حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

حقیقت جو

از ابرها بگذر؛ آسمان باقی است...

اثبات وجود خدا (به بیان فلسفی)*

اَفِی اللهِ شَکٌّ فاطرِ السَّمَاوَاتِ وَ الارضِ؟! (ابراهیم ۱۰)


اگر تصدیق کنیم که در جهان واقعیتی وجود دارد...

آنگاه چاره‌ای جز پذیرفتن این مطلب نداریم که :

واقعیت تصدیق شده در تحقق و وجودش یا به خود پایدار است و یا تکیه بر واقعیتی دیگر دارد.(آیا صورت سومی تصور می شود؟!)

در هر دو صورت به حقیقتی مستقل و بی نیاز اذعان نموده ایم، که آن حقیقت در لسان ادیان خدا/ الله/ GOD نام دارد!

حال اگر کسی نخواهد بپذیرد که واقعیتی درجهان وجود دارد؛ در این صورت در سلک سوفسطائیان و شکاکان درآمده و دیگر هیچ بحثی با او معنا نخواهد داشت.

در مورد اصل برهان و اینکه با توجه به متن چرا نمی شود با یک سوفیست یا شک‌گرا(سپتی سیست) یا لاادری گرا(آگنوستی سیست) به بحث نشست؟ می توانید نظر خود را درج کنید.

*توضیح: این برهان که به "برهان صدیقین" معروف است صرفا جهت اثبات اصل وجود خداست. البته همین برهان مقدمه بسیار محکمی برای فهم و تصدیق  صفات خداوند می باشد....

نظرات 13 + ارسال نظر
++mahdi چهارشنبه 12 مرداد 1390 ساعت 02:49 ب.ظ http://extreme.loxblog.com

آخ جون متافیزیک

سلام آغاز ماه بندگی رو تبریک عرض میکنم

1- از آنجا که یک گزاره دینی در مورد امور واقع نیست که بتوان با شواهد آن را سنجید ، زبان دین از نقطه نظر اثبات گرایی منطقی « بی معنی » است.

2-اگر شما خدا را قبول کنید ، منطقی است که واجب الوجود بودنش را هم بپذیرید ؛ اما شما مجبور نیستید که خدا را قبول کنید.

باسلام
همانطور که فرمودیدید این بحث متافیزیکی است نه فیزیکی حال آنکه پوزیتیوستها قصد تعمیم روش فیزیکی بر دیگر علوم بودند و انگاره همسانسازی متد علوم را در سر می پروراندند . نه باید! بین روش اثبات پذیری فلسفه و علوم تجربی خلطی صورت بگیرد، در فلسفه برای اثبات گزاره ای باید آن گزاره را به بدیهیات برسانی و بدیهیات گزاره هایی هستند که به ناچار تصدیق شدنی هستند و فهم هر گزاره دیگری مبتنی بر آنهاست ...... ولی راه مبتنی بر شواهد و ... است.
بله بنده مجبور نیستم خدا را قبول کنم....
ولی هیچگاه نمی توانم خدا را انکار کنم! (تامل خیلی زیاد!) و این راز حرکت به سوی اوست.....

++mahdi پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام

مکتب پوزیتیویسم منطقى که زمانى طلایه دار عرصه اندیشه بود اکنون به دشنام فلسفى بدل شده است. شاید بیشترین انتقادات در تاریخ اندیشه بر این مکتب وارد شده و البته شایسته این انتقادات نیز بوده اند اما نادیده گرفتن آنها در گسترش فلسفه علم و تمام آموزه هاى آنها را به یک چوب زدن، بى انصافى است.

یکی از استدلال هایی که بر وجود خدا دلالت دارد و می توان آنرا یکی از پرکاربردترین و محبوب ترین استدلال ها دانست « برهان صنع » است که توسط نظریه تکامل تدریجی به چالش کشیده شده است.
« انتخاب طبیعی » داروین توضیحی جایگزین را برای نظریه صنع ارائه میکند . که در آن نیازی به وجود یک طراح خارجی نیست . با این دیدگاه می توان جهان را نه به مثابه یک ماشین بزرگ، بلکه به صورت فرایندی از تنازع و مرگ در نظر گرفت که در آن بهترین و قویترین ها قادر به بقا و انتقال ژن خود به نسلهای بعدی هستند که به صورت تدریجی باعث تکامل انواع موجودات می شود تطبیق پذیری( adaptation) برای بقا نقشی کلیدی در ایجاد اشکال بسیار پیچیده حیات ایفا میکند که قبلا به صورت کار معجزه آسای یک صانع ، یعنی خداوند ، توصیف می شد.

چالشی دیگر که توسط دیوید هیوم فیلسوف تجربه گرا (1776-1711) مطرح شده از این قرار است :
با داشتن یک جهان محدود و زمان نا محدود ، هر ترکیبی از چیز ها می تواند بوقوع بپیوندد .
آنهایی که هماهنگ با هم کار میکنند ، ادامه یافته و بقیه شکست خواهند خورد . بنابراین همه آنچه که ما امروز شاهد آن هستیم تنها موارد موفق هستند .

با سلام
برای دیدن نقد نظریه جناب داروین به آثار اعتقادی مرحوم مطهری مراجعه کنید(برهان صنع و تکامل میتوانند باهم منافات نداشته باشند)

بحث ما برهان صدیقین است لطفا در این مورد سخن بگویید.

اون بحث جناب هیوم هم منافاتی با وجود خدا (تا آنجایی که شما تبیین کرده اید) ندارد.
با برهان صدیقین چطورید؟

جوان پنج‌شنبه 13 مرداد 1390 ساعت 05:37 ب.ظ

بنده با پاسخ شما به سوال اول موافق نیستم. به نظر می رسد که با برهان صدیقین ما مجبور هستیم که موجود واجب الوجود را قبول کنیم و بعد :
1- یا می پذیریم که خدایی که دین معرفی می نماید تنها موجودی است که می تواند به واجب الوجود وصف شود.
2- یا با اثبات واجب الوجود اجبارا پذیرفته ام که او خالق من است و اجبارا پذیرفته ام که او تنها خالق است که الزاما خواهم پذیرفت که خداوند دین وقتی می تواند خالق من باشد (که ادعائا هست) که واجب الوجود باشد پس حال که ادعا داریم که خداوند خالق است و خالق من تنها می تواند واجب الوجود باشد پس خداوند واجب الوجود استو

بنده فکر می کنم اشکال اصلی باید متفاوت تقریر شود و آن این که پذیرفتن این که منابع دینی درباره خدای دین ادعای صحیحی دارند که خالق است یا خیر می تواند مورد شک باشد. یعنی من اختیار دارم که بپذیرم که خدایی که دین برای امضای اصالت دین ادعا می نماید خلاف واقع است و دین خلاف گفته است یا اینکه دین درست گفته و خدای دین همان خالق است. اگر بگویم که خالق است پس واجب الوجود است و اگر بگویم دین ادعای خلاف واقع نموده است پس واجب الوجود نیست.

خلاصه سخن :

خدای ادعایی دین الزاما واجب الوجود است زیار که خالق است و تنها خالق واجب الوجود است.

ادعای دین اختیارا قابل قبول یا رد است که خداوند دین همان خالق است.

امیدوارم درست مطلب را رسانده باشم

با سلام
1-ببینید اینکه ما می گوییم "حاصل این برهان تصدیق به وجودی مستقل و بی نیاز است" ربطی به اجباری بودن پذیرش و یا عدم اجبار ندارد.
بلکه اگر رابطه مقدمات و نتیجه(+چینش خاص) هر استدلالی رابطه علی معلولی باشد(همانطور که در جای خود ثابت شده است) بنابراین طبق آن مقدمه حق، نتیجه نیز حق خواهد بود.
وقتی تصدیق حقی خود را برای ما نمایان نمود وظیفه فلسفه(و دین) تمام شده ،
ولی اینکه بنده مجبور باشم این نتیجه حق را بپذیرم یا نه ربطی به استدلال و فلسفه ندارد.
به قول شریف قرآن: انا هدیناه السبیل اما شاکرا اما کفورا.... ما راه را به او(انسان) نشان دادیم حال میخواهد شاکر باشد (و در این راه قدم بگذارد) یا انکارکرده (و دست از این مسیر بردارد)
2- بحث واقع نمایی متون مقدس هم بحثی مستقل است که به نظر می رسد زیاد ارتباطی با برهان ما نداشته باشد.
اگر شبهه ماند کمی صریح تر بیان بفرمایید تا در خدمت باشم... با تشکر

جوان شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

اگر می گوییم که نتیجه مقدمات بدیهی یقینی است یعنی هیچ انسانی با توجه به مقدمات نمی تواند نتیجه ای غیر از آنکه ما گرفته ایم بگیرد. نتیجه را ما با اختیار خودمان نمی گیریم بلکه کاملا جبری نتیجه گیری می نماییم پس اختیاری نیست که با شنیدن برهان صدیقین (با توجه و التفات) پی به وجود صانع ببریم یا نه، بلکه اجبارا پی خواهیم برد.
اینکه در عمل از او تبعیت نماییم یا به وجود آن ایمان بیاوریم (که ایمان غیر از علم است) در اختیار ماست.

اگر منظورتان از "مجبور نیستم که نتیجه را بپذیرم" از پذیرش همان ایمان است آری اما اگر منظورتان علم به نتیجه است خیر، مجبورم.

سلام
منظورم از "مجبور نیستم که نتیجه را بپذیرم" اینکه:
می توانم پاروی حق گذاشته
و از تصدیق آن استنکاف کنم
و در صحنه عمل به آن بی اعتنا باشم

ایمان هم میوه علم است و انکار میوه جهل.

ظاهرا مشکل حضرتعالی در فرق میان اجبار قانونی و اجبار تکوینی است.

++mahdi شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام
۱-ضعف اساسی استدلال های وجود خدا آنست که می خواهند نشان دهند که اعتقاد به « وجود خدا » دلیل عقلی دارد ، به جای آنکه روشن سازند که اصولا چرا مردم به « خدا اعتقاد دارند »

2- درجه نهایی معرفت خداوند از سوی انسان این است که جوهر و عرض ، محسوس و معقول موجودات را بشناسد و بداند که همه آنها به وسیله خداوند متعال ایجاد و خلق شده اند و نابودی تمام آنها خللی به بقای او وارد نمی سازد در حالی که بقای همه آنها بدون وجود او ممکن نیست و لذا رسول اکرم (ص) فرمود: « در وحدانیت خدا فکر کنید اما در ذات او تفکر ننمایید.» ( میزان الحکمه:65/6)

ولی برهان صدیقین ، بدون توجه به پدیدهای عالم و افعال خدا و فقط با توجه به اصل وجود و تقسیمات آن ، واجب الوجود به اثبات می رسد

ملا صدرا می گوید : « ... راه صدیقین است که برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق گواه نمی آورند ، بلکه از خود او بر وجودش گواه می آوردند و از ذات بر صفات و از صفات بر افعال پی میبرند »

3- به نظر شما افرادی همچون ملاصدرا بر خلاف امر پیامبر عمل نکرده اند؟

با سلام آقا مهدی عزیز تلاش فکری ات را در این زمینه تحسین می کنم.
اولا - بله که دلیل عقلی در اثبات حضرت حق وجود دارد و گاهی این دلایل عقلی به قدری واضح است که حتی نیاز به فکر کردن هم ندارند همچون برهان صدیقین

ثانیا - آنجا که فرموده ان در ذات او تفکر نکنید منظورشان این بوده که نمی توانید به چیستی و چگونگی ذات حق پی ببرید (چون خدا چیستی ندارد و هستی محض است) و چیزی جز تحیر و حتی دیوانگی نصبتان نمی شود

ثالثا - برهان صدیقین در صدد اصل وجود خداست و نه چیستی حقیقت ذات او و امثال مرحوم صدرا به این امر واقف بوده اند ضمن اینکه خود رسول خدا نیز بر وجود خدا از آن پیر زن دلیل خواسته بودند و ...

رابعا - البته اصل اینکه آیا ورود به بحث اثبات خدا درست است یا نه ؟ اگر درست بوده چرا قرآن وارد نشده؟ بحث شیرینی است و ریشه در همان آیه شریفه دارد افی الله شک؟!
با تشکر مهدی جان

جوان یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 03:44 ق.ظ

پذیرش نتیجه ای که ذاتی مقدمات بدیهی اش یا تصدیق شده اش است تکوینا اجباری است. ما نمی توانیم از پذیرش آن سرباز زنیم، شاید از عمل به آن ولی نه از قبول آن.

ما همینکه می شنویم که x=y و بعد می شنویم که y=z و نتیجه آن که z=x را می گیریم، هیچ اختیاری در رد و یا قبول آن نداریم. تکوینا

موافقم
پس شما هم منطق و استنتاجات منطقی را قبول می کنید.
البته
مباحثی همچون اینکه آیا رابطه مقدمات و نتائج علی معلولی و یا تلازم اعم و یا علت استعدادی باشد و مفیض نتیجه همان عقل فعال و یا چیز دیگر و ... و به طور کلی این بحث که آیا معرفت ساخته ماست یا افاضه حق بحثهای مفصلی است که در جای خود باید مورد بحث قرار بگیرد ولی فی الجمله میتوان این مطلب را قبول کرد که انسان نمی تواند از یک بحث منطقی ؛ صریح ؛ بین ؛ فرار کند....

جوان دوشنبه 17 مرداد 1390 ساعت 03:45 ق.ظ

بنده با حرف آقا مهدی مخالف هستم. تقریبا با اکثر حرف های مطرح شده (در اینجا)

فعلا همین را می گویم که ادله اثبات وظیفه ای غیر از اثبات ندارند و نمی خواهند به ما بگویند که دلیل اعتقاد مردم به خدا چیست. شاید مردم به خاطر خواب به چیزی عقیده مند شوندُ اینکه نمی تواند ادله ما را خدشه دار کند.
اگر همه به خاطر خوابی مسلمان شوند، اسلام زیر سوال نمی رود.

درضمن، ایمان غیر از علم است. ببینید، وقتی که شما می دانید که 2*2=4 نمی گویید ایمان دارم، می گویید می دانم. ایمان می تواند هم با علم جمع (!؟) و هم با جهل. هم با حق و هم با خرافه
اگر علم شما فقط در ذهن و بوسیله ادله صرفا ذهنی بود مثل علت و معلول و برهان صدیقین، آنوقت از آنجاییکه علت و معلول یک مسئله ذهنی است، شما می توانید به موجود معلوم از راه برهان نیز ایمان داشته باشید، اگر آن موجود خارج از ذهن باشد.

اما اگر معلوم شما کاملا ذهنی بود مثل علم ریاضی که تماما در ذهن است و (البته ما به ازای خارجی دارد) شما فقط یا علم دارید یا جهل
در حالی که اگر با ادله ذهنی شما پی به وجود موجودی خارج از ذهن بردید می توانید ایمان را هم داخل کنید.

حالا ایمان هم می تواند با حهل و خرافه قاطی شود و هم با علم
ما برای اینکه خرافه گرا نشویم و جاهل نباشبم ایمان خود به خدا را با علم خود به او همراه می نماییم. ادله عقلی کمک می نمایند که از خرافه خلاص شویم.

ببخشید که طولانی شد، گشنه هم هستم نمی تونم خوب بنویسم.
با اجازه رفتم سحری بخورم

++mahdi شنبه 22 مرداد 1390 ساعت 09:16 ق.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام

ای جوان توجه کن!

ایمان یعنی اعتراف و اقرار تصدیق گونه و از روی یقین نسبت به حق و لذا خداوند ایمان و علم را توصیفی واحد کرد و فرمود:« فقط علما از میان بندگان ، خداترس هستند»(فاطر/28) و فرمود :« تنها مومنین واقعی آنهایند که چون ذکر و یاد خدا بر میان آید قلبهایشان می لرزد.»(انفال/2) (لرزش و « وجل » در قلب یعنی ترس و خشیت از خدا از روی یقین )

و از شرایط ایمان کامل آن است که مومن زانی و سارق نباشد.

من چهارشنبه 9 شهریور 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام دوست عزیزم !

برهان صدیقین از برهان علیت استفاده کرده که من دوتا سوال از برهان علیت داشتم.
1- اگر اصل علیت درست است ، علت خود خدا چیست؟
2- از کجا بدانیم که فقط یک علت العلل وجود دارد؟

در ضمن منتظر رد برهان صدیقین هم باش!

سلام

۱- برهان علیت را خوب تصور نکرده اید والا دیگر برایتان سوال از علت علت العلل پیش نمی آمد؛ ضمن اینکه اگر علت العلل علت داشته باشه دیگه علت العلل نیست بلکه علتش همان علت العلل خواهد بود.

۲- از بحثی که در صفات خدا مطرح شد....

مهدی سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 07:44 ب.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام

ازلی بودن ماده پاسخ خوبی در رد برهان صدیقین است .

سلام
توضیح بیشتر لازم است

☻مهدی☻ جمعه 8 مهر 1390 ساعت 01:13 ب.ظ http://extreme.loxblog.com

سلام
من فعلا اون نظریه قدرت مند رو مطرح نمی کنم اگر با این دو تا دلیلی که می آورم قانع نشدید اون موقع از اون استفاده میکنم .

۱- من متوجه شدم که این برهان از ترفندها و حیله های ماحرانه ای استفاده کرده به این صورت که در آغاز با تقسیم بندی که از موجودات ارائه میده یک قانون کلی را در ذهن خوانندگان القا میکند و ذهن خوانندگان را در آن چارچوب محسور میکند چرا ما باید این تقسیم بندی را بپذیریم مگر انها تمام موجودات هستی را میشناسند که این قانون کلی را القا میکنند.
به نظر من برای اثبات خدا به فضای بیشتری نیاز هست نه اینکه با پذیرش یک فرض که نتیجه آن از قبل مشخص است خدا را اثبات کنیم .

۲- در این برهان از قانون علیت استفاده شده و علیت هم وابسته به زمان است و زمان هم که ثابت شده که نسبی است یعنی بستگی به دید ما دارد علیت میگوید هر اتفاقی یک علت دارد یعنی همیشه علت قبل از معلول است اما همه ما می دانیم که با توجه به نسبی بودن زمان ممکن است جای علت و معلول عوض شود یعنی اول علت اتفاق بیافتد و بعد معلول این چیزی است که به آن نسبیت عام گفته میشود و اگر این اتفاق بیافتد همه ما میدانیم که قانون علیت نقض میشود به زبان ساده بگویم قانون علیت فقط در حجمی محدود یعنی روی کره زمین درست عمل میکند و در مقیاس زیر اتمی و کهکشان ها معنا ندارد و یک فرمول زمانی ارزشمند است که در همه جا کاربرد داشته باشد.

با سلام
ظاهرا شما بین ادله فلسفی با ادله فیزیکی استقرائی نتوانستید فرقی قائل شوید.
وقتی یک تقسیم ثنائی مثل این که موجودات یا از جنس آهنند یا غیر آهنی هستند انجام می شود تمام موجوداتی که وجود خارجی دارند بعلاوه هر موجودی که بشود آنرا فرض کرد در تحت این چارچوب قرار خواهند گرفت و الا تقسیم تقسیم عقلی نخواهد بود و به تناقض خواهیم رسید..

شما اگر می توانید موجودی خارج از این تقسیم نام ببرید..
ضمن اینکه فلسفه نگاه عقلی دارد نه تجربی تا با مشاهده و تست موجودات بخواهد به نتیجه برسد

وقتی نتوانید خودتان را بقول خودتان از آن چارچوب خارج کنید پس دلیلی هم برای عدم پذیرش نخواهید داشت مگر استدلال یک فیزیکدان غیر از این است که نظریه را مدلل می کند که پاسخی در نقض آن داده نمی شود؟!

نکته دوم شما نیز مربوط به مطالب گذشته خواهد بود چرا که اصل علیت یک اصل عقلی است و با تجربه قابل تفسیر نیست.
علاوه بر اینکه خود نسبیت هم جدیدا در حال چکش خوردن است خبری را که از حرکت مافوق نور حکایت می کرد دنبال کنید.

اگر علت تامه وجود داشته باشد دیگر معلول از خود و از نیرویی غیر از خود توانایی اینرا ندارد که بوجود نیاید ویا بعدا بوجود بیاید
علت تامه یعنی اگر بود معلول هم باشد در تصور علت تامه دقت کنید
ولی علت اگر ناقص باشد تازمانیکه ناقص است موجد معلولش نخواهد بود.
مسائل فیزیک تجربه ماده نباید با مسائل فلسفه خلط شود...
با تشکر
و با تحسین نسبت به تلاش فکری شما

♠ مهدی ♣ جمعه 8 مهر 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

با سلام هوش و ذکاوت شما هم قابل تحسین است

1- شما فرمودید که اگه میتوانی موجودی نام ببر که خارج از تقسیم بندی باشد قوانین فیزیک کوانتوم ثابت کرده که یک شئی ( مثل الکترون ) میتواند در یک زمان در دو جا حضور داشته باشد یعنی دقیقا مشخص نیست که در یک مکان مشخص وجود دارد یا نه اگر شما توانستید این حالت جدید را در تقسیم بندی برهان قرار دهید حق با شماست وگرنه ... (برای کسب اطلاعات بیشتر به آزمایش گربه شرودینگر مراجعه کنید اگر قانع نشدید منابع دیگری در اختیار دارم)
این تقسیم بندی مثل این است که ما ادعا کنیم که در هستی فقط دو رنگ سیاه و سفید را داریم در صورتی که طیف گسترده ای از رنگها وجود دارد که ما از وجود آنها بی خبریم .

2- چرا شما بین فلسفه و فیزیک ( یا سایر علوم ) اینقدر فاصله قائلید مگه یکی از وظایف فلسفه تفسیر گزاره های علمی نیست؟ اصلا من نمی دانم چه کسی این باید ها و نباید ها را تعیین می کند و برای دیگران و علوم مرز قائل میشود اگر شما به رشته های جدید و علوم جدید نگاهی بیاندازید متوجه میشوید که بیشتر آنها از ادغام علوم مختلف به وجود آمده اند ( مثال: پزشکی هسته ای – مکاترونیک ) آرزوی انیشتین و سایر دانشمندان یگانه سازی علوم است ...

3- شما خوشبختانه به این واقعیت معترفید که فلسفه بر مبنای عقل است حتما هم بهتر از من به محدودیت های عقل و دستگاه تفکر واقفید و میدانید که تصمیم هایی که میگیرد رابطه مستقیمی با اطلاعاتی که در اختیارش است وجود دارد الان هم همه میدانیم که حجم اطلاعات بشر چندین برابر شده پس چرا باید از یک سری برهان هایی که 500 سال پیش بر اساس اطلاعات محدود گفته شده و تا حالا هزاران مشکل پیدا کرده اند دفاع کنیم ؟

4- در ضمن زیاد از پیدا شدن ذرات سریع تر از نور و چکش کاری قوانین فیزیک خوشحال نباشید چون دودش تو چشم فلسفه میره و علیت نقض میشود توجه کنید :
یکی از اصلی ترین قوانین علم فیزیک و در واقع تمامی علوم، قانون علیت است: علت همواره پیشتر از معلول است. این قانون در فیزیک کلاسیک پذیرفته شده است و نظریه خاص نسبیت، با وجود نسبی بودن حرکت یک جسم، برای حفظ این قانون مشقات زیادی را تحمل کرده است.
اما بر اساس این نظریه، در صورتی که جسمی بتواند سریعتر از نور حرکت کند، می تواند به زمان منفی سفر کند. در این صورت، یک "معلول" می تواند به گذشته سفر کرده و به پیش از زمانی بازگردد که "علتش" رخ داده است. چنین نتایجی می توانند نوعی ارتداد علمی به شمار روند و به طور حتم برای حفظ دوباره قانون علیت قوانین باید از نو نوشته شوند.

5- اگر شما به وجود علت تامه معتقد باشید خود به خود به وجود معلول تامه هم معتقدید پس معلول تامه چیست ؟

از نظر من قانون علیت یک تلقین ذهنی برای توصیف قوانین طبیعت است و در دنیای حقیقی خارج از ذهن ما الزاما وجود ندارد من این قانون و برهان صدیقین را قبول ندارم .

این هم نظریه مدرن و غیر قابل انکار ( ازلی بودن ماده ) به شرط آنکه همه را با دقت بخوانید .

جهان مادی است


پراتیک بشری آزمایش و تجربه روزانه، فعالیت تولیدی و علوم طبیعی با تمام دستاوردهای خود به ما نشان می‌دهد که جهان به طور عینی وجود دارد. عینیت جهان یعنی وجود آن در خارج و مستقل از شعور و اراده و خرد به معنای آن است که جهان مادی است. این کلمه معنای فلسفی دیگری ندارد.


اینکه اشیا را خارج از شعور خود می‌دانیم نتیجه بهبود شرایط تولید اجتماعی ما است. جغرافیای تولید صنعتی و جغرافیای تفکر آزاد مادی با هم همخوانی دارند. هر اندازه به جوامع صنعتی نزدیک می‌شویم یقین و ایقان مردم به ضعف ایده‌های مذهبی بیشتر می‌گردد.

ماده به مثابه مقوله فلسفی

همین خاصیت عمومی و مشترک تمام اشیاء بی شمار و گونه گونه یعنی وجودعینی آن‌ها و مستقل بودنشان از تفکر و شعور انسان است که آن را با مفهوم فلسفی «ماده» بیان می‌کنیم.

مفهوم یعنی چه؟ هر واژه‌ای که بیانگر عنصر مشترک و عام در یک گروه از اشیاء و پدیده‌ها باشد «مفهوم» نامیده می‌شود. این البته بیان ساده مطلب است و در فصل تئوری شناخت دقیق تر این مسئله را خواهیم آموخت. مفاهیم بسته به آن که تا چه حد و مرزی اشتراک و عمومیت را بیان کنند و تا چه اندازه گروهی بزرگ تر و یا کوچک‌تر از اشیاء و پدیده‌ها را در برگیرند «گسترده تر» یا «تنگتر» هستند. مثلاً «درخت» یک مفهوم است که بیان کننده عنصر عام و مشترک کلیه درختان گیتی صرفنظر از رنگ و بزرگی و نوع میوه و سایر مشخصات هر یک از آنها است. کلمه «گیاه» بیانگر یک مفهوم دیگر است که نه فقط درختان بلکه هر موجود زنده‌ای را که بنا به تعاریف علم گیاه‌شناسی و زیست‌شناسی خاصیت نباتی داشته باشد در بر می‌گیرد.

واضح است که مفهوم «گیاه» گسترده تر از مفهوم «درخت» است. مفهومی که بتواند همه اشیاء و پدیده‌ها را از ذره شن تا قرص خورشید، از صخره کوه تا مغز انسانی، از موج دریا تا کهکشان را در بر می‌گیرد، مفهومی به حد اکثر گسترده‌است. مفهومی که با کلمه «ماده» بیان می‌گردد چنین مفهومی است. وقتی یک مفهوم شاخص‌های اساسی و عام همه اشیاء را نشان دهد و همه پدیده‌های موجود را در بر گیرد، آن را از زمره مقولات فلسفی حساب می‌کنیم.

لنین مفهوم ماده را به مثابه یک مقوله فلسفی توضیح می‌دهد و روشن می‌کند که مقصود از آن تمامی واقعیت عینی است که انسان با آن، یعنی با این واقعیت، توسط خواص پنجگانه خویش آشنا می‌شود. واقعیت عینی مستقل از حواس وجود دارد ولی توسط حواس منعکس می‌شود. پس، آن شاخص‌های اساسی و عام که در همه اشیاء و پدیده‌ها مشترک است و توسط مقوله «ماده» بیان می‌گردد عبارت‌اند از آن که:

1. همه آن‌ها مادی هستند، به طور عینی و مستقل از شعور ما وجود دارند.
2. همه آن‌ها از طریق خواص مختلف خود(نظیر رنگ و بو، مزه و صدا و حرارت و ابعاد و غیره) روی ارگان‌های حس ما تأثیر می‌گذارند و متناسب با آن احساس ویژه‌ای را به وجود می‌آورند.

پس اولا تأکید می‌کنیم که مفهوم بیان کننده واقعیت عینی ماده یک مفهوم مربوط به علم فیزیک یا شیمی یا سایر علوم مشخص نیست، بلکه یک مقوله فلسفی است.

ثانیا تأکید می‌کنیم که مفهوم ماده به مثابه یک مقوله فلسفی را نباید با خود ماده که عبارت از واقعیت عینی مستقل از احساس انسان و مستقل از هر گونه مفهوم و مقوله فلسفی، اشتباه کرد مقوله فلسفی «ماده» بازتاب وجود عینی جهان، واقعیت عینی خارج از ما در شعور ماست.

جهان قدیم است

در این تفکر جهان مادی، جاودانی و بی انتهاست. جهان مادی دارای اشکال مختلف است. در جهان همه اشیاء هر قدر هم کوچک باشند از هیچ زائیده نمی‌شوند و به هیچ مبدل نمی‌گردند. اصطلاح «از بین رفتن» شیئی به معنای تبدیل آن شیئی به شیئی دیگر است. پایان یکی آغاز دیگری، مرگ یکی، زندگی دیگری است. و این روند تا بی نهایت ادامه دارد. آنچه هر گز از بین نمی‌رود ماده یعنی واقعیت عینی است. در این مورد است که بشر همواره از خود پرسیده چطور می‌شود که ماده همیشه وجود داشته است؟ چنین پرسشی شگفت آور نیست. زیرا که انسان در سراسر زندگی خود و نوع خود شاهد زایش، رویش و پرورش و سپس زوال و نابودی اشیاء و پدیده هاست، می‌بیند که هر چیزی را سرآغازی و سپس پایانی است. چرا ماده استثناء باشد؟ چرا کسی یا چیزی «در آغاز» آن را خلق نکرده باشد؟ به این پرسش‌ها تنها و تنها علم می‌تواند پاسخ دهد و پاسخ علم که در طول تاریخ مرتبا مستحکم تر و قاطع تر و مستدل تر شده آن است که ماده همیشه وجود داشته‌است و ازلی است، همیشه باقی خواهد بود و ابدی است. حادث نیست، قدیم است، فانی نیست، باقی است.

هرقدر ما با دستاوردهای علم بیشتر و همه جانبه تر آشنا باشیم بهتر می‌توانیم این حکم اساسی را ثابت کنیم. مثلاً قانون بقا و تبدیل جرم و انرژی (لاوازیه و لومونوسف) ثابت می‌کند که در طبیعت هیچ عنصری بدون آن که اثری از خود باقی بگذارد از بین نمی‌رود و هیچ عنصری از هیچ زائیده نمی‌شود. علم ثابت می‌کند که نمی‌شود چیزی از هیچ خلق کرد. آنچه را که نمی‌توان نابود کرد و از بین برد، نمی‌توان خلق کرد، نمی‌شود زمانی بوده باشد که در آن ماده نباشد و از هیچ عنصر و هیچ جا خلق گردد. نتیجه این که ماده همیشه بوده‌است. همیشه خواهد بود، هرگز زائیده و خلق نشده، قدیم است و جاودانی به قول شاعر عارف ایرانی شبستری:

عدم موجود گردد، این محال است وجود از روز اول لایزال است

در این جا به نقل از فردریک انگلس باید اضافه کنیم که مادی بودن جهان و ازلیت و ابدیت آن را با چند کلمه سحرآمیز نمی‌توان ثابت کرد بلکه تکامل طولانی و پرپیچ و خم فلسفه و علوم طبیعی طی قرون متمادی آن را مدلل می‌سازد.

نظری به حکمت ایرانی در زمینه مادی بودن و قدمت جهان

چون هیچ تجربه و منطقی پیدایش یا آفرینش ماده را از عدم توجیه نمی‌کند بوده‌اند بسیاری از حکمای کهن ما و به ویژه متفکران آزاد اندیش که به «قدم عالم» یعنی قدیمی بودن آن، نه حادث بودن آن باور داشته‌اند. مثلاً دهریون (آن طور که مولوی از زبان آنها در توافق با آنها بیان کرده) معتقد بوده‌اند که:

گفت این عالم قدیم و بی کی است نیستش بانی و یا بانی وی است

ابوبکر محمد ابن زکریای رازی فیلسوف و طبیب عالیقدر و متفکر برجسته قرن سوم و آغاز قرن چهارم هجری در همین معنی می‌گوید: «هیولی(یعنی ماده یا شیئی) قدیم است و همیشه بوده‌است و روا نیست که چیزی پدید آید نه از چیزی. اندرعالم چیزی پدید ناید مگر از چیزی و ابداع محال است» (در فلسفه قدیم ما واژه «هیولی» - معرب واژه یونانی اوله – به معنای شیئی یا ماده آمده‌است) زکریای رازی این متفکر داهی که یکی از برجسته‌ترین ماتریالیست‌های خاورمیانه‌است می‌گوید «پدید آمدن طبایع از چیزی بوده‌است و آن چیز قدیم بوده‌است و آن هیولی بوده‌است پس هیولی قدیم است و همیشه بوده‌است».

غزالی از موضع ایده آلیستی برای رد نظریه فلاسفه‌ای چون زکریا رازی می‌نویسد :«استدلالات آنها منجر بدان می‌شود که وجود آفریدگار نفی گردد و به آن نتیجه برسیم که ماده در زمان ابدی است و خود خالق خویش است، یعنی به عقاید «دهریون به پیوندیم». دهریون طرفدار ازلیت عالم (ابدی بودن ماده) و حرکت عالم اند و با این فکر که خدا جهان را خلف کرده مخالفند و می‌پرسند که چرا طی دورانی خداوند جهان را نیافرید؟ دهریون همچنین روح را مستقل و جدا از بدن نمی‌دانستند و معتقد بودند که «نفس مردم پس از آنکه از جسد جدا شود ناچیز شود همچو نفس‌های نباتی وحیوانی و بی جسد او را(روح را) وجودی نیست». دهریون در نبرد با قشریون و نظریات ایده آلیستی «دهر» یا «فلک» را صانع و عالم و آنچه در آن است می‌دانستند. به نوشته ناصر خسرو «اهل مذهب دهری» که مرعالم را قدیم می‌گویند همی‌گویند که صانع موالید از نبات و حیوان و مردم و نجوم افلاک است. البته در اینجا صحبت بر سر آن قدرت مرموزی نیست که در قرون وسطی به آسمان و سرنوشت و «فلک» نسبت می‌دادند. بحث بر سر یک برخورد مادی است که صانع هستی را نه یک بسیط غیر مادی و ماوراء طبیعی بلکه چرخ تباهی ناپذیر و ابدی می‌داند. یعنی همان چیزی که به قول فردوسی:

نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش

نه از گردش آرام گیرد همی نه چون ماتباهی پذیرد همی

اندیشه شیخ اشراق سپهروردی که ازفلسفه و عرفان و مهر پرستی فیض می‌گرفت با تکیه بر این مبدأ که اصل جهان نور است، نمونه‌ای است از رگه‌های ناتورالیستی در جهان بینی‌های مذهبی ـ فلسفی که در تکامل اندیشه‌های ماتریالیستی نقش داشته‌اند و سهروردی به ازلیت عالم و عینیت وجود آن باور داشت.

ماتریالیسم با تکیه بر علوم و تجربه اجتماعی به تقدم ماده بر شعور باور دارد و ماده را واقعیت موجود خارج از ذهن انسان و مستقل از شعور بی نیاز از آفرینش و جاودانی می‌داند.

مقوله ماده روابط آن با درجه شناسایی‌های علمی بشر

مقوله فلسفی ماده را نباید با نظریات و عقاید علوم طبیعی پیرامون ساختمان وحالت و خواص اشیاء مشخص مادی اشتباه و خلوط کرد. عقاید و نظریات علوم مشخص هم‌زمان با ترقی دانش و فن مرتبا غنی تر و عمیق تر می‌شود و تصور و تجسم ما ازاشکال مختلف و خواص مشخص ماده مرتبا تغییر کرده، تکامل حاصل می‌کند، ولی این تکامل همواره بر غنا و ژرفای معنای فلسفی ماده می‌افزاید. برخی از فلاسفه ایده آلیست سعی داشته‌اند مفهوم فلسفی ماده را با مفاهیم طبیعی پیرامون ساختمان اشیاء مادی مخلوط کنند و از طریق این سردرگمی هرگاه که کشفی چارچوب دانش پیشین را می‌شکند و مفاهیم علمی تازه‌ای را در زمینه‌های مشخص پدید می‌اید آن را«دلیلی» بر رد مفهوم فلسفی ماده و ماتریالیسم قلمداد کنند. مثلاً زمانی بود که دانش بشری کوچک‌ترین و آخرین جزء ماده را اتم می‌دانست (تا آخر قرن نوزدهم) و آن را غیر قابل تجزیه و تقسیم تصور می‌کرد. هنگامی که اتم تجزیه شد و معلوم شد که مرکب از الکترون‌ها و پروتون و نوترون و غیره‌است (که آن‌ها را اصطلاحا «اجزاء اولیه» نامیده‌اند) گروهی از ایده آلیست‌ها فریاد برآوردند «حالا که اتم تجزیه شده پس ماده نابود شد». ولی ماده نابود نشد بلکه فقط این کشف علمی به عمل آمد که اتم از اجزاء کوچک‌تر مادی ساخته شده‌است. علوم طبیعی دائما در حال حرکتند و مفاهیم علمی مرتبا غنی تر و ژرف تر می‌شوند. تابلو و منظره‌ای که توسط علوم مشخص از جهان ترسیم می‌شود تغییرمی یابد. در نتیجه پیدایش فیزیک کوانتوم، تدوین نظریات مربوط به «ضدماده» و در همه موارد نظیر عقاید و سیستم نظریات علمی و تئوری‌های مربوط به ساختمان اشیاء وخواص ماده تکامل یافته‌است. مطابق با آموزش نیوتن جرم هر شیئی چه درسکون و چه در حرکت، معین و بدون تغییر بود. اما مرحله بعدی تکامل علم نشان داد که جرم الکترون تغییرپذیر و وابسته بسرعت حرکت آن است. این تحول کیفی درعمق شناسایی‌های ما انقلابی در طرز تفکر علمی ما نسبت به خواص ماده و حرکت و پیوند آنها به وجود آورد. تئوری انیشتین رابطه بین جرم وانرژی و سرعت را نشان داد و نسبیت آن‌ها را مدلل ساخت. مطابق فرمول معروف او انرژی برابر است با جرم ضرب در سرعت نور به توان دو. و مجذورش را بدست آورد

در نتیجه این کشف بزرگ دانسته‌های قبلی و قدیمی ما به نحوی انقلای بسی ژرف تر شد. اما ایده آلیست‌ها در تمامی این موارد کوشیدند مقوله فلسفی«ماده» را برابر با مفهوم فیزیکی«اتم» یا «جرم» قرار دهند و تجزیه آن یا تغییر این را «دلیلی» بر بی اعتبار شدن و ازهم پاشیدن ماتریالیسم و ناپدید شدن ماده قلمداد نمایند.

در واقع آنچه ازهم می‌پاشد مرزهای شناسایی‌های مشخص ماست که گسترده تر می‌شود و با آگاهی بر زمینه‌ها و جنبه‌های جدیدی از واقعیت جلوتر می‌رود آنچه بی اعتبار می‌شود آگاهی‌های قسمی و ناکافی قبلی ماست که مرتبا جای خود را به شناسایی‌های عمیق تر و وسیع تر می‌دهد، آنچه ناپدید می‌شود تصورات قبلی علوم مشخصه درباره ساختمان اشیاء مادی است. خود ماده به مفهوم فلسفی آن جاودانه‌است.

در حقیقت همه کشفیات علوم جدید و به ویژه فیزیک مدرن به درخشان‌ترین وجهی، اصول ماتریالیسم دیالکتیک را پیرامون ماهیت عینی ماده، وحدت و تنوع جهان، بی پایان بودن ماده، بیکرانی شناخت بشری اثبات می‌کند.

بنابر این مرز شناخت ما درباره خصلت اشیاء مشخص مادی و ساختمان آنها دائما در حال پیشرفت است. اطلاعات ما از آنچه «اجزاء نخستین» اتم نام دارد مانند الکترون و مزون، هیپرون و فوتون گرفته تا عظیم‌ترین سحابی‌ها، ازحالت پلاسمایی ماده گرفته تا اشعه لازر، از اجزاء اتم که دارای بار الکتریکی معکوس اجزاء مادی هستند و آن‌ها را «ضدماده» نامیده‌اند تا فرضیه کوآرکها که بخش‌های ترکیب کننده هر یک از «اجزاء نخستین» می‌توانند باشند از کشف حالت «رزنانس» که گروهی از «اجزاء اولیه» را در حالت‌های ویژه و لحظه تغییر و تبدیل در بر می‌گیرد تا فرضیه مربوط به اجزاء اولیه به کلی جدیدی به نام «تاکیون» (که در جهانی با مختصات به کلی دیگری و در سرعت‌های فرضی مافوق سرعت نور می‌توانند وجود داشته باشند) و بالاخره تئوری‌های مربوط به انواع مختلف هستی ماده نظیر جرم و میدان(شایان ذکر است که فیزیک مدرن چهار نوع میدان نیرو می‌شناسد) و انرژی همه دستاوردهای بزرگ علمی هستند که دامنه آنها نسبی بوده و با همه عظمتشان مرتبا گسترش یافته و خواهند یافت. ولی این امر در مفهوم فلسفی ماده تغییری نمی‌دهد.

ماده تمامی این واقعیتی است که در محیط پیرامون در این گیتی لایتناهی وجود عینی دارد. تمامی جهان خارجی است که بر حواس ما تأثیر می‌گذارد و محسوسات ما را به وجود می‌آورد. تکامل علوم اشکال جدید موجودیت ماده را که قبلا مجهول و ناشناخته بود کشف می‌کند و ماتریالیسم به رازهای بیشتری دست می‌یابد. به همین علت است که انگلس می‌گوید:

ماتریالیسم باید پا به پای علم و با هر کشف اساسی و بزرگ دانش شکل جدیدی به خود بگیرد و عمیق تر و غنی تر شود.

تعریف مقوله فلسفی ماده

لنین تعریف کلاسیک مقوله فلسفی ماده را به دست داده‌است. او می‌نویسد: «ماده مقوله‌ای است فلسفی برای تعیین واقعیت عینی خارجی که محسوسات انسان به وی از وجودش خبر می‌دهد و حواس ما آن را کپی می‌کند، عکاسی می‌کند، منعکس می‌سازد و خود آن مستقل از ما وجود دارد... ماده آن چیزی است که روی ارگان‌های حواس ما عمل می‌کند و احساس را به وجود می‌آورد.

اهمیت این تعریف فلسفی لنین از ماده در آن است که:

اولا- این تعریف مرز روشنی است بین ماتریالیسم وانواع مکاتب ایده آلیستی. هدف عمده آن نفی ادعای ایده آلیستی است که منکر وجود ماده به مثابه یک واقعیت خارجی است.

ثانیا ـ این تعریف استنباط و درک فلسفی ما را از ماده با معرفت مشخص علمی ما پیرامون جهات و مشخصات معین آن مخلوط نمی‌سازد و به «آخرین عنصر» یا «خاصیت اولیه» یا«خاصیت جاودانی» و «سنگ پایه» متکی نیست و از هرگونه پیرایه‌ای که مربوط به مرحله معینی از تکامل علوم باشد پاک است. بدین ترتیب راهگشای توفیق علمی و مغایر با هرگونه جمود بوده و از این جهت مرز روشنی است بین ماتریالیسم دیالکتیک وانواع ماتریالیسم متافیزیک.

ثالثا- این تعریف نشان می‌دهد که بازتاب ماده(به مثابه واقعیت خارجی عینی) در اندیشه ما به صورت مقوله فلسفی مده‌است و به این ترتیب مرز بین ماتریالیسم را با انواع مکاتب پوزیتیویستی مدرن روشن می‌کند.

رابعا ـ لنین که در توضیحات خود عمیقا جنبه دیالکتیکی شناخت و انعکاس واقعیت را در نظر دارد. در این واقعیت با توجه دادن به «کپی کردن» «عکاسی کردن» «منعکس کردن» تأکید دارد بر این که شناسایی ما تهی، پوچ، بی پایه و بدون رابطه با واقعیت نیست بلکه با واقعیت منطبق است، شبیه آن است و بدین ترتیب مرز روشنی است بین ماتریالیسم دیالکتیک و انواع مکاتب آگنوستیک که امکان شناخت و اعتبار شناخت بشر را نفی می‌کنند یا احساس ما را تغییر شکل دهنده، غیر دقیق، نارسا و خطا ساز می‌دانند.


مسئله وحدت جهان از نظر شناخت ماهیت پدیده‌هایی که پیرامون ما جریان دارد، دارای اهمیت فلسفی بسیار است. ماتریالیسم و ایده آلیسم در این مسئله نیز پاسخ متضاد می‌دهند.

با تشکر از وقتی که می گذارید من مطالب رو کمی خلاصه کردم .

سلام بر شما آقا مهدی

۱- اگر شما توانستی یک موجودی که در یک بردارد زمان و مکان -نه در دو لحظه و دو مکان- هم باشد و هم نباشد در این صورت نمی توانی این مطلب رو تصدیق نکنی که تمام بیاناتی که فرمودی در آن واحد می تواند هم درست باشد هم غلط؟! انکار قاعده تناقض یعنی انکار معرفت!

۲-فلسفه مفسر گزاره های علوم دیگر نیست بلکه فلسفه صرفا در مورد مطلق وجود حرف می زند که یکی از مصادیق وجود ماده است و موضوع علم فیزیک. به عبارت دیگر فلسفه وجود موضوعات علوم را اثبات یا نفی می کند و بیشتر از این داخل در علوم نمی شود.

۳-آقا مهدی دوست عزیز برخی گزاره ها فرازمانی و فرا مکانی هستند و باگذر زمان پانصد سال و بیشتر تغییری در حالشان ایجاد نمی شود مثلا آیا تابحال فیزیکدانی در مورد اصل وجود ماده در جهان تشکیک کرده؟ آیا این گزاره کلی که انسان یک موجود عاطفی و.. است فرا زمانی نیست؟ اینکه انسانها نیاز به خوراک دارند فرازمانی نیست؟! و صدها گزاره دیگر..

۴-راستی واقعا برهان صدیقین هزاران مشکل پیدا کرده؟!!
۵-علت تامه و معلولش همواره همزمانند و انفکاک ناپذیر و هرگاه و در هرشرائطی که معلول قرار می گیرد (به گذشته می رود یا به آینده و هر فرض عجیب دیگر) در واقع حرکتش با علت خود است آیا اراده شما می تواند قبل از شما محقق شود و در صورتی که شما اورا انشا نکردید ایجاد شود؟!!
در این صورت دیگر اراده شما نیست بلکه چیز دیگری خواهد بود.

۶- علت تامه یعنی مجموعه علت فاعلی غایی و قابلی یک موجود که اگر بوجود آید آن موجود نیز تخلف نخواهد کرد و معلول تامه اصطلاح فلسفی نیست.

در نهایت باید عرض کنم ازلی بودن ماده و یا حتی ابدی بودن آن هیچ لطمه ای به قانون علیت نمی زند بلکه اقتضاء پذیریش قانون علیت موید آن است. اگر شما قانون علت تامه را با تعریف آن پذیرفتی و علت نخستین را علت تامه خلق اشیاء دانستی بنابراین هروقت که علت نخستین بوده است خلقش نیز بوده است
اگر علت نخستین قدیم بوده پس خلقش هم قدیم است
اگر علت نخستین ابدی است پس خلقش هم ابدی خواهد بود
دقت کنید ملاک معلول بودن زمانمند بودن نیست که بخواهید با ازلی بودن ماده علیت را لغو کنید بلکه ملاک معلولیت ممکن الوجود بودن یا همان فقر وجودی معلول است که با ازلی یا حتی ابدی بودن ماده سازگار است چون خالقش(علتش) ازلی و ابدی است...

فرض کنید شما ازلی باشید در این صورت مکاندار بودن جسم شما نیز ازلی خواهد بود اگرچه زائیده وجودشما و مقتضای آن است واگر چه از خود استقلالی نداشته باشد!!! تامل فراوان.

علت یعنی وجود بخش معلول- این معلول یا خود بخود وجود داشته یا وجودش را از دیگری گرفته است در هر دو صورت وجود غیر وابسته اثبات خواهد شد.
حقیقت جویی شما را تحسین می کنم لکن توصیه ام این است که روش شناسی هر علمی را در همان علم استفاده کنید. موفق باشید و حق پرست..... یاحق

محمد اکبری جمعه 13 آبان 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام فقط می خواستم بدانید که من وارد وبباگ شدم.

سلام محمد جان لطف کردی
هر سوالی بذهنت رسید بگو
این هم ایمیلم
karimi11401@gmail.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد