رو در مقابل دین تعریف نموده اید
و به نظر بنده همین تفکر شما است که بسی خطرناک و باعث جمود و عقب گرد و تحجر در جامعه اسلامی می شود
فرهنگ سازی و سیاست سازی و جریان سازی عمومی نیاز به علم آنهم با متد روز دارد برو کلمات رهبری و دیگران را دوباره مرور کن
با تشکر
یاحق
اگر موافق باشی بقیه این بحث شفاهی باشد...
در هر صورت چالش در بحث همواره مفید است

مائده آسمانی چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://maedehasemani.persianblog.ir

سلام
مبحث کاملابه جایی بود...
ولی واقعاچه کسی مسئوله؟
ازکجابایدشروع کرد؟
یک کم دیرنشده؟

با سلام
بنده نیز موافقم که شدیدا وقت رو از دست داده ایم
ولی ماهی رو هروقت از آب بگیریم تازه است
در این مسیر هیچگاه نباید دلسرد شد
چون دلسردی سم حرکت است

به نظر من اولین قدم گره گشایی از ذهن طراحان مدلهای فرهنگی وسیاسی است که اساسا مختصر حاضر در این راستا قلمی شد


تا قدم های بعدی خدا بزرگ است
البته صاحب نفوذان سیاست نیز حتما می باید کمک کنند
که تا جایی که بنده اطلاع دارم رهبر انقلاب توجه خاصی به این موضوع دارند.
ممنون

شهاب الدین چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 07:47 ب.ظ

سلام علیکم
حقیقتا زحمت کشیده اید و وقت گذاشتین شکر الله مساعیکم
اولا درست است که قطع شامل جهل مرکب هم میشود ولی این به حجیتش ضرر نمی زند البته این اشکالی است که وارد شده و البته شیخ اعظم در رسائل به آن پاسخ فرموده .
( شما بحمد الله در کل جوابیتون شخصیت علمی ما رو زیر سوال بردی خداوند ان شاء الله از شما قبول فرماید البته خدا رو شکر که بنده آدم پوست کلفتی هستم و ناراحت نمی شم راحت باش )
2 - شما فرمودی شهید مطهری کسی بوده که بخاطر خطا بردار بودن عقل اون رو کنار نمیذاشته و نقل رو هم با آن می سنجیده بنده هم فرمودم ! چه عقلی مورد بحث است ؟ و ما اساسا باید کدام عقل را حجت بدانیم
3 - در مورد انجمن حجتیه و آقای حلبی ترجیح میدم صحبتی نکنم انجمنی که در ابتدا در جهت مبارزه با بهائیت ایجاد ولی بعد ها در لجنزار انحرافات فرو رفت کنایه ها و طعنه های اهانت آمیز ایشان به حضرت امام و سخنرانیهایشان که بوی منیت هم از آن استشمام میشود باعث می شود که من اصلا یقین پیدا نکنم که ایشان جزو علماء سوء نباشد
در مورد آیت الله وحید هم خودت بهتر می دانی که مسئله اختلاف فتاوا ابدا از مصادیق اختلاف قرائات ( بنائا علی صحته ) نیست
4 - در مورد استقرا هم کلامی از حضرت علامه مصباح برای شما و دوستان دیگه نقل میکنم : ( البته نظر شهید صدر رحمه الله هم میدونم )
وی پس از تقسیم استقراء به تام و ناقص می فرماید: فرض استقراء تام در جایی است که همه ی افراد موضوع، بررسی و خاصیت مشترک در همه ی آنها دیده شده باشد. و روشن است که چنین کاری عملا میسر نیست ; زیرا اگر همه افراد همزمان یک ماهیت هم قابل بررسی باشند هیچ گاه نمی توان افراد گذشته و آینده ی آن را مورد تحقیق قرار داد و دست کم چنین احتمالی باقی خواهد ماند که در گذشته یا آینده نیز افرادی برای این ماهیت به وجود آمده باشد یا به وجود بیاید. استقراء ناقص این است که افراد بسیاری از یک ماهیت، مورد مشاهده قرار گیرد و خاصیت مشترک بین آنها به همه ی افراد ماهیت، نسبت داده شود ولی چنین سیر فکری، موجب یقین نخواهد شد زیرا همواره چنین احتمالی (هر قدر هم ضعیف باشد) وجود دارد که بعضی از افرادی که مورد بررسی قرار نگرفته اند دارای این خاصیت نباشند بنابراین، از استقراء هم نمی شود عملا نتیجه ی یقینی و غیر قابل تردید گرفت... در تمثیل و استقراء هم یک قیاس ضمنی وجود دارد، نهایت این است که این قیاس در تمثیل و استقراء ناقص، برهانی نیست و از این جهت آنها مفید یقین نیست و اگر چنین قیاس ضمنی نبود هیچ استنتاجی هر چند به طور ظنی، صورت نمی گرفت. قیاس ضمنی تمثیل این است: «این حکم برای احدالمتشابهین ثابت است و هر حکمی که برای احد المتشابهین ثابت باشد برای دیگری هم ثابت خواهد بود» و چنان که ملاحظه می شود کبرای این قیاس، یقینی نیست. نظیر این قیاس ظنی در استقراء ناقص هم وجود دارد یعنی چنین کبرایی در آن نهفته است که «هر حکمی برای افراد بسیار از ماهیتی ثابت باشد برای همه ی افراد آن ثابت خواهد بود» حتی اگر استقراء را از راه حساب احتمالات هم معتبر بدانیم باز هم نیازمند به قیاسی خواهد بود همچنین قضایای تجربی برای این که به صورت قضایای کلی درآیند نیازمند به قیاسی هستند انتهی کلامه ( منبع آموزش فلسفه )
5 - بنده کی علم و دین را در مقابل هم دانستم ؟
از کجای حرف من اینطور استنباط می شود ؟ اتفاقا بر عکس تمام حرف این است که هر چه هست مطابق با علم است چون دین یعنی همان حقایق عالم و کار علم نیز جز کشف حقایق است ؟ آیا علم کاری جز کشف حقایق مجهولی که البته مخلوق پروردگارند است ؟ لذا انسان متدین بهتر می تواند علم را به خدمت بگیرد ( که ظاهرا حرف شما هم همین است و البته خیلی از دعواهای علمی هم معلول همین است که دو طرف حرف یکدیگر را نمیفهمند ) بنده عقل را یک موجود مشکک میدانم و معتقدم همین عقل اگر به مراتب والا برسد حکمت اینکه چرا نماز صبح 2 رکعت است را هم درک میکند منتها حرف این است که این عقل و یا علم در چه مرتبه ای هستند و قدرتشان در ادراک مسائل چقدر است ؟ ( و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا ) روی این آیه شریفه خیلی باید تامل شود ...

شهاب الدین چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

در مورد مسئله گرایش به ادیان دیگر هم با ید عرض کنم که مقصود من این نبود که گرایش به ادیان و مذاهب دیگر کمتر از گرایش به اسلامه بلکه منظور این بود که چه عاملی موجب جذب افراد به این دین آسمانی میشود ؟ حرف اولم رو یادتون هست ( در کامنت سومم ) که گفتم مگر در بسیاری از مواردی که گزاره های صحیح دینی با روش علمی اثبات شده ...
شما این روایت را دیدین که میفرماید زمانی میرسد که علم بشر به جایی می رسد که تصدیق میکند که تنها راه درست زندگی بشر همان وحی الهی و تعالیم انبیاست ؟ ( گمان میکنم این حرف حتی از آلپورت ( پدر روانشناسی شخصیت ) هم نقل شده )
به هر حال باز هم احساس می کنم که نه شما و نه من حرف همدیگر را خوب نفهمیده ایم ...
فعلا شما رو بخیر و ما رو به سلامت ...

با سلام و تشکر از حضرت شما
جناب آقا شهاب عزیز!!

بنده مجددا شما را به خواندن جواب چند کامنت پیشین دعوت می کنم
اما چند نکته را برای شما که تیز هوش و فهمیده هستید می نویسم

۱-استقرا ناقص اگر کاشف علت باشد یقین آور خواهد بود
در غیر این صورت نیز کار بشری ما را راه می اندازد و نیز روش تجربه. همین ابزار ایمیل سازی و کامپیوتر و اینترنت و ماشین پدر گرامی و.... همه از همین روشها بدست آمده است و تاکنون توانسته تمدن غرب را از تمدن ایران اسلامی کاملا برتر نشان دهد

۲- این درحالی است که بنده و جنابعالی به دنبال یقین بالمعنی الاخص هستیم و وقت و هزینه سالهای دراز خود را معطوف به آن می کنیم که لازم است ولی کافی نیست و در نهایت هم یک گروهی به نام تفکیک میان و میگن اون یقینهایی که شما پیدا کرده بودید بدرد لای جرز می خورد

۳- رمز موفقیت امثال ابن سینا استفاده از روش برهانی و روش تجربی بود که بعد از هزار سال بازهم در بحث طبیعیات و طب می توانیم سر سفره چنین دانشمندی بنشینیم ضمن اینکه آیت الله مصباح حفظه الله هم کم در عرصه سیاست و فرهنگ از روش صحیح و خطا و تجربه و استقرا بهره نبرده اند!!

۴- همون دینی که جنابعالی عالم به آن هستی راه کسب علم و حکمت را حتی در چین و نزد کافر نیز همواره می کند و ارزش زیادی برای تعقل و تعلم قائل میشود

۵-اگر نخواهید سراغ علوم بروید و اگر نخواهید از روشهای علمی که هرکدام به اندازه خود طریق الی الواقع هستند بسیار بدعاقبت خواهیم شد. و در این صورت ناچار به این هستم که شما را به ایدئولوژی زدگی(نه حقیقت محوری) و جمود متهم کنم که ان شاءالله اینطور نیست.

۶- شما آقای حلبی را رد کنید و برای آقای وحید توجیه بتراشید ولکن محی الدین و میرزا مهدی اصفهانی و آیت الله خویی و حضرت امام و مولوی و غزالی و فخر رازی و استرآبادی و.... را نمی توانید توجیه کنید
البته باید گفت منبع فقهی اصولی آیت الله وحید و نیز مرحوم اقای حلبی به یکجا ختم میشود!! در هر صورت تفاوت نظر این بزرگواران مانند تفاوت آسمان است با زمین!!
۷- اینکه در تایید روش دین از روانشناسان موید میارید بازهم نشان می دهد که شما نسبت علم و دین را در نیافته اید ضمن اینکه وقتی یه روانشناس به دین دعوت می کند این خودش یک روش درمانی است که از راه تجربه بدست آمده است در حالیکه ما برای تایید راه دین به هیچ عنوان به هیچ فردی جز زبان گویای خود دین و اولیا دین علیهم السلام نیازی نداریم برادر نسبت دین و علم رو یه کاریش کن!!

از مشارکت شما خیلی ممنونم
راستی یکی دیگر از کامنت نویسها نیز گفته بودند جنابعالی بزنگاه طرح مقاله «روان درمانی عارفانه» را درنیافته اید و چیزی را پی گرفته اید که ربطی به مقاله ندارد!!
یاحق

شهاب الدین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 02:22 ب.ظ

سلام و با تشکر از جناب شما و عرض خسته نباشید
بنده خودم میدانم که برای اثبات روش دین یا تاییدش نیازی به تایید دیگران نداریم و من عرضم اینه که اگر منظور شما اینه که الان که خودشون دارن ضرورت توجه و گرایش به دین رو می فهمند ما به توسعه این کار کمک کنیم خب حرف درست و پسندیده ایه ولی حرف من همان است که در کامنت های قبلی گفتم( مرغ یه پا داره ) که اگر دوباره زحمت بکشید بخوانید متوجه میشید که در واقع منظور من اینه که نیازی به اینکار نیست و خود تبلیغ دین مجزی از اینکار است و کفایت میکند که اگر بخوام دوباره توضیح بدم اطمینان ندارم که دستم مو در نیاره !!
لازمه که عین کلام حضرت علامه طهرانی ( قدس سره ) رو که در ابتدای کتاب نگرشی بر مقاله بسط و قبض تئوریک شریعت دکتر سروش هست رو نقل کنم ایشان در بیان اشکال اولی که به این مقاله وارد است میفرمایند :

شهاب الدین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 02:25 ب.ظ


اشکال اوّل آنست که: نویسنده با آنکه در مواضع متعدّد میگوید: شریعت همچون طبیعت، ثابت و لایتغیّر است و آنچه تغییر میپذیرد فهم آدمی است از آن دو، و این تغیّر فهم هم بنا بر ضرورت محیط و پیدایش علوم و کسر و انکسار معلومات قبلی و پدیدههای فعلی، امریست اجتناب ناپذیر؛ معذلک در مقام تشریح و بیان چنین نتیجه میدهد که: مجموعه دانش آدمی در هر عصر ـ از فهم دانشهای تازه پدید و اکتشافات و علوم نوخاسته و فلسفه‌های عصری ـ باید میزان و معیار او در شناخت قرآن و سنّت پیامبر قرار گیرد. و آنچه را که فقه و فقیهان و تفسیر و مفسّران و حدیث و محدّثان میفهمیدند و استنباط مینمودند و مبنای کار خود قرار میدادند باید به متد امروزه در آید و با سبک و اُسلوب دنیا پسندانه و مکاتب و مدارسی که در امروز حاصل و نتیجه علوم و تحقیقات خود را ارائه میدهند تطبیق نماید.
و حاصل مطلب آنکه: یک عالم و یک مفسّر و یک فقیه هیچگاه نباید بر أمر تعبّدی تکیه زند، و در علم و تفسیر و فتوای خود مراعات احتمال مراحل عالیه و منازل سامیه‌ای را که خود بدان دست نیافته است بنماید، و قرآن و سنّت و اسلام را بر محور تعبّدیّات بگذارد! هر چه علم روز بدان تکیه زد، باید
________________________________________
همان را محلّ تکیه و اعتماد دانست؛ و پویائی فقه و علم در همین است و بس.
بنا بر روش و ممشای این مقاله، از ثبات دین جز اسمی باقی نخواهد ماند
بنابر این روش و مسیر، دیگر ما نه قرآنی داریم و نه سنّتی، و نه فقهی داریم و نه تفسیری. زیرا که اگر بنا شود علوم متغیّر بشری را دخالت درغایات (از عقائد و افکار و اخلاق و کردار) دهیم، دین و شریعت هیچگونه ثباتی نخواهد داشت، گرچه بگوئیم: ما دین و شریعت را ثابت و محترم میدانیم. ولی چون کلید و مفتاح آن را به دست خود داده ایم و هر روز با پیدایش هر قانون و نظریّه‌ای بخواهیم آنها را تفسیر کنیم، و مقتضیات زمان را دخالت در ثبات و أصالت مذهب دهیم، یکسره فاتحه نه تنها اسلام بلکه همه شریعتها را خوانده ایم.
سرّ این مطلب آنست که: علوم بشری به هر قدر که بالا رود و تا هر
________________________________________
اندازه‌ای که اوج بگیرد محدود است و مقیّد؛ و قابل آنست که از آن، علمی بالاتر بیاید، و عالیتر و راقیتر پا بعرصه میدان بگذارد.
شاهد بر این آنست که تمام علومی که یکی پس از دیگری آمده و هر کدام ناسخ و از بین برندۀ علم پیشین بوده‌اند، در زمان طلوع آن علم که هنوز کوکب طلوعش در آستانه غروب، زیر افق پنهان نشده بود، دارندگان آن علم از آن چیزی را بالاتر و بهتر تصوّر نمیکردند و کسی هم نمیتوانست آنان را الزام کند، چون خودش به علم برتر دست نیافته بود؛ امّا همانکه آن علم ناسخ ظهور کرد، علم منسوخ جزو کهنه پاره‌ها و مسائل خرافیّه حتّی در نزد طرفداران آن به شمار میرفت.
امروز که الکترون از بدیهیّات علم شیمی و فیزیک به شمار میآید، برای ماست فقط؛ آنهم برای امروز ما نه فردای ما.
همین فردا که در این باره بشر به کشف دقیق و عمیقتری برسد و اصولاً اصل ذرّاتی را بدینگونه انکار کند و با تجربه و آزمایش، عجائب دیگری را از ذرّه برای ما بشکافد آنوقت ما بر فکر دیروز خود لبخند میزنیم و خود را بر ایقان و اثبات و اصرار دیروز تمسخر میکنیم.
علوم تجربی نمیتواند تعبّد را از میان بردارد
( اینجای مطلب و آنچه در ذیل می آید خیلی مهم است بیشتر دقت شود لطفا )
دین و شریعت حقّۀ إلهیّه از جانب خداست، و دارای أصالت و واقعیّت است، و تحقیقاً تعبّدیّات آن هزار برابر أوامر و منهیّات بدیهیّۀ آنست. و معنای دین غیر از این چیزی نیست که: از جانب علم مطلق بر انسان و بشری که علمش نسبی است و هر روز از درجه قابلیّت رو به فعلیّت میرود، نازل شده است.
در اینصورت بشر ابداً با تمام علوم و دانشهای تجربی، از مکانیک و فیزیک و طبیعی، و انسان شناسی و جامعه شناسی، و زمین شناسی و گیاهشناسی، و حیوان شناسی و زیست شناسی، و شیمی معدنی و شیمی آلی، و هیئت و غیرها یارای آنرا ندارد که بتواند دست به عالم ربوبی زند، و در
________________________________________
اسرار خلقت و پنهانیهای بیشمار که گرداگرد او را احاطه کرده است محیط گردد؛ و تعبّد را از میان بردارد. مگر آنکه بگوئیم: ما به علم مطلق دست یافته ایم؛ و اینهم نادرست است.
تمام حکماءِ دیروز و دانشمندان امروز تا دم مرگ در تکاپویند، و در آنوقت اعتراف دارند که: دستشان از دانش تهی است، و از اقیانوس اسرار و علوم بقدر قطره‌ای هم دهانشان سیراب نشده است.
اوّلین چیزی را که علوم تجربی امروز انکار میکند وجود فرشته است، وجود جنّ است. چون نرسیده‌اند انکار میکنند. میگویند: ما چیزی را که ندیده ایم، نمیتوانیم باور کنیم.
فردا همین علوم تجربی اگر موفّق شدند ملائکه و شیاطین را ببینند آنوقت اقرار میکنند.
حکمای إلهی و رِبّیّونِ مطّلع بر حقائق و اسرار و عارفان به حریم قدس و أمان خداوندی، طبق آیات قرآن که آورنده‌اش مطّلع بر غیب و پنهان، و ظاهر و آشکارا بوده است، از وجود فرشتگان و شکل و شمائل آنان و مأموریّت و وظیفۀ ایشان، و از وجود جماعت جنّ و اشکال و اصناف آنها، مانند آفتاب روشن برای ما بیانها دارند.
ما مگر دیوانه ایم این حقائق را نادیده بگیریم آنوقت بگوئیم: چون علم جنّ شناسی هنوز در دانشگاههای اروپا و آمریکا برقرار نشده است ما هم قبول نداریم؟!
توغّل در دانشهای مادّی بطوریکه مادّه را با تمام آثار و خواصّ شگفت انگیزش أزلی و أبدی بداند، و آنگاه انکار عالم عِلوی و فرشتگان و نور مطلق حضرت خالق عالم حکیم و شاعر و واحدی را که در تحت نظر و ارادۀ مستقیم و واحد خود عالم را بگرداند، جز مادّه پرستی چیزی نیست. فلاسفه
________________________________________

مادّی دارای همین مکتب بوده‌اند.
طبیعیّون سابق و مادّیّون امروز هم در برابر إلهیّون همین را میگویند، یعنی مکتبشان همین را میگفت و میگوید.
ایمان به غیب و فرشتگان عالم عِلوی، شرط تقوی و رستگاری است
قرآن، کتاب حکیم و محکم و زبان بدون واسطۀ خالق حکیم، شرط یقین و فلاح را ایمان به غیب میداند.
الٓمٓ * ذَ'لِکَ الْکِتَـٰبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَـٰوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَـهُمْ یُنفِقُونَ * وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولَـئِک عَلَی هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
«ألف لام میم، آنست ای پیامبر کتاب وحی مُنزل الهی که لا رَطْبٍ و لایابِسٍ إلاّ فیه؛ در آن کتاب شکّی نیست؛ و هدایت است برای متّقیان.
متّقیان آنانند که ایمان به غیب آورند و نماز را بر پا دارند و از آنچه را که ما به ایشان روزی داده ایم انفاق کنند. و آنانند که ایمان آورند به آنچه را که بر تو نازل شده است و به آنچه را که بر قبل از تو نازل شده است و به آخرت (سرای ابدی و عالم علوی و بهشت و دوزخ و نتیجۀ أعمال و حضور در موقف قیامت و در پیشگاه حضرت أحدیّت و طلوع جمال و جلال حقّ، و فرشتگان و حوریان و ملائکۀ عذاب و...) البتّه و البتّه یقین شدید و أکید داشته باشند.
ایشانند فقط آنانکه هدایتی از سوی پروردگارشان بدانها رسیده است و ایشانند فقط رستگاران.»
در این آیات بطور صریح، شرط سعادت ابدی را ایمان به غیب و عالم علوی و آخرت و تعبّد محض در برابر ما أنزلَ الله میداند، و بلافاصله غیر از این
________________________________________
افراد را کافر میشمرد؛ و بر ختم دلها و گوشها و پرده و حجاب بر روی چشمهایشان حکم مینماید، و ایعاد به عذاب عظیم میدهد:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَآءٌ عَلَیْهِِِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ عَلَی سَمْعِهِمْ وَ عَلَی أبْصَـرِهِمْ غِشَـوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَِابٌ عَظِیمٌ.
«حقّاً و تحقیقاً آنانکه بدین گفتار ما (از ایمان به غیب و اقامه نماز و إیتاء زکوة و ایمان به تمام آنچه را که بر تو و بر پیامبران پیش از تو فرود آمده است، و به آخرت و عالم علوی و فرشتگان) یقین ندارند کسانی میباشند که کفر ورزیده‌اند و برای آنها تفاوتی ندارد که تو آنها را بترسانی و یا نترسانی! آنها ایمان نخواهند آورد. خداوند بر دلها و بر گوش آنان مُهر زده است و بر روی دیدگانشان پرده و حائل فرا گرفته، و از برای ایشان عذاب عظیمی است.»
قرآن کریم، ایمان به فرشتگان و عالم علوی را که روز جزاست از بِرّ (نیکی) میشمرد:
لَیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَـکِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ وَ الْمَلَـئِکَةِ وَ الْکِتَـٰبِ وَ النَّبِیّـینَ.
«تنها گرداندن شما چهره‌های خود را به سوی مشرق و مغرب، نیکی و خوبی نیست! ولیکن نیکی و خوبی آن کسی است که: ایمان به خدا و آخرت و فرشتگان و کتاب وحی (قرآن) و حقّانیّت پیامبران بیاورد.»
اتقان و إحکام کتاب الهی در آنست که ابدی و جاوید باشد. معانی و مفاهیمش در وزش بادهای الحاد و کفر و طوفانهای زندقه و شبهه، استوار بماند. دست تصرّف ملحدان نتواند در آن دگرگونی ایجاد کند؛ و غبار وخیم، و
________________________________________
غَیم تاریک نفوس شیطانی و وساوس إنسی، بر روی چهره رخشانش گرد نسخ و ابطال را بپاشد.
معنای تصرّف در معانی آیات قرآن، و رفع ید از ظهورشان بدون قرینۀ یقینیّۀ نقلیّه و یا عقلیّه، اجتهاد در اصول دین است؛ نه اجتهاد در فروع دین.
اجتهاد در اصول دین غلط است؛ و اجتهاد در فروع دین باید از موازین شرعیّه که حاملان آن خصوص فقهاء هستند تخطّی و تجاوز نکند.
تصرّف در مفاهیم آیات قرآن بر أساس مِتُد پویائی و رنسانس، که از مقاله مزبوره دستگیر میشود، نه تنها نسخ قرآن است، بلکه مسخ قرآن است.

شهاب الدین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

و البته ایشان در پاورقی کلامی از مهندس بازرگان و کلامی هم از دکتر سروش نقل میکنند که اون رو هم برای شما میارم : ( عین کلام ایشان : )
در اینجا لازم است عبارتی را که در تعلیقه ص 58 از کتاب راه طی شده ذکر کرده است بیاوریم مولف کتاب که خود از مخالفان فلسفه و حکمت یونان است میگوید
در اینجا بطور معترضه گفته شود که برای بشر دین و علم در عین ارتباط و احتیاجی که بیکدگر دارند لازم است هر یک استقلال خود را حفظ کنند . مطالب و احکام دین هر قدر با بصیرت و دقت و روی موازین علمی شناخته شود و عمل گردد البته بهتر است ولی چون علم قهرا دچار اشتباه و نقص است و دائما در حال اصلاح و تکمیل میباشد نمیتواند ملاک قاطع ثابت دین باشد ( داخل پرانتز عرض کنم کریمی جان که من هم دائما در صدد بیان همین مطلب بودم ) و دین را نباید در قالب معلومات زمان اسیر و میخکوب کرد "پایان
این گفتار بسیار روشن و صحیح است اما گفتار صاحب مقاله بسط و قبض ( دکتر سروش ) درست مخالف این است او صریحا میگوید
دین و علم مانند دو وارده فکری و مانند دو میهمان هر کدام در دیگری اثر میگذارد و علم هندسه دین را عوض میکند و بطور کلی ثبات و اصالتی در معلومات دینی نیست . و پیوسته بر عهده علماست که هندسه تفکر دینی خود را با هندسه معلومات روزانه و علوم جدیده تطبیق دهند پایان گفتار علامه طهرانی
و نکته جالب اینجاست که دکتر سروش (علیه ما علیه ) هنوز جوابی به 10 اشکالی که علامه به ایشان وارد کرده نداده اند .
و من با افتخار عرض میکنم که در مورد مسئله رابطه علم ودین ( که شما اینقدر به ما خرده میگرفتی ) پیرو نظر علامه طهرانی رضوان الله علیه هستم .
والسلام علی عباد الله الصالحین ...

با سلام
از اینکه وبلاگ بنده باعث شد شما در تکاپو باشید و به کتب بزرگان سر بزنید و اثبات کنید و ... خیلی خرسندم

ولی اینکه چون اسم علامه طهرانی رحمه الله علیه را می آورید و خود را وابسته به نظر ایشان می دانید و .. و از طرفی نام دکتر سروش را این طرف قضیه می آورید و میخواهید بنده بین «صفر و یک» قرار بگیریم و ... خودش مغالطه ای آشکار است

علامه طهرانی ره و تابعینشان اگر می گویند ما با نگاه علم زده روز سراغ دین فهمی نرویم اینکه حرف ما نبود!!

برادری که مرغتان یه پا دارد!
شما از مقاله بنده به این نتیجه رسیدید که ما سراغ علوم می رویم سپس به متون مقدس برمی گردیم و آنها را توجیه و تاویل می کنیم؟!!!

خیلی خسته شدم از بحث باشما جناب شهاب الدین همان یوزالعلما
شما را به محصولات آیت الله خامنه ای و آیت الله لاریجانی ارجاع می دهم دیگه بس کنید آنچه این برزگواران از علوم انسانی اسلامی اراده کرده اند با آنچه شما فهمیده اید و برایش شاهد مثال از علامه طهرانی ره می آورید فرق می کند دست از سرما بردار جوان!!

علامه طهرانی نیز کسی هستند که خود با معارف بر آمده از فلسفه یونان و عرفان ابن عربی آیات الهی را تاویل و توجیه می کنند
بنگرید به معاد شناسی تالیف ایشان.

یاحق

شهاب الدین جمعه 20 آبان 1390 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام اگر موجبات ناراحتی شما را فراهم آوردم عذر می خواهم بنده خودم چند بار در کامنتهام گفته بودم که من ممکنه سخن شما رو اشتباه برداشت کرده باشم ولی در واقع به نظرم عامل طولانی شدن بحث خودتون هستید چون همون اول راست و پوست کنده منظورتون رو توضیح ندادین و بجای اون به حرفهای من اشکال میکردید
برادر عزیز !! سوادی که ندارم ! دعا بفرمایید همین 4 کلمه ای هم که بلدیم موجب این نشود که نفسمان احساس کند آدم بزرگی است ! ( افضل الاعمال الجهاد و افضل الجهاد جهاد النفس )
ان شا ء الله مزاحمتهای ما را خواهید بخشید
به هر حال ما به شما به عنوان برادر ایمانی و یک موجود متفکر!! علاقه داریم شما بنده رو میشناسی و میدانی که ( بحمد الله ) اهل فخر فروشی نیستم که بخواهم کسی را در یک بحث به هر قیمتی مغلوب کنم ...
( رب اغفر و ارحم و انت خیر اراحمین )
و من الله التوفیق ...

باسلام
اینکه بنده گلایه کردم به خاطر نحوه ورود و خروج شما در بحث بود نه به شخصیت گلتان که مانیز ارادتمندیم.

شهاب الدین جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:13 ب.ظ

در ضمن کریمی جان حرف اول وبلاگت رو هم خوندم مقصودت از جلسات چیه ؟ شما جلسات دینی و پاسخ به شبهات دارید با جوانان ؟
یا حق ...

بله بلطف حضرت حق یه جلسه ای داریم که البته جریان وب با آنچه در حرف اول آمده کمی تغییر کرده. مثلا همین بحث روان درمانی و برخی دیگر در جلسه مطرح نشده است ولی دوستان پیگیر وبلاگ هم هستند و مستقلا در نقد و نظر شرکت می کنند، بنگرید به نظرات یادداشت غریزه جنسی.
فعلا موضوع جلساتمون "آرزو" است که با مبنای روایات پیش می رود، با دعای دوستانی همانند شما امید دستگیری حضرت حق را دارم.
یاحق

فرخ زادنیا جمعه 20 آبان 1390 ساعت 04:23 ب.ظ http://hekmatemoghani.mihanblog.com

سلام خدمت دوست گرامی جناب کریمی
نمی دانستیم که وب داری وگرنه همیشه سر می زدیم
مطالب راهگشا و خوبی نوشته ای
اما بهتر است موضوع بندی کنی تا دسترسی به آنها آسان تر شود
موفق و منصور باشی چون منصور

غافل از خود شدم و کوس انالحق بزدم
همچو منصور خریدار لب دار شدم

سلام علیک
آقای فرخزاد عزیز

بله موضوع بندی لازمه که ان شاءالله قرار انجام بشه
فقط گذاشته بودم یه چند ماهی بگذره بعد
ممنون از لطف حضرت شما

امیدوارم از این غفلتها نصیب ماهم بشه!
یاحق

علیرضا دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام خدمت استاد عزیز

واقعیتش این مطلب را ۲ بار خواندم تا متوجه موضوع بشم(البته نظرات هم نیاز به خوندن دوباره بود) !!
و اینکه جز خواندن نظرات و مطلب نمیتوانم نظر خاصی بدم چون خیلی تخصصی بود !
دوستمون آقا شهاب هم که بقدری حوزوی کامنت میزارند که همه را حوزوی میپندارن !
اقا کریمی اگر این مبحث رو تو جلسات ادامه بدید ممنون میشیم چون واقعا نیازمند توضیحه.
ممنونم

با سلام
چشم آقا علیرضای عزیز
بزودی از شبکه مکتب
حداقل برای یک جلسه هم شده
توضیح داده می شود
ممنون

شهاب الدین سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 11:15 ق.ظ

من از دوستمون آقا علیرضا هم عذر می خوام بله درسته البته شاید علتش این باشه که بنده به طور نا خواسته مخاطبم رو فقط آقای کریمی می دونستم !!
ان شاء الله موفق باشید ...

مهدی پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 07:38 ب.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام بالاخره کامپیوترم درست شد خیلی دلم براتون تنگ شده بود در رابطه با این موضوعی که مطرح کردید من جدیدا یک کتاب خونده بودم این روش از زمان های بسیار دور مرسوم بوده ولی به دلیل پیدایش پزشکی نوین که بر گرفته از جهان بینی نیوتونی و فلسفه جزیی نگری است کمکم کمرنگ شده است پزشکی جدید انسان را یک ماشین فرض میکند و برای هر قسمت از بدن یک متخصص داریم ولی اصلا به شعور کل ( روح ) توجهی ندارد ولی این روش درمانی مورد نظر شما اکنون با نام پزشکی ( هومیوپاتی ) دوباره قوت گرفته و موجب شگفتی پزشکی نوین شده جالبه بدانید که در کشورهای اروپایی این روش درمان کاملا به رسمیت شناخته میشود و تحت بیمه قرار گرفته فکر کنم همین مقدار برای شروع کافی باشه به وبلاگ من هم سر بزنید ضرر نمی کنید

سلام
به به آقا مهدی عزیز
حتما
لطف کردی

ابن خلدون پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام
حالا ما آمدیم و نقبی به درون زدیم و نیازهایی را که در لایه های زیرین ناهشیار نهان شده است کشف و برملا کردیم خوب با این نیاز ها چه کنیم دسته ای قابل رفع شدن هستند ولی دسته ای دیگر از نیازها را به دلیل شرایط فرهنگی و اجتماعی نمی توان بر طرف کرد و تبدیل به عقده شده است با این عقده ها چه کنیم که اگر در جهت رفع این ها برآیین خود باعث عقده های جدید و بدتری میشوند پس بهتر است بسازیم و بسوزیم

زمانی که برای بر طرف کردن علت نیاز به علتی دیگر داریم و آن علت فراهم نیست چاره ای جز پرداختن به معلول نداریم.



سلام
شناخت نیاز خودش نصف راه برطرف کردن نیاز است
فقط پرداختن به معلولها در جایی که دستوری از شرع نرسیده
خود عامل عقده شدن نیازهاست و وقتی نیازی عقده شد فوران می کند و در صحنه سیاست و اجتماع خود را نشان می دهد و موج سازی می کند و من و امثال شما را با خود می برد....
بنظر شما این امر در جامعه ما وضوح ندارد؟!
ممنون

ابن خلدون پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 07:57 ب.ظ

بازم سلام
در داستان شاه و کنیزک نکته زیبا و بسیار مهمی مطرح شده و آن زیبایی صورت است زیبایی جسم انسان ، واقعا چه اتفاقی میافتد که انسان مجذوب زیبایی انسان دیگر میشود ما همگی به دنبال کسی هستیم که عمیق باشد به قدری عمیق که بتونیم درون او سیر و سلوک کنیم ولی خوب درون انسانها را نمی توان با چشم دید و معمولا بیشتر ما ابتدا به صورت افراد نگاه میکنیم اگر زیبا باشد به او نزدیک میشویم یعنی عامل اول زیبایی افراد است چرا اینگونه است؟

بعد به نظر شما بین زیبایی بیرون و درون رابطه عکس وجود دارد ؟ (یعنی انسانهایی که نعمت زیبایی درون دارند از زیبایی بیرون بی بهره اند)

این زیبایی صورت چه خاصیتی دارد که تا وقتی بود کنیزک به خواسته های پادشاه بی اعتنا بود با اینکه پادشاه میتوانست همه چیز در اختیار او قرار دهد ولی کنیزک عاشق زیبایی جوانی فقیر بود و این عشق و معرفت صرف چیز بیهوده ای شد چون زیبایی جوان موجب مرگش شد مانند گل زیبایی که آنرا میچینند

انسان های زیبا شکار میشوند بخاطر سؤ استفاده از زیباییشان
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود

این موضوع به واقع در جامعه ظهور دارد بعضی ها خودشان مقصر شکار شدنشان هستند.


سلام و تشکر از حضور شما

ما درون کسی سیر و سلوک نمی کنیم!

زیبایی کماله و انسان کمال جو
انسان در مقابل هر کمالی ذاتا متواضع و مجذوب است اگرچه ظاهرا خودش رو نگه می داره

من بین زیبایی درونی و بیرونی همواره رابطه عکس نمی بینم زیبایی رو خدا خلق می کنه و البته بستری است برای امتحان خود شخص زیبا و کسی که او را می بیند
شخص زیبا به خود مغرور میشه و گمراه
بیننده زیبایی هم زیبایی را از آن خدا نمی بینه و از خدا دور می شه

ماجرای زیبایی ماجرای عجیبی است ما اگر جمال حق را مشاهده کنیم مجذوب و خاضع او خواهیم شد طوری که دیگر هیچ لذتی جز رویت او ما را سیراب نخواهد کرد
رزقنا الله و ایاکم
خیلی ممنون آقا و یا خانم ابن خلدون!

psychologist پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام به نظر من از جمله مواردی که در کشور ما به آن توجه نمی شود اوقات فراغت است
فراغت به‌معنای آسودگی و آسایش است، که معمولا در مقابل اشتغالات و درگیری‌های روزمره، که نوعا موجب خستگی می‌شود، به‌کار می‌رود. دومازیه جامعه‌شناس فرانسوی و مؤلف کتاب "به‌سوی یک تمدن فراغت"، معتقد است که اوقات فراغت، عبارت از مجموعه فعالیت‌هایی است، که شخص، پس از ارزشیابی تعهدات و تکالیف شغلی، خانوادگی و اجتماعی، با میل و اشتیاق به آن می‌پردازد و غرضش استراحت، تفریح، توسعه دانش، به‌کمال رساندن شخصیت خویش، به‌ظهور رساندن استعدادها و خلاقیّت‌ها و یا مشارکت آزادانه در اجتماع است.

ویژگی‌های اوقات فراغت
با بررسی تعاریفی که از اوقات فراغت ارائه شده است، می‌توان دریافت که بارزترین ویژگی‌های اوقات فراغت عبارت‌اند از:
1) جدا بودن وقت فراغت از کار و مسئولیت‌های دیگر؛
2) وجود میل، فعالیت‌های دلخواه و در نهایت، داشتن حق انتخاب؛
3) نداشتن انگیزه و نفع اقتصادی.

کارکردهای اوقات فراغت
مجمومه کارکردهایی را که می‌توان برای اوقات فراغت بیان کرد، عبارت‌اند از:
• استراحت و رفع خستگی؛
• تفریح؛
• آسایش روحی و روانی؛
• رشد فردی و اجتماعی؛
• رشد شخصیت؛
• نقش فکری و فرهنگی؛

در کنار همه ارزشمندی‌ها و اثرات مهمی که از اوقات فراغت انتظار می‌رود، به‌دلایلی، بررسی‌ها و مطالعات انجام‌شده در ارتباط با بزهکاری‌ها، حاکی از آن است که در غالب موارد، انحرافات اخلاقی و آسیب‌پذیری‌های اجتماعی با اوقات فراغت و ... همبستگی دارد. برخی از این دلایل، عبارت‌اند از:
- عدم ایجاد نگرش مثبت در اذهان نسبت به اوقات فراغت؛
- نبودن برنامه‌های آموزشی و توجیهی در حسن بهره‌وری از فرصت‌های آزاد.

لذا باید توجه داشت که اگرچه اوقات فراغت می‌تواند بستر مناسبی برای آسیب‌پذیری اجتماعی باشد؛ اما در صورتی‌که از آن به‌شکل مطلوب استفاده شود، نه‌تنها از هرز رفتن نیروها جلوگیری می‌شود؛ بلکه با شرکت در فعالیت‌های سازنده فردی و گروهی در نتیجه کار و فعالیّت، ضمن احساس مفید بودن و اعتماد به نفس در فرد، عملا نقشی بازدارنده از بزهکاری‌های اجتماعی را خواهد داشت.

با تشکر از شما دوست عزیز که بستری را برای طرح پیشنهادات فراهم آوردید. ( اوقات فراغت خوبی داشته باشید)

سلام
تشکر از شما
باید عرض کنم بحث اوقات فراغت و تفریح بسیار بحث مهمی است.
که در روایات اهل بیت علیهم السلام به آن توجه شده است.

بله فراغت بدون کار نیز یعنی انحراف و خمود.
ولی فراغت و تفریح با وجود کار حرفه ای یعنی رشد و تکامل فرد.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد